وظیفه مورخان این است که مطمئن نشد آنچه را که جراید می گویند،
اما برای جستجو پشت سر گذاشتن عناوین و تعیین دلیل این گفته ها
چه می گوید، هنگامی که آن را میگوید، و چه تاثیری دارد؟
- لوسی مینارد سالمون ، روزنامه و مورخ (۱۹۲۳)
کانون روی اسرائیل و آمریکا
پوشش مطبوعاتی آمریكای از جنگ ۱۹۸۲ در لبنان به درستی انتقادات زیادی را به دنبال داشت. همانطور که چندین تحلیلگر نشان داده است، در گزارش حقایق اشتباهاتی صورت گرفت و تعصب ضد اسرائیل شایع بود. اما دروغ و تعصب معمولاً منبع اصلی عدم دقت در گزارش در برای خاورمیانه نیست. اینها مسئله بیشتر از موضوع انتخاب شده برای پوشش ناشی می شود.
به عبارت ساده، روزنامه نگاران آمریکایی فقط در دو موضوع در خاورمیانه علاقه مندند: اسرائیل و ایالات متحده. هرچه اتفاق می افتد مربوط به این کشورها، تقویت می شود و به جهانیان پخش می شود. هرچه که جاهای دیگر اتفاق افتد نادیده گرفته می شود.
چند آمار نکته را نشان می دهد. با نگاهی به سه شبکه بین سالهای ۱۹۷۲ تا ۱۹۸۰، متوجه می شویم که میانگین تعداد دقایقی در سال به اسرائیل اختصاص داده شده ۹۸.۴ در مقابل، مصر فقط ۵۴.۷ دقیقه، سازمان آزادیبخش فلسطین ۴۲.۴، سوریه ۲۵.۷ ، لبنان ۱۸.۴ ،عربستان سعودی ۱۲.۷ ، اردن ۸.۵ و عراق ۷.۲. در مورد ایالات متحده در خاورمیانه ، میانگین پوشش در طی این ۹ سال ۱۵۲.۷ دقیقه بود در حالی که پوشش اتحاد جماهیر شوروی محدود به ۱۹.۴ دقیقه و اروپا به ۱۳ بود.
مجذوب رسانه ها با آمریكا خود را به طرز چشمگیرترین در مورد ایران نشان می دهد. از سال ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۸، حضور ایران در اخبار شبکه صرفاً ۹.۶ دقیقه در سال به طول انجامید. بحران گروگانگیری در سال ۱۹۷۹ - باعث شد تا علاقه در برای ایران به ۳۹ بار پرش و به ۳۷۵.۲ دقیقه برسد. همانطور که ویلیام سی آدامز ، نویسنده مطالعه ای که این چهره ها در آن منتشر شده است ، نتیجه می گیرد:
به طور کلی، تأکید بر مناقشه اعراب و اسرائیل باعث شده است که اخبار خاورمیانه به دور از بخش هایی از منطقه که با اسرائیل مرز ندارد، باشد. در عین حال ، تأکید بر سیاست ایالات متحده و نقش آن باعث شده است تا اخبار به روابط جهان با خاورمیانه کاهش یابد. . . . تا زمان وقایع افغانستان و ایران در سال ۱۹۷۹ و ۱۹۸۰، اخبار خاورمیانه بیشتر مربوط به درگیری اعراب و اسرائیل و نقش ایالات متحده در منطقه بود.
این دغدغه با تنها دو بخش از کلی که کاملاً بزرگتر است منجر به تنگدستی شدید بینایی می شود که به نوبه خود شمار زیادی تحریفات و اشتباهات روزنامه نگاری آمریکایی را در رابطه با خاورمیانه در نتیجه میرسد.
اسرائیل در چشم های آمریکای
علیرغم اینکه اسرائیل بسیار کوچک و دور است ، امریکایی ها بیشتر از هر کشور دیگری در مورد سیاست های این کشور آگاهی دارند. به عنوان مثال، بیشتر از رهبران اسرائیل در ایالات متحده با نام شناخته شده است تا انتهای دولت های دیگر از جمله انگلیس بزرگ و اتحاد جماهیر شوروی. بسیاری از آمریکایی ها می توانند در برای توسعه آخرین امکانات درگیری اسرائیل با اعراب صحبت کنند و یا می توانند دیدگاههای خاصی را بیان کنند در مورد سیاست فعلی اسرائیل. همانطور که یکی از ناظران ، ماروین شیک خاطرنشان می کند ، حتی اگرچه جمعیت اسرائیل کمتر از یک خطای آماری در سرشماری چین باشد، "من درباره اقتصاد اسرائیل و در کنار هیچ چیز در مورد سیستم اقتصادی چین چیزهای زیادی را می دانم." به طور خلاصه، اسرائیل آنچه را می توان بالاترین میزان شهرت سرانه شهرت در جهان نامید ، دارد. (هند کمترین را دارد.) هیچ کشور دیگری با اندازه قابل مقایسه - بنین، لائوس ، نروژ، پاراگوئه - حتی بخشی از آشنایی اسرائیل در ایالات متحده را ندارد.
این صمیمیت تا حد زیادی نتیجه علاقه خاصی است که مطبوعات به اسرائیل می کنند. سازمانهای خبری آمریکایی نسبت به سایر کشورهای خارجی به جز انگلیس کبیر در اسرائیل تعداد بیشتری خبرنگار دارند. به نظر می رسد که هیچ چیز در برای اسرائیل بسیار کوچک برای دریافت کردن پوشش در ایالات متحده نیست. و هر چیزی می تواند عناوین را ایجاد کند. علاوه بر وقایع مهم که با منظم خیره کننده - جنگ ، تروریسم ، قطعنامه های سازمان بین الملل و موارد مشابه - اتفاق می افتد - بسیاری از ویژگی های زندگی روزمره ، هنگام وقوع در اسرائیل ، توجه بین المللی را به خود جلب می کنند. از کدام کشور کوچک دیگر نرخ تورم یا سیاست تسویه اراضی در این اواخر و با چنین برجستگی گزارش می شود؟ حتی جزئی ترین وقایع ، اتفاقاتی که معمولاً توسط رسانه های آمریکایی نادیده گرفته می شود - اعتصاب پزشکان یا اصطکاک شهرداری بین جناح های مذهبی و غیر مذهبی - وقتی در اسرائیل اتفاق می افتد مورد توجه است.
در اینجا مثالی از یک روزنامه محلی آورده شده است. خبرهای لینچبورگ، ویرجینیا، گزارشهای بین المللی خود را به ستونی با عنوان "اخبار جهانی" محدود می کند ، اما اسرائیل در این ستون به صورت نامتناسب قرار دارد. به عنوان مثال ، در ۶ اوت ۱۹۸۴ ، یکی از چهار داستان خبر موجود در اخبار جهان گزارشی نسبتاً مفصل در مورد ادعاهای دولت اسرائیل مبنی بر اینکه چهار بانک بزرگ این کشور یک کارتل غیرقانونی برای تقلب نرخ بهره تشکیل داده اند. از تمام آنچه روز گذشته در جهان اتفاق افتاد، سخت است بدانید که این مهمترین اهمیت ممكن را برای ویرجینیای جنوبی چگونه داشته است.
همین مسئله در سطح بین المللی نیز صادق است، جایی که اسرائیل و همه چیز مرتبط با آن گزارش کردنی است. لیبریا ،مطبوعاتی را که تاکنون آن را نادیده گرفت, هنگامی که رابطه کامل با اسرائیل را در سال ۱۹۸۳ برقرار کرد، توجه جلب کرد. فروش اسلحه اسرائیل دائما مورد توجه عموم است. در جریان بحران ۱۹۸۲ جزایر فالکلند، این کشور اسلحه را به آرژانتین عرضه می کرد. سپس زدن اسلحه های آمریکایی به آمریکای مرکزی اسرائیل را به یك نماینده آمریكا تبدیل كرد. این توجه باعث می شود تا فراموش شود که یک بازیگر کم که اسرائیل در بازار جهانی اسلحه چیست. و چند مرتبه دیگر متحدین ایالات متحده اسلحه هایی را به رژیم های بحث برانگیز می فروشند (انگلستان به آرژانتین ، فرانسه به آفریقای جنوبی، ایتالیا به لیبی و غیره).
مطمئناً، گزارشگرهای مداوم و عمیق درباره اسرائیل بسیار قابل تحسین است. به طور کلی آمریکایی ها بیش از مرزهای خود در معرض جهان قرار ندارند و پوشش اسرائیل تا حدی به رفع این نقصان کمک می کند. در واقع ، شرایط اسرائیل بسیار متفاوت از شرایط آمریکا است - از اندازه کوچک و موقعیت آن در بین همسایگان تهاجمی گرفته تا فرهنگ چند زبانه و اقتصاد سوسیالیستی - که یادگیری در مورد اسرائیل در واقع آمریکایی ها را در برای بسیاری از مناطق دیگر دنیا آموزش میدهد.
اما مشکلاتی نیز وجود دارد. تأکید بر اسرائیل اساساً شیوه ادراک آمریکایی ها از خاورمیانه را تحریف می کند و درک آن از تحولات بین اسرائیل و اعراب را سخت تر, و نه آسانتر, می کند.
برای شروع ، برجستگی فوق العاده ای که به اسرائیل داده می شود این تصویر را میدهد که اسرائیل عامل اصلی در همه جنبه های سیاست خاورمیانه است. هرچه که باشد مسئله - قیمت نفت ، امنیت خلیج فارس، روابط ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی با اعراب ها - به نظر می رسد اسرائیل همیشه نقش اصلی را دارد. این نه تنها عوامل مهم دیگر، مانند اسلام و پان عربیسم را پایین می آورد ، بلکه پیچیدگی سیاست خاورمیانه را نیز به یک بعد کاهش می دهد. واقعیت این است که اسرائیل باعث بی ثباتی سیاست های عرب، سیاست های ضد غربی اوپک، جنگ عراق و ایران ، جنگ داخلی در لبنان یا همسویی طرفدار اتحاد جماهیر شوروی از دولت سوریه نمی شود. اگر رسانه ها آنقدر غرق با اسرائیل نبودند ، آمریکایی ها دید صحیح تر و متعادل تری نسبت به نقش آن در خاورمیانه خواهند داشت.
اعوجاج دومی، از نظر اول تا حدودی متناقض, نتیجه رسید: از آنچه که به اسرائیل مربوط میشود در سرفصل ها گزارش می شود، و آنچه که به آن نامربوط نمیشود در صفحات پشتی پوشانده می شود، آمریکایی ها تمایل به فکر کردن که مشکلات سیاسی اسرائیلی بی نظیر است و نه معمول در منطقه . به عنوان مثال ، تقریباً همه مرزهای آن بخش از جهان، از لیبی تا پاکستان ، از ترکیه تا یمن ، یا بد تعریف شده یا مورد اختلاف است. برخی از این مشکلات مرزی منجر به جنگ شده اند (مانند اختلافات عراق با ایران). اما آمریکایی ها تمایل دارند فقط از مشکلات مرزهای اسرائیل بدانند و متوجه نیستند که اینها در بخشی از الگویی که در خاورمیانه شایع است. در نتیجه ، آنها به اشتباه ، پرونده اسرائیل را بی نظیر می دانند.
دغدغه رسانه ها با اسرائیل منجر به اغراق در مورد اهمیت یك بازیگر عرب، سازمان آزادیبخش فلسطین می شود. بر خلاف کشورهای عربی ، که ملتهای یکپارچه ای با سیاست های داخلی و هویت های جدا از اسرائیل هستند ، سازمان آزادیبخش فلسطین به طور طبیعی با اسرائیل گره خورده است. به عنوان سازمانی که برای از بین بردن اسرائیل وجود دارد ، سرنوشت آن به طور جدایی ناپذیری با کشور یهود گره خورده است. به عنوان ضد نفع اسرائیل، بیش از حد از رسانه های آمریکایی نیز تبلیغات گسترده ای دریافت می کند. سخنان هر رهبر کوچکی فلسطین با همان توجه به شخصیت های سیاسی کوچکی اسرائیل توجه می شود. مانند اسرائیل ، تصور می شود سازمان آزادیبخش فلسطین از آنچه واقعاً قدرتمندتر است ، باشد زیرا اینقدر از نزدیک تماشا می شود.
به دلایل مشابه، به پناهندگان فلسطین خارج از نسبت به تعداد یا پریشانی های خود توجه می شود. مدت ها بعد که سایر آواره های نسل گذشته از آگاهی آمریکا ناپدید شده اند - ترک های کریمه ، آلمانی های شرقی ، کره ای ها ، هندی ها ، پاکستانی ها ، یهودیان از سرزمین های عرب - فلسطینی ها برجسته هستند. در عصری که تعداد بسیار بیشتری از پناهندگان ویتنامی ، کامبوج، افغان و سومالی دستخوش مشکلات وخیمتری می شوند ، وسواس به اسرائیل بسیاری از ناظران را به اشتباه سوق می دهد تا نتیجه بگیرند که شرایط فلسطینیان شایسته ترین توجه آنهاست.
گزارش از همسایگان اسرائیل به واسطه تأکید بر روابط آنها با اسرائیل منحرف است. فقط بخشی از اخبار درباره زندگی سیاسی لبنان ، سوریه ، اردن و مصر به مخاطبان آمریکایی می رسد که بیشتر آن بخش مربوط به اسرائیل است. به عنوان مثال ، موضوعات کلیدی در مصر، مانند مشکلات اقتصادی بومی ، ظهور اسلام بنیادگرایی و بحران رو به رشد جمعیت ، توجه مطبوعات را تا حد زیادی جلب می کند ، زیرا ممکن است بر روابط با اسرائیل تأثیر بگذارد. انور السادات به عنوان یک ستاره رسانه ای در ایالات متحده تبدیل شد زیرا وی قدم بردارد تا به وضعیت جنگ با اسرائیل پایان دهد اما حسنی مبارک برای آمریکایی ها ناشناس است زیرا او هیچ ابتکار بزرگ به اسرائیل انجام نداده است.
اگر دیدن مصر فقط به لحاظ روابط با اسرائیل ، به زندگی سیاسی خود بی عدالتی می کند، این مسئله در مورد لبنان بیشتر است. جنگ داخلی در آوریل ۱۹۷۵ در آن کشور آغاز شد و یک دهه بعد ادامه دارد. این مسئله تنها در سال ۱۹۷۸ هنگامی كه اسرائیل عملیاتی را در جنوب لبنان انجام داد، در مطبوعات آمریکا مطرح شد. سپس توجه دوباره متوقف شد و تنها با دومین حمله اسرائیل در تابستان ۱۹۸۲ از سر گرفته شد. از نظر اخبار، لبنان ضمیمه اسرائیل است.
پوشش قتل عام ها در لبنان این نکته را به وضوح نشان می دهد. تعدادی از قتل عام ها در طول سال های جنگ داخلی اتفاق افتاد، برخی از آنها (مانند تل الزتار و دامور) منجر به هزاران قربانی شد. اینها فقط کوچکترین تأثیر را در رسانه های ایالات متحده گذاشتند. آنها به درستی گزارش شدند، اما تمایل داشتند در مه ادعا و ادعای متقابل گم شوند. اتفاقات وحشتناکی در حال وقوع بود، اما آمریکایی ها به سختی ماهیت درگیری را می شناختند، چه کمتر هویت رزمندگان یا دلایل قتل آنها. سپس, کشتار صبرا و شتیلا اتفاق افتاد که هفته ها در سپتامبر و اکتبر ۱۹۸۲ تحت پوشش اخبار در ایالات متحده بود و ماه ها پس از آن بحث و مجادله داشت. در این مورد، رسانه ها گزارش های مهم تحقیقاتی را درباره جزئیات مرگ ها، کشف عاملان، و گمانه زنی درباره مسئولیت گناه آغاز کردند.
چه تفاوتی بین قتل عام های قبلی و قتل عام صبرا و شتیلا وجود داشت؟ این تعداد جان های از دست رفته یا وحشیانه قاتلان نبود.صبرا و شتیلا مشهور شدند زیرا اسرائیل به نوعی در این امر دخیل بود. اعراب که به تنهایی یکدیگر را قصاب می کنند، خبری نیست اما حضور اسرائیل همین اتفاق را به یک نمایش رسانه ای تبدیل می کند. با این وجود غفلت از وحشت های قبلی و جذب کامل با کشتار در صبرا و شتیلا، گویی که بی نظیر باشد و یک واقعه در سکانس طولانی نباشد ، بار دیگر منجر به تحریفی و دیدگاه اشتباهی تاریخ و سیاست عرب می شود.
وسواس با صبرا و شتیلا حتی اثر نگران کننده تری داشت. پوشش بین المللی به قدری بر اسرائیل متمرکز بود که هر کسی که توجه زیادی نداشته باشد تصور می کرد که سربازان اسرائیلی این قتل ها را مرتکب شده اند (اگرچه مقصر بودن آنها در واقع محدود به اعطای دسترسی شبه نظامیان فالانژیست به اردوگاه های فلسطینی و سپس مداخله در جلوگیری از آنها نبود). در ماه های بعد، توجه آمریکایی ها به دنبال کمیسیون تحقیق اسرائیل، نه همتای بی هدف و بی نتیجه لبنانی، تأیید کرد که تصور که اسرائیل به تنهایی مستحق مسئولیت است. لبنانی ها فلسطینی ها را کشته بودند ، اما افکار عمومی آمریکا اسرائیلی ها را محکوم کرد. در این مورد، تاکید بیش از حد بر اسرائیل نتیجه رسید که جعل سوابق آنچه اتفاق افتاده شد.
سرانجام، قرارگیری بیش از حد به اسرائیل نتیجه می رسید که آن را باید به معیارهای اخلاقی غیرممکن پاسخگو باشد. البته خود اسرائیلی ها نیز همان استانداردهای دموکراسی غربی را می پذیرند و همچنین آرزو دارند که مطابق با کد اخلاقی مندرج در آیین یهود زندگی کنند. علاوه بر این ، به عنوان ذینفعان اصلی کمک های ایالات متحده ، اسرائیلی ها باید و معیارهای سخت گیر آمریکایی ها را برای متحدان خود پذیرفته و قبول می کنند. این عادلانه است. اما از نظر مطبوعات ، اسرائیل آنقدر بزرگ و دشمنان آنقدر کوچک به نظر می رسند که قضاوت می شود نه در رابطه با آنها یا سایر کشورها بلکه در رابطه با آرمان های انتزاعی. بقیه دنیا در شرایط زمان و مکان آن دیده می شود ولی اسرائیل در انزوا دیده می شود.
یافتن مثالها کار سختی نیست. تقریباً هیچ روزنامه نگاری که حاکمیت اسرائیل در کرانه باختری را تجزیه و تحلیل می کند ، در گزارش خود اطلاعاتی درباره حاکمیت اردن در آنجا از سال ۱۹۴۸ تا ۱۹۶۷ درج نمی کند و همچنین مقایسه ای با سایر مناطق جهان عرب ارائه نمی دهند. اگرچه یک ارزیابی صحیح از حکومت اسرائیل در مورد اعراب باید سابقه اعراب را در نظر بگیرد ، اما مشغله رسانه ای با اسرائیل حضور عرب ها را محو می کند ، و بنابراین وضعیت امروز کرانه باختری را از تمام ملاحظات زمان و مکان حذف می کند.
به همین ترتیب، اقدامات نظامی اسرائیل غالباً بدون توجه به اقدامات دشمنان مورد قضاوت قرار می گیرد. در محاصره بیروت در تابستان ۱۹۸۲، بسیاری از روزنامه نگاران آمریکایی اسرائیل را به جرم کشتن بیروتی های بی گناه محکوم کردند. اما آنها معمولاً نادیده می گیرند که در وهله اول, استراتژی سازمان آزادیبخش فلسطین استفاده کردن غیر نظامیان به عنوان گروگان علیه حمله اسرائیل, آنها را در معرض خطر قرار گرفت. بحث درباره اخلاق سازمان آزادیبخش فلسطین هرگز به اندازه بحث درباره اخلاق اسرائیل مورد توجه آمریکایی ها قرار نگرفته است. و اگر سرانجام رفتار اسرائیل از رفتار مخالفانش بهتر باشد ، این مسئله چندان مهم نیست. آزمایش واقعی به اختلاف بین اقدامات اسرائیل و آرمان های اسرائیل برمی گردد ، که هر دو بیشترجالب تر از اعراب است.
در هر از این موارد، وسواس رسانه ای با اسرائیل به درک آمریکایی ها از اسرائیل و همچنین آن سایر بازیگران در خاورمیانه آسیب می رساند. در واقع اسرائیل مسئله اصلی منطقه نیست. سازمان آزادیبخش فلسطین قدرت کمی برای عمل مستقل دارد, اهمیت مصر فراتر از روابط آن با اسرائیل است. صبرا و شتیلا یک اتفاق های منحصر به فرد در لبنان نبودند. قتل ها در آنجا توسط لبنانی ها انجام شده است و نه توسط سربازان اسرائیلی. مسئولیت نهایی محاصره بیروت بر عهده سازمان آزادیبخش فلسطین است. یک بار اظهار داشت، این ادعاها بدیهی به نظر میرسند، اما اغلب اوقات در هجوم توجهاتی که به اسرائیل و فقط به اسرائیل توجه شده ، گم شده اند.
چرا تمرکز بر اسرائیل؟
چه چیزی خبر پذیری اسرائیل را توضیح می دهد؟ این امر تا حدی از این واقعیت ناشی می شود که اسرائیل متحد اصلی آمریکا در یک درگیری منطقه ای مداوم ، چشمگیر و مهم است. از این نظر، می توان اسرائیل را با ویتنام جنوبی مقایسه کرد، که در زمان خود نیز از نظارت بیش از حد مطبوعات رنج می برد - و همچنین براساس اصول اخلاقی انتزاعی مورد قضاوت قرار گرفت، نه در رابطه با دشمنش. اما اسرائیل جذابیتی دارد که فراتر از موقعیتش به عنوان متحد اصلی ایالات متحده است. حتی تحولاتی که به سختی درگیری اعراب و اسرائیل را لمس می کند، مانند خاموش کردن خطوط هوایی العال یا اختلافات بر سر باستان شناسی، خبرها را در خارج از کشور میشود، در حالی که اطلاعات مشابه در مورد ویتنام جنوبی هرگز پخش نمی شود، نه هنوز تا امروز اطلاعات مشابه در مورد مصر، اردن یا عربستان سعودی.
درک این جذابیت مستلزم عقب نشینی از جریان وقایع روزانه و یادآوری برخی واقعیت های فرهنگی است. هم برای مطبوعات آمریکایی و هم برای مصرف کنندگان آن ، مهمترین دلیل تاکید بر اسرائیل ، واقعیت این است که این کشور یهودی است.
یهودیان آمریکایی به شدت از اسرائیل زیرا احساس ارتباط آنها با سرنوشت آن با خود و همچنین اشتها برای کسب اطلاعات دقیق درباره این کشور و همه چیز مرتبط با آن است که احتمالاً هیچ موازی در سایر گروه های ایالات متحده ندارد، بسیار نگران است. حضور تعداد زیادی از یهودیان در رسانه ها ، بیشتر به دلگرمی تاکید با اسرائیل کمک می کند ، همچنین این واقعیت است که یهودیان در شهرهای بزرگ مستقر در رسانه های بزرگ - به ویژه نیویورک ، متمرکز شده اند.
با این حال، حتی مهمتر، شیفتگی تمام نشدنی مسیحی به یهودیان است که تقریباً از قسمت های مساوی الهیات و تاریخ ناشی می شود. این واقعیت که مسیحیت از آیین یهود رشد کرده است ، یک تنش پایدار بین دو مذهب ایجاد کرده است که نقاط تماس آنها بسیار پیچیده و پیچیده است. عیسی یهودی بود که بسیاری از اعمال یهود را رد کرد. به نوبه خود ، یهودیان عیسی را به عنوان مسیح رد کردند. مسیحیان غالباً یهودیان را مسئول مرگ عیسی می دانستند و معتقد بودند که دومین آمدن مسیح در انتظار تغییر دین همه یهودیان است. مسیحیان کتاب مقدس عبری را مقدس می دانند اما آن را متفاوت از یهودیان می خوانند. به همین دلیل و دلایل دیگر ، یهودیان در الهیات مسیحی و بنابراین در تمدن مسیحی نیز جایگاه بی نظیری دارند. در طول قرن ها، آنچه یهودیان انجام می دهند همیشه مورد توجه مسیحیان بوده است.
با گذشت قرن ها این علاقه بیشتر شد. در بیشتر دوران قرون وسطی و مدرن، یهودیان تنها غیر مسیحی بودند که بیشتر اروپایی ها تاکنون با آنها روبرو شده اند. و متفاوت به نظر می رسیدند: آنها لباس های متفاوتی می پوشیدند ، آداب و رسوم مذهبی بیگانه را انجام می دادند و در جوامع جداگانه زندگی می کردند. یهودیان به عنوان یک اقلیت برجسته مذهبی با نقشی حیاتی در الهیات مسیحی، همواره در اروپا از نظر نامتناسب برجسته بوده اند.
در چند وقت اخیر دو تحول رخ داده است که این تصویر را اصلاح کرده است. نخست، ایالات متحده با تغییراتی خاص، علاقه اروپا به یهودیان را به ارث برد. دوم ، اسرائیل مشهود مردم یهود اروپا را به ارث برد. با این حال در حالی که یهودیان اروپا با متفاوتشان توجه ها را به خود جلب می کردند، از قضا یهودیان خاورمیانه با آشنایی توجه ها را به خود جلب می کنند. اسرائیل،
ایجاد شده توسط شهرک نشینانی که از اروپا می آیند، غربی ترین کشور منطقه است. در نتیجه، برای یک آمریکایی، قابل درک ترین کشور در خاورمیانه است. (اکثریت شرقی در حال ظهور در اسرائیل این مسئله را تغییر نمی دهد ، زیرا فرهنگ سیاسی مسلط همان فرهنگی است که توسط پیشگامان در اوایل قرن ایجاد شده است.) امیدها و ترس اسرائیلی ها برای آمریکایی ها بسیار بیشتر قابل فهم از آن همسایگانشان است.
آشنایی نسبی اسرائیل برای روزنامه نگاران فاقد تجربه در خاورمیانه تفاوت زیادی ایجاد می کند. رسانه ها نیز از این قاعده کلی که نهادهای آمریکایی کلی گراها آموزش میدهند مستثنی نیستند. یک کارمند با چرخش مکرر و نشان دادن توانایی در بسیاری از مشاغل در سازمان خود افزایش می یابد. بر این اساس، گزارشگران آمریکایی اعزامی به خاورمیانه از نظر موضوعی و فرهنگ منطقه ای که قرار است گزارش دهند اطلاعات اندک دارند. آشنایی اسرائیل، برخلاف کیفیت بیگانه زندگی مسلمانان، باعث جذابیت بیشتر دولت یهود می شود. اینجا کشوری است که روزنامه نگاران احساس می کنند می توانند درک کنند. و همانطور که اس عبدالله شلیفر اشاره کرد، این کشور فقط کشورهای خاورمیانه است که خبرنگار می تواند یک دوست دختر پیدا کند.
اسرائیل همچنین دارای تنها دولت دموکراتیک و جامعه باز در خاورمیانه است و به همین ترتیب، فرصت هایی را که در جاهای دیگر در دسترس نیستند ، در اختیار رسانه های بین المللی قرار می دهد. (دولت لبنان بسته به شرایط کم و بیش دموکراتیک بوده است ؛ مطبوعات می توانند آزادانه و در چارچوب تعیین شده توسط دولت سوریه و سازمان آزادیبخش فلسطین عمل کنند.) روزنامه نگاران اسرائیلی، با داشتن ذهنیت مستقل و فعال، به بسیاری همکاران آمریکایی خود را ایده هایی برای گزارش ها میدهند زیرا که بسیاری از روزنامه نگاران آمریکایی هنگام تحقیق در مورد همه طرفهای منازعه خاورمیانه تنبل هستند، و سپس آنها بر فقط روی موضوعات اسرائیل تمرکز می کنند.
در کشورهای عربی (که بعضی اوقات توسط روزنامه نگاران به عنوان "قوس سکوت" شناخته می شود) ، آنها معمولاً تحت کنترل شدید دولت هستند. دولت سوریه حافظ اسد می تواند یکی از شهرهای خودش ، حماه ، را ویران کند بدون اینکه عکسی در خارج از کشور نشان داده شود. در عربستان سعودی ، پنهان کاری در مورد خانواده سلطنتی ، یک مقام سفارت آمریکا را بر آن داشت تا ادعا کند که "یادگیری زبان عامیانه پوسترهای دیواری در پکن، یا تحقیق درباره تصویرهای اول ماه مه در مسکو برای دیدن اینکه چه کسی در آن است و چه کسی خارج است - این مطالب بسیار آسان تر است تا کار داربرای عربستان سعودی. " سالها پس از وقوع آن ، تصرف مسجد جامع در مکه در نوامبر ۱۹۷۹ همچنان یک معما باقی مانده است. آن افراد چه کسانی بودند و امیدوار بودند که به چه چیزی برسند؟ شرح این واقعه آن را به همه نسبت می دهد، از مارکسیست ها گرفته تا بنیادگرایان اسلامی. حقایق در کشورهای عربی گریزان است، به ویژه برای کسانی که با زبان و فرهنگ آشنایی ندارند.
به همین دلایل و موارد دیگر - درام از تولد آن، رستاخیز زبان عبری ، ورود یهودیان از سراسر جهان ، انجمن های مذهبی دیرینه این سرزمین - اسرائیل توجه نامتناسبی را از رسانه های آمریکایی دریافت می کند.
نورافکن بر آمریکا
دومین تمرکز مورد علاقه رسانه های ایالات متحده - ایالات متحده خود - نیاز به توضیح کمی دارد. آمریکایی ها دارای منافع اقتصادی ، سیاسی و نظامی زیادی در خاورمیانه هستند. شرکت های انرژی در بیشتر کشورهای منطقه تجارت می کنند و تجهیزات نفتی آنها تقریباً در همه جا وجود دارد. حدود پنج ششم از کل کمک های خارجی ایالات متحده فقط به چهار کشور خاورمیانه (ترکیه، اسرائیل ، مصر و پاکستان) ، به علاوه یونان است. موسسات آموزش عالی آمریكای در استانبول، بیروت و قاهره مستقر هستند. مقادیر زیادی سلاح آمریکایی از سال ۱۹۷۱ به اسرائیل ، همسایگان آن و منطقه خلیج فارس رسیده است. فرماندهی مرکزی در سال ۱۹۸۰ برای هماهنگی نیروهای حمله سریع ایالات متحده در مناطق خلیج فارس و اقیانوس هند تشکیل شد. توافق نامه های همکاری استراتژیک در سال ۱۹۸۱ و ۱۹۸۳ با اسرائیل امضا شد. تفنگداران دریایی ایالات متحده و کشتی ها و هواپیماها برای محافظت از آنها از سال ۱۹۸۲ تا اوایل سال ۱۹۸۴ در لبنان بودند و غیره.
حضور یک تیم خانهی دور از خانه باعث می شود که روزنامه نگاران آمریکایی در خاورمیانه را پوشش شان تحریف میکنند . آنها منافع کشور خود را به گونه ای دنبال می کنند که مثلاً روزنامه نگاران کانادایی نتوانند برای کانادا انجام دهند. روزنامه نگاران آمریکایی این تعصب را تشخیص داده و در این باره صریح و روراست هستند. لری پینتاک، خبرنگار بیروت برای CBS News ، با بیان مختصر این مطلب اظهار داشت: "تا زمانی که تفنگداران دریایی در لبنان بودند، CBS باید در آنجا باشد."
هنگامی که دیدگاه آمریکایی تسلط یابد، مشکلات بوجود می آیند. آمریکایی ها خواندن درباره خودشان بیشتر از خارجی ها ترجیح میدهند. آسانت است برای آنها به سوال بزرگتر از دست میدهند به نفع نقش ایالات متحده. روزنامه نگاران اولین کسانی هستند که در این دام افتاده اند.
به عنوان مثال، هنگامی که روزنامه نگاران آمریکایی در مورد بزرگترین داستان خبر سال ۱۹۸۳ نظرسنجی شدند، آنها با حاشیه زیادی بمب گذاری در ۲۳ اکتبر در پادگان تفنگداران دریایی در بیروت را انتخاب کردند که منجر به کشته شدن ۲۴۱ نفر شد. این از منظر آمریکایی منطقی است: این بزرگترین تلفات جانی توسط ارتش ایالات متحده از زمان جنگ ویتنام بود. اما از دیدگاه خاورمیانه ، این یک انتخاب حیرت انگیز بود. بمب گذاری بر تفنگداران دریایی، هرچند غم انگیز، فقط چند بیشتر دیگران در جنگ داخلی که از سال ۱۹۷۵ آغاز شده بود, کشته. این مرگ ها تنها قابل توجه بود که عزم ایالات متحده را برای حفظ نیروهای زمینی در لبنان متزلزل کند. روزنامه نگاران آمریکایی علاقه کمتری به داستان های ۱۹۸۳ داشتند که هیچ موضوعی در مورد ایالات متحده نداشتند ، حتی اگر برای خاورمیانه بسیار مهم تر بودند - انتقال مسالمت آمیز به دموکراسی در ترکیه ، شکست در مذاکرات آشتی ملی در لبنان ، استعفای نخست وزیر بگین در اسرائیل، نشست عرفات و مبارک در مصر، امتناع ملک حسین از طرح رایگان ، تجزیه سازمان آزادیبخش فلسطین، استقرار SA-5 و تکنسین های شوروی در سوریه، به ذکر چند مورد.
وقتی روزنامه نگاران آمریکایی بر روی دخالت مستقیم کشورشان تمرکز می کنند ، بقیه کشور را نیز به همین کار تشویق می کنند. این مسئله دو مشکل ایجاد می کند. اول، بحث های بین المللی اهلی می شود. آنچه به عنوان اختلاف نظر بین ایالات متحده و دولت های خارجی آغاز می شود، در نهایت به عنوان درگیری داخلی مطرح می شود. پس از اینکه تفنگداران در سپتامبر ۱۹۸۳ نقش فعالی را در لبنان پذیرفتند، سوال اصلی در ایالات متحده طرح استقرار آنها بود. با مرگ هر سربازی ، بحث داخلی (در مورد قطعنامه قدرت های جنگ و مسائل مربوط به آن) اهمیت بیشتری پیدا کرد و سوالات بین المللی اهمیت خود را از دست داد. در عرض چند ماه، عبدالله بوهابیب ، سفیر لبنان در ایالات متحده، با ناامیدی خاطرنشان كرد كه رهبران آمریکا "فقط علاقه مند به بحث در مورد تفنگداران دریایی شده اند. آنها دیگر درباره لبنان بحث نمی کنند: آشتی ملی ، تقویت دولت. مسئله فقط تفنگداران دریایی شده است ، نه لبنان. " تبدیل مسائل خاورمیانه به بحث های داخلی تلاش ایالات متحده برای تدوین یک سیاست موثر را با مشکل روبرو می کند. همانطور که آمریکایی ها کمتر به اهداف و بیشتر به وسایل توجه می کنند، اهداف کمتر می رسید.
ثانیا، تمرکز بر ایالات متحده به معنای دیدن تحولات خاورمیانه از طریق شوشه منافع آمریکای است. از ژانویه ۱۹۷۸ تا ژانویه ۱۹۸۱، مطبوعات با به تصویر کشیدن حوادث ایران از نظر نقش ایالات متحده در آنجا ، مخاطبان خود را به طور جدی گمراه کردند. با سقوط رژیم شاه ، امنیت شهروندان آمریکایی ساکن ایران اولین نگرانی شد. سپس اثر سقوط شاه از نظر تجارت آمریکا ، توانمندی های نظامی آمریکا ، روابط آمریکا با اتحاد جماهیر شوروی و قیمت نفت در ایالات متحده ارزیابی شد. مطبوعات همچنین در مورد نقش دولت آمریکا در رژیم شاه و آنچه واشنگتن می توانست برای جلوگیری از سقوط او اقدام کند. ایرانی ها هر کاری می کردند ، منافع ایالات متحده همیشه در پیش زمینه باقی می ماند.
سپس, توقیف سفارت ایالات متحده در تهران در نوامبر ۱۹۷۹ همه مسائل دیگر در ایران را به کنار سوق داد. به مدت پانزده ماه ، داستان گروگان بر هر جنبه گزارشگری از ایران مسلط بود. بدتر از توجه بیش از حد به مواردی از جمله اینکه چه کسی گروگان ها را دیده و چه غذایی را در روز کریسمس می خورند ، گرایش رسانه های آمریکایی به ارائه هر آنچه در ایران اتفاق می افتد به عنوان مربوط به موضوع گروگان گیری بود. درام سفارت ، که یکی از علائم (و نه علتی) یک مبارزه بزرگ برای دستیابی به قدرت در تهران بود، توسط آمریکایی ها به خودی خود هدف تلقی می شد - و نه به عنوان مسئله اصلی سیاست ایران. دخالت مستقیم آمریکا در این مورد ، و نه برای اولین بار ، به درک عمیق اشتباهی از وقایع در خاورمیانه منجر شد.
دام مخالف نیز به همان اندازه خطرناک است. اگر آمریکایی ها مستقیماً درگیر موضوعی نشوند، از مطبوعات ناپدید می شود. مدت ها بود که دو درگیری - جنگ عراق و ایران و حمله اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان - در غیاب مشارکت نظامی ایالات متحده یا حتی یک نقش مهم دیپلماتیک ایالات متحده رخ داده بود. مطابق پیش بینی ها، مطبوعات آمریکا هر دو را نادیده گرفتند. از نظر جان های از دست رفته ، جنگ بین عراق و ایران چهارمین جنگ پرهزینه قرن بیستم (پس از دو جنگ جهانی و درگیری هندوچین) بود. رهبران ایران تهدید کردند که صادرات نفت از خلیج فارس را محاصره خواهند کرد که این امر منجر به کمبود چندین میلیون بشکه نفت در روز در بازار جهانی خواهد شد. اما زمانی که ایالات متحده درگیر نباشد، زندگی ها از دست رفته و امنیت نفت بسیار دور است. روزنامه ها جنگ به سرسری خبر می دادند (که معمولاً چیزی بیشتر از شرح مختصر تلفات در شهرهای مبهم نبود) که حتی فداکارترین خوانندگان نیز علاقه خود را از دست می دادند. در مورد افغانستان، روزنامه نگاران آمریکایی بلافاصله پس از حمله شوروی به آنجا ریختند ، علت این امر شاید به دلیل پیش بینی نقش مستقیم آمریکا بود. وقتی این امر تحقق نیافت ، مطبوعات علاقه خود را به داستان روستاییان درگیر با نیروهای شوروی از دست دادند.
مشکلات دسترسی به نبردها در عراق، ایران و افغانستان این کمبود اخبار را توضیح نمی دهد. وقتی روزنامه نگاران به موضوعی علاقه مند می شوند ، با محدودیت های دولت مانع آن نمی شوند. به عنوان مثال ، در ایران ، پس از اخراج خبرنگاران آمریکایی در سومین ماه بحران گروگانگیری ، رسانه های آمریکایی تقریباً بدون وقفه با تکیه بر شهروندان غیر آمریکایی، اخبار خود را حفظ کردند. و در افغانستان، برای هر کسی که مصمم به تهیه گزارش از جنگ باشد، مسیر با پای پیاده از پاکستان وجود دارد. اگر متحدی مانند فرانسه از رژیم عراق پشتیبانی می کرد یا اسلحه های هوایی را برای شورشیان افغان میفرستد، میزان علاقه آمریکا به این دو درگیری تقریباً یکسان باقی مانده بود. اما اگر ایالات متحده هر یک از این مراحل را برداشته باشد ، علاقه یک بار دیگر افزایش می یافت و نشان می داد واقعیت نقش ایالات متحده بیش در درگیری از دلیل این درگیری خبرساز است.
عواقب های بین المللی
نقش رسانه های آمریکایی در شکل گیری افکار عمومی آمریکا و تاثیرگذاری بر سیاست های واشنگتن نیاز به جزئیات اندك دارد ، اما تأثیر آنها در خارج از كشور كمتر شناخته شده است. تا حد زیادی ، آنها دستور کار سایر نقاط جهان را تعیین کردند. آنچه گزارش انگلیس یا ژاپنی در چند کشور دیگر به خبر تبدیل می شود ، اما برای دستیابی به یک برجستگی بین المللی ، باید توسط سازمانهای مهم مطبوعاتی ایالات متحده گزارش شود. داستان های خبری، نه کمتر از سوپرانوس ها، باید در شهر نیویورک رواج پیدا کنند. مهم نیست که منشأ آن چیست ، پوشش آمریکایی داستان را به یک رویداد در سطح جهانی تبدیل می کند.
بدین ترتیب ، تصرف سفارت تهران سرتاسر همه جا عناوین ایجاد کرد زیرا در آمریکا بسیار زیاد گزارش شده است. در خود ایران ، اشغال سفارت به دلیل توجه آمریکا از اهمیت بسیار بیشتری برخوردار شد. در مقابل ، هنگامی که شصت و شش چک در مارس سال ۱۹۸۳ توسط نیروهای یونیتا در آنگولا به اسارت درآمدند، پوشش مطبوعاتی در خارج از چکسلواکی تقریباً هیچ نبود. زدنک پروبی، سردبیر خارجه روزنامه پیشرو چکسلواکی ، روده پراوو، در مورد تضاد با توجه به گروگان های آمریکایی از او سؤال کرد ، درباره "خودمحوری رسانه های جمعی آمریکا" عصبانی شد و خاطرنشان کرد که یک اسیر آمریکایی داستان بزرگی را تشکیل می دهد" اما نه وقتی ۶۶ چک گروگان می شوند. ما احساس می کردیم که اگر مطبوعات بین المللی فعال تر باشند ، [یونیتا] گروگان ها را بسیار زودتر آزاد می کرد. "
تمام جهان تحت تأثیر شیوه گزارش مطبوعات آمریکایی از خاورمیانه است. تأکید بر اسرائیل و ایالات متحده در سایر مناطق نیز گسترش یافته است. حتی چینی ها - که هیچ گونه علاقه تاریخی به اسرائیل ندارند و بیشتر از اقدامات شوروی نگران هستند تا اقدامات آمریکای - تمایل به تمرکز بر اسرائیل و آمریکا دارند. خلق های خاورمیانه ، که انتظار می رود ه شود دیدگاه های خود را در مورد منطقه ای داشته باشند, امور ، تحت تاثیر قرار گرفتن در معرض رسانه های آمریکایی است و آنها نیز تمرکز برهمین دو موضوع میکنند.
به این ترتیب رسانه ها نه تنها اخبار خاورمیانه را گزارش می دهند بلکه آنها را نیز ایجاد می کنند. هفته های توجه به صبرا و شتیلا بحرانی را برای دولت اسرائیل تشدید کرد. کمبود توجه به حمله شوروی به افغانستان به محکوم کردن نیروهای مقاومت در آنجا کمک کرده است. نگرانی های دوقلوی مطبوعات آمریکایی توجه ایالات متحده ، متحدین آن و دوستانش را از موارد موضوع های بزرگ به موارد کوچک تبدیل کرده است و این اثرات مضر بسیاری داشته است.
برای مورخ خاورمیانه ، بسیاری از آنچه رسانه ها قابل توجه می دانند باید نادیده گرفته شود. مورخ می تواند از مطالبی که روزنامه نگاران در اختیارشان میگذارد ، به طور خلاصه و مشخص نگریسته شود ، اما باید تأکیدات و تفسیرهای آنها را که با این اوصاف غالباً اشتباهی یا بدتر است ، نادیده بگیرد.
به روزرسانی ۱ فوریه ۱۹۸۸: چند آمار تأیید می کنند که روزنامه نگاران آمریکایی هنوز هم علاقه دارند که در درجه اول به دو موضوع در خاورمیانه - اسرائیل و ایالات متحده علاقه مند باشند: در ژانویه ۱۹۸۸، ماه دوم انتفاضه فلسطین، شگفت آورانه سه شبکه تلویزیون آمریکایی بخش هایی زیاد اخبار عصر به رویدادهای کرانه باختری و نوار غزه وقف کردند. طبق گفته ADT تحقیق در نیویورک، ABC ۶۷ دقیقه به فلسطینیان و ۵ دقیقه به خروج اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان اختصاص داد. NBC آنها را ۵۰ دقیقه - و فقط ۱۰ دقیقه به تشریفات انتخابات ریاست جمهوری آیووا داد. در CBS، همین دو مورد مشابه به ترتیب ۴۸ و ۱۶ دقیقه دریافت کردند.