پس از خشونت در ۱۱ سپتامبر، سیاستمداران آمریکایی, شروع با جورج دبلیو بوش خود, روی خودشان لیز خورده برای تایید کردند که اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان ساکن ایالات متحده فقط مردم عادی هستند. این نحوه بیان رئیس جمهور در هنگام بازدید از مسجدی در ۱۷ سپتامبر است: "آمریکا میلیون ها مسلمان را در میان شهروندان ما به حساب می آورد و مسلمانان سهم بسیار ارزشمندی در کشور ما دارند. مسلمانان پزشکان اند، وکلا، استادان حقوق، در ارتش اند، کارآفرینان، مغازه داران، مادران و پدران." دو روز بعد، وی افزود که "میلیون ها آمریکایی خوب وجود دارند که که ایمان مسلمان دارند و کشور را دوست دارند همانطور که من کشور را دوست دارم، که به همان شدت که من پرچم را سلام می کنم ، پرچم را سلام میکنند."
این سخنان آرام بخش، که توسط بسیاری از ستون نگاران و نویسندگان تحریریه تکرار و تقویت می شود، بدیهی است که در یک لحظه تنش شدید ملی و در میان گزارش های افزایش تعصب نسبت به مسلمانان مقیم ایالات متحده مناسب بود. و مطمئناً درست است که تعداد مجاهدین اسلامی مبارز که قصد انجام حملات تروریستی به ایالات متحده را دارند از نظر آماری بسیار ناچیز است. اما وضعیت پیچیده تر از توصیف رئیس جمهور است.
جمعیت مسلمانان در این کشور مانند هر گروه دیگری نیست، زیرا در آن یک گروه قابل توجهی از افراد - چندین برابر بیشتر از عوامل اسامه بن لادن - که با هواپیماربایان انتحاری نفرت از ایالات متحده سهم می برند، و آرزو برای تبدیل کردن آمریکا به کشوری که تحت سخت گیری های اسلام. اگرچه مسئولیتی در قبال جنایات ماه سپتامبر ندارند ، اما آنها طراحی هایی را برای این کشور در نظر گرفته اند که توجه فوری و جدی را باید جلب کند.
در ژوئن ۱۹۹۱، سراج وهاج ، سیاهی که اسلام شد و دریافت کننده برخی از بالاترین افتخارات جامعه مسلمانان آمریکایی ، این امتیاز را داشت که اولین مسلمان نماز جمعه را در مجلس نمایندگان ایالات متحده بخواند.بههمینمناسبت او قرآن تلاوت کرد و به خداوند متعال متوسل شد تا رهبران آمریکایی را "راهنمایی کند و به آنها عدالت و حکمت عطا کنند."
کمی بیشتر از یک سال بعد، همان وهاج در حالی که خطابه دادن به مسلمانان نیوجرسی، دیدگاه که متفاوت از نیایش ملایم و متوسط خود را در کنگره بود. وی به شنوندگان خود در نیوجرسی گفت ، اگر فقط مسلمانان از نظر سیاسی هوشمندانه تر بودند ، آنها می توانند ایالات متحده را تصرف كنند و با خلافت جایگزین دولت مشروطه را کنند. "اگر متحد و قدرتمند بودیم ، امیر [رهبر] خود را انتخاب می کردیم و با او بیعت می کردیم. ... قول من را بگیرید ، اگر ۶-۸ میلیون مسلمان در آمریکا متحد شوند، کشور مال ما خواهد شد." در سال ۱۹۹۵، وهاج به عنوان شاهد شخصیت عمر عبدالرحمن در دادگاهی که شیخ نابینا را به جرم توطئه برای سرنگونی دولت ایالات متحده مقصر شناخته بود، خدمت کرد. همچنان نگران کننده تر، وکیل آمریکا در نیویورک، وهاج را به عنوان یکی از "اشخاصی كه مجرم شناخته نشده و احتمالاً به عنوان همدست" ادعا می شود ، در قضیه شیخ برشمرد.
اختلاف بین شهروندی خوب وهاج در کنگره و پیش بینی ستیزه جویانه وی در مورد تصرف مسلمانان - بدون اشاره به ارتباط وی با جنایتکاران خشن - تنها یک نمونه از الگوی بزرگتری است که در صحنه مسلمانان آمریکا رایج است. مثالی دیگر، که اخیراً در جای دیگر درباره آن نوشتم ، شامل مسلمانان آمریکایی برای بیت المقدس است، سازمانی که حمایت رسمی آن از "اورشلیمی که نماد تحمل مذهبی و گفتگو است" کاملاً در تضاد با سخنان وحشیانه توطئه برانگیز و خام ضد یهود که سخنگویان سازمان در واقعه بسته بیان کنند . ۱ بنابراین، کسی که میخواهد دیدگاه واقعی مسلمانان آمریکایی را درک کند باید به زیر سطح اظهارات عمومی شان نگاه کند.
با این کار، آدم می فهمد که جاه طلبی برای تصاحب ایالات متحده به سختی یک خواست جدید است. اولین مبلغین اسلام مبارز یا اسلام گرایی، که در دهه ۱۹۲۰ از خارج از کشور به اینجا رسیدند، با سر و صدا اعلام کرد : "برنامه ما این است که ما می خواهیم آمریکا را فتح کنیم." جسارت چنین اظهاراتی در آن زمان به سختی مورد بدون توجه قرار گرفت، از جمله مسیحیانی که امیدهای مأمورانه خود را گرامی می داشتند. همانطور که در تفسیری روزنامه ۱۹۲۲ آمده است:
برای میلیون ها مسیحی آمریکایی که مدت ها مشتاقانه منتظر زمان عالی پیروزی صلیب در هر سرزمین بوده اند و مردم کل جهان به پیروان مسیح تبدیل شده اند، برنامه آوردن این قاره به مسیر "تورک کافر" امری باورنکردنی به نظر می رسد. اما شك نیست در كه این را پیگیری کنند با تمام غیرت متعصبی كه محمدیان خاطرنشان می کنند.
اما در دهه های اخیر، همانطور که جمعیت مسلمانان در کشور از نظر اندازه، موقعیت اجتماعی و نفوذ قابل توجهی افزایش یافته است، و همانطور که اسلام گرایی حضور خود را به طور گسترده در صحنه بین المللی احساس می کند، این "غیرت متعصب" واقعاً به وجود خودش آمده چهره ای کاتالیزوری در این داستان اسماعیل ال فاروقی فقید، مهاجر فلسطینی است که موسسه بین المللی اندیشه اسلامی را بنیان نهاد و سالها در دانشگاه تمپل فیلادلفیا تدریس کرد. او به حق "پیشگام توسعه مطالعات اسلامی در آمریکا" خوانده شد، وی همچنین اولین نظریه پرداز معاصر بود که نوشت دربرای ایالات متحده ی که مسلمان شد. الفاروقی در اوایل دهه ۱۹۸۰ نوشت: "هیچ چیز بزرگتر از این نیست که این قاره جوان، نیرومند و ثروتمند [آمریکای شمالی] از شر گذشته خود دور شود و با پرچم الله اکبر [خدا بزرگ است] "
امیدهای الفاروقی امروزه به طور گسترده در میان رهبران تحصیل کرده مسلمان به اشتراک گذاشته شده است. زید شاکر، روحانی پیشین مسلمان در دانشگاه ییل، اظهار داشت که مسلمانان نمی توانند مشروعیت سیستم سکولار آمریکایی را بپذیرند، که "خلاف دستورات خداوند است". برعکس، "جهت گیری قرآن ما را دقیقاً در جهت مخالف سوق می دهد." از نظر احمد نوفال، رهبر اخوان المسلمین اردن که مرتباً در تجمعات مسلمانان آمریکا صحبت می کند، ایالات متحده "هیچ فکر، هیچ ارزشی و ایده آل ندارد." اگر مسلمانان مبارز "با ایدئولوژی ای که در اختیار داریم به پا خیزند، تسخیر این جهان برای ما بسیار آسان خواهد بود". مسعود آل علم چودوری، استاد تجارت کانادایی، واقعیت و مشتاقانه ای را درباره "دستور کار اسلامی سازی در آمریکای شمالی" می نویسد.
برای درک کامل این دیدگاه، نمی توان کاری بهتر از خواندن کتاب ۱۹۸۹ توسط شمیم ای صدیقی، مفسر تاثیرگذار در مورد مسائل مسلمانان آمریکا داشت. این تحقیق ۱۶۸ صفحه ای که در بروکلین منتشر شده، با عنوان رمزنگاری روش شناسی دعوة الاالله از دیدگاه آمریکا (با اصطلاح اصطلاحی بیشتر به عنوان "نیاز برای آمریکایی ها اسلام شوند") ، تا حد زیادی برای عموم خوانندگان در دسترس نیست (نه amazon.com و نه bookfinder.com آن را طی چند ماه لیست کرده است) اما به طور گسترده در وب سایت های اسلام گرایان ارسال می شود، صدیقی در آن، در نثری که شدت و شفافیت را دارد برای آنچه در پیچیدگی و صیقل فاقد است، می سازد، هم یک دلیل دقیق و هم یک طرح مشخص را برای اسلام گرایان برای تصرف ایالات متحده و ایجاد "حکومت اسلامی" ارائه می دهد (إِقَامَة الدین)
چرا آمریکا؟ به نظر صدیقی، ضرورت تصدی کنترل در اینجا حتی بیش از نیاز به تداوم انقلاب آخوندها در ایران یا نابودی اسرائیل شدیدتر است، زیرا انجام این کار تاثیرات مثبت بیشتری در آینده اسلام خواهد داشت. آمریكا نه به دلایلی كه می توان انتظار داشت - جمعیت زیاد ، ثروت آن یا نفوذ فرهنگی كه در سرتاسر جهان اعمال می کند - اما در سه زمینه دیگر كانون مرکزی است.
اولین مورد با نقش واشنگتن به عنوان دشمن اصلی اسلام گرایی (یا احتمالاً خود اسلام) است. به زبان رنگارنگ صدیقی، هر زمان و هر کجا که مسلمانان به سمت ایجاد یک دولت اسلامی حرکت کرده اند ، "دستان خیانتکار غرب سکولار همیشه در آنجا هستند ... تا شکست [خود] را به وجود آورند." همچنین حاکمان مسلمان هیچ کمکی نمی کنند، زیرا آنها "همه در جیب قدرتهای غربی هستند". بنابراین، اگر اسلام هرگز به جایگاه مناسب سلطه خود در جهان دست یابد، "ایدئولوژی اسلام [باید] بر افق ذهنی مردم آمریکا غلبه کند." صدیقی نتیجه گیری می کند که تمام آینده جهان اسلام "به این بستگی دارد که مسلمانان آمریکا چگونه زودتر بتوانند جنبش بومی خود را ایجاد کنند."
ثانیاً، آمریكا از اهمیت برخوردار است، زیرا استقرار اسلام گرایی در اینجا نشان دهنده پیروزی نهایی آن بر تنها رقیب خود یعنی آمیزه ای از مسیحیت و لیبرالیسم است كه تمدن معاصر غرب را تشکیل می دهد. (نمی توان کمک کرد اما توجه داشته باشید که کتابچه صدیقی در همان سال ۱۹۸۹ پدید شد، همینطور که مقاله مشهور فرانسیس فوکویاما مبنی بر اینکه با فروپاشی کمونیسم و پیروزی آشکار لیبرال دموکراسی ، ما شروع به نزدیک شدن به "پایان تاریخ" کرده ایم) ") و سوم ، و هنوز هم بزرگتر، تزریق ایالات متحده با اسلام گرایی ترکیبی از موفقیت مادی و حقیقت معنوی را چنان قدرتمند می سازد که تأسیس" ملک خدا "بر روی زمین" رویای دور نخواهد بود."
اما این رویا به خودی خود اتفاق نخواهد افتاد. صدیقی می نویسد که مسلمانان آمریکایی مسئولیت اصلی به قدرت رسیدن اسلام در کشورشان دارند. و برای این منظور، مسلمانان باید "تمام انرژی ، استعدادها و منابع خود را" اختصاص دهند. زیرا اینگونه ارزیابی می شوند که آنها در روز قضاوت انجام می دهند:هر مسلمانی که در غرب زندگی می کند در قویترین دادگاه الله در جعبه شاهد خواهد ایستاد. . . در اخیرا [آخرین روز] و نشان دهد که او مسئولیت خود را انجام داده است، ... که نه سنگی نگذاشت تا پیام قرآن را به گوشه گوشه و کنار کشور برساند."
چگونگی تحقق این هدف مطلوب ، سوالی است که نظرات آن در جهان صدیقی متفاوت است. اساساً اختلاف نظرها در مورد نقش خشونت است.
همانطور که در هفته های اخیر به طرز غیر قابل انکاری مشخص شد ، در واقع عده ای نه تنها در خارج از کشور بلکه در میان ما زندگی می کنند که ایالات متحده را (در اصطلاح اسامه بن لادن) "دشمن اسلام" می دانند که باید به زانوهای خودش می آورد و نابود می شد. در رئوس مطالب گسترده، این قضاوت در جریان بحران تصرف عراق در کویت در اوایل دهه ۱۹۹۰، زمانی که مبارزان مانند بن لادین یک موازی تاریخی تشخیص دادند بین حضور نیروهای آمریکایی در خاک عربستان سعودی و اشغال وحشیانه شوروی افغانستان در دهه ۱۹۸۰. از نظر دیالکتیکی، همانطور که نویسنده نیویورکر، ماری آن ویور ، توضیح داده است ، ایالات متحده ، دقیقاً مانند اتحاد جماهیر شوروی قبل از آن، "یک نیروی اشغالگر کافر بود که یک دولت فاسد، سرکوبگر و غیر اسلامی را پشتیبانی می کند". و درست همانطور که مجاهدین اسلام گرا در افغانستان موفق شده بودند اشغالگران خود را شکست دهند و بدرقه کنند، و بدین ترتیب در فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی قدرت نقش داشتند ، بنابراین اسلامگرایان نیز ممکن است باعث فروپاشی ایالات متحده شوند: یکی پایین، یکی رفتن، همانطور که بود.
برای شیخ نابینا عمر عبدالرحمن، که به همراه بن لادن شاید بدنام ترین دشمن امروز ایالات متحده است، بمب گذاری در مرکز تجارت جهانی در سال ۱۹۹۳ بخشی از این استراتژی انقلابی برای "تسخیر سرزمین کفار" با زور بود. این ایده، همانطور که یکی از پیروانش اظهار داشت، این بود که "بالاترین ساختمانهای خود و ساخت و سازهای عظیم را که به آنها افتخار می کنند، پایین بیاورند تا کاملاً روحیه آنها را بدتر کنند. " ۳ این وظیفه ای بود که اسلام گرایان وظیفه همه مسلمانان را می دیدند. آنها که به تحقیر شوروی در افغانستان کمک کرده اند ، اکنون، به گفته یک آمریکای که اسلام شد در ژوئیه ۱۹۸۹ اعلام شد، باید "راهپیمایی جهاد را تا رسیدن به آمریکا و آزاد کردن او کامل کنند."
اما استراتژی خشونت انقلابی چندین مشکل دارد، حتی از دیدگاه کسانی که هدف آن را دارند. واضح ترین موارد مربوط به تأثیر آن بر جامعه آمریکا است. اگرچه حملاتی مانند بمب گذاری در سال ۱۹۹۳ یا قتل عام های انتحاری ۱۱ سپتامبر با هدف خنثی سازی مردم آمریکا، ایجاد ناآرامی های داخلی و تضعیف سیاسی کشور انجام می شود، اما آنچه انجام می دهند این است که آمریکایی ها را در میهن پرستی و هدف دور هم جمع کنند. در این میان، کسانی که آنها را راهنمایی می کنند، اغلب گرفتار می شوند: عبدالرحمان در یک زندان تعزیری فدرال به حبس ابد محکوم شده است، و خشونتش هنوز متولد نشده است، در حالی که اسامه بن لادن هدف یک تعقیب و گریز عظیم است تا او را "مرده یا زنده" بگیرد. " برخلاف مورد کاملاً متفاوت اتحاد جماهیر شوروی ، بسیار دشوار است که بفهمید چگونه استفاده از زور در فرسودگی این کشور موفق خواهد شد، و حتی کمتر منجر به تغییر دولت می شود.
علاوه بر این، همانطور که تعدادی از مفسران اخیراً اشاره کرده اند، در هدف قرار دادن به همه آمریکایی ها، مرتکبان خشونت اسلامی حتی برای ایجاد تبعیض بین قربانیان غیر مسلمان و مسلمان به زحمت نمی افتند. طبق برآوردهای اولیه ، چند صد مسلمان در فروپاشی مرکز تجارت جهانی جان خود را از دست دادند. این دقیقاً برای به کارگیری مشارکت اکثر مسلمانان مقیم در کارزار شورش خشن محاسبه نشده است .۴
برای همه این دلایل، به نظر می رسد که روش غیر خشونت آمیز آینده روشنی داشته باشد و در واقع رویکردی است که توسط اکثر اسلام گرایان اتخاذ شده است. این نه تنها قانونی است، بلکه به علاقه مندان این امکان را می دهد تا دیدگاهی به ظاهر خیرخواهانه از ایالات متحده داشته باشند، کشوری که آنها قصد نجات آن را دارند نه تخریب ، و این یک استراتژی کار با آمریکایی ها را دیکته می کند, به جای مخالفت با آنها. همانطور که معلم یک مدرسه اسلامی در جرسی سیتی، نزدیک نیویورک، توضیح می دهد ، "هدف کوتاه مدت معرفی اسلام است. در دراز مدت، ما باید جامعه آمریکا را نجات دهیم." یک استاد اقتصاد پاکستانی الاصل می نویسد که گام به گام، با ارائه "یک مدل جایگزین" به آمریکایی ها ، مسلمانان می توانند آنچه را اسماعیل ال فاروقی از آن به عنوان "واقعیت های ناگوار آمریکای شمالی" تبدیل می کند به چیزی که در نظر خدا خوب باشد.
عملاً، دو استراتژی اصلی بدون خشونت وجود دارد. اولین مورد شامل افزایش بنیادی تعداد مسلمانان آمریکایی است ، پروژه ای که از نظر ظاهری چندان امیدوار کننده به نظر نمی رسد. اسلام, در واقع, هنوز یک رشد عجیب و غریب در ایالات متحده است ، پیروان آن فقط ۱ تا ۲ درصد از جمعیت را نشان می دهند و چشم انداز بسیار کمی برای تبدیل شدن به اکثریت دارند. اسلام گرایان آنقدر غیرواقعی نیستند که تصور کنند به زودی می توان با مهاجرت در مقیاس گسترده (که از نظر سیاسی غیرممکن است و به هر حال ممکن است واکنش جدی ایجاد کند) یا با نرخ عادی تولید مثل ، این تعداد قابل تغییر باشد. از این رو بیشتر تلاش خود را معطوف به اقناع مردم که اسلام شوند.
آنها این کار را نه فقط به لحاظ مصلحت بلکه به صورت اصولی انجام می دهند. از نظر اسلام گرایان، تغییر دین در آمریکا هدف اصلی وجود مسلمانان در ایالات متحده است ، و این تنها توجیه ممکن برای زندگی مسلمانان در سرزمین کافر است. از نظر شمیم صدیقی، چاره ای در این مورد وجود ندارد - مسلمانان آمریکایی "توسط خداوند تعیین شده اند" برای کمک به جایگزینی شر با خیر ، و در غیر این صورت "حتی حق نفس کشیدن ندارند." سراج وهاج اضافه می کند: "از هر كجا كه آمدی ، تو ... به یک دلیل - فقط به یک دلیل - برای تاسیس دین [ایمان] خدا آمدی.
این الزام، که بی وقفه توسط شخصیت های معتبر تبلیغ می شود و توسط سازمان های برجسته اسلامی مانند انجمن دانشجویان مسلمان تبلیغ می شود ، به طور گسترده ای توسط مسلمانان آمریکایی پذیرفته شده است. بسیاری از آنها احساس مسئولیت را که از "سفیر اسلام" بودن ناشی می شود ، تصدیق می کنند و همیشه از اهمیت اصلی پیروان جدید آگاه هستند. و با توجه به آنچه آنها حقیقت پیام خود و فساد فرهنگ آمریکایی را می دانند ، اسلام گرایان به احتمال موفقیت خود خوشبین هستند. ابوالحسن علی ندوی، یک اسلام شناس مهم هندی، در "پیام برای مسلمانان در غرب" می نویسد: "یک زندگی تقوی بلافاصله غیر مسلمانان را به سمت اسلام جذب می کند."
او یک نکته دارد: هرچه پیام اسلام با سهولت بیشتری در دسترس باشد ، احتمالاً بیشترین که بیشتر آمریکایها اسلام شوند. هنگام گسترش در ایالات متحده ، اسلام تا حد زیادی به ارتباط عملی و تجربه شخصی بستگی داشته است. طبق یک نظرسنجی ، بیش از دو سوم مسلمانان مسلمان به دلیل تأثیر دوست یا آشنای مسلمان انگیزه داشتند. زندگینامه مالکوم ایکس (۱۹۶۴)، با شرح مفصلی از رستگاری از طریق اسلام ، تاثیر زیادی بر سیاه پوستان آمریکایی (و حتی برخی از سفیدپوستان) داشته است و باعث تغییر دین تعداد قابل توجهی شده است. تلاش سازمانهای مختلف مسلمان در ایالات متحده ، که به گفته یکی از ناظران "ممکن است مسئول" افزایش تعداد اسلام "باشد ، باید تخفیف نیابد.
اما اگر افزایش تعداد لازم باشد، آنها نیز کافی نیستند. از این گذشته ، بسیار کشورها - ترکیه ، مصر، الجزایر - با اکثریت جمعیت مسلمان هستند، اما اسلام گرایی توسط دولت های آنها سرکوب می شود. از نظر اسلام گرایان ، در واقع ، اوضاع ترکیه بسیار بدتر از ایالات متحده است، زیرا رد پیام الهی را که اسلام گرایان تفسیر می کنند، صرفاً غفلت از بی توجهی به آن، کار تلخ تری است. بنابراین، علاوه بر افزایش تعداد مسلمانان، اسلام گرایان باید ایالات متحده را برای ایدئولوژی خود آماده کنند. این به معنای انجام هر کاری است که ممکن است در جهت ایجاد یک فضای اسلام گرایانه و اعمال قوانین اسلامی باشد. فعالیت های تحت این عنوان در گروه های مختلفی قرار می گیرند.
ترویج آداب و رسوم اسلامی در میدان عمومی. اسلام گرایان می خواهند مقامات سکولار به دانشجویان اجازه دهند در موسسات عمومی، برای مثال ، بسم الله (فرمول "بسم الله الرحمن الرحیم") را در تمرینات کلاس بخوانند. آنها همچنین خواهان این حق هستند که پنج صدای اذان اسلامی روزانه را از بلندگوهای بیرون پخش کنند. به همین ترتیب ، آنها برای تاسیسات عمومی نماز در موسساتی مانند مدارس و فرودگاه طرفداری کردند.
امتیازات برای اسلام. اسلام گرایان به دنبال حمایت مالی عمومی از مدارس اسلامی، مساجد ها و سایر موسسات هستند. آنها همچنین برای سهمیه بندی ویژه برای مهاجران مسلمان لابی می کنند، سعی می کنند شرکت های بزرگ را مجبور به پرداخت کمک های ویژه برای کارمندان مسلمان کنند و خواستار گنجاندن رسمی مسلمانان در برنامه های اقدام مثبت هستند.
محدود کردن یا ممنوع کردن کارهایی که دیگران می توانند انجام دهند. اسلام گرایان می خواهند سازمان های اجرای قانون فعالیت هایی مانند نوشیدن و قمار را که برای اسلام توهین آمیز است جرم بدانند. آنها در حالی که به دنبال آزادی گسترده برای خود بودند ، به عنوان مثال وقتی صحبت از بی احترامی به نمادهای ملی آمریکا می شود، آنها بی احترامی به شخصیت های مذهبی را که اسلام مقدس می داند، به ویژه پیامبر محمد (ص) مجازات میخواهند, مجازات انتقاد از اسلام، اسلام گرایی یا اسلام گرایان و تحلیل انتقادی اسلام.
برخی از این اهداف قبلاً محقق شده اند. دیگران ممکن است به خودی خود نسبتاً جزئی به نظر برسند، و این بدان معنا نیست که در تنظیمات موجود آمریکا هیچ تغییری اساسی ایجاد شده است ، بلکه فقط تعدیلات اندکی در انطباق "تنوع" اجتماعی ما در حال حاضر است. با این حال، به طور تجمعی، با غلبه بر نظم موجود، آنها کل سبک زندگی کشور را تغییر می دهند - و این باعث می شود اسلام یک حضور عمومی در بین مردم باشد ، و اطمینان حاصل شود که هم محل کار و هم سیستم آموزشی مطابق با دستورالعمل ها و سخت گیری های آن است و آداب و رسوم خانوادگی را با کد خود منطبق می کند، کسب موقعیت ممتاز در زندگی آمریکایی، و سرانجام تحمیل سیستم قانون خود. گامهایی که در این راه گام برمی دارد شامل اقدامات رادیکال و سرزده تری مانند ممنوعیت تغییر دین از اسلام ، جرم انگاری زنا، ممنوعیت مصرف گوشت خوک، رسمیت بخشیدن به حقوق افزایش یافته برای مسلمانان به هزینه غیر مسلمانان و از بین بردن برابری جنسیت است.
اکثریت مسلمان؟ قانون اسلامی قانون سرزمین؟ حتی خوش بین ترین اسلام گرایان نیز این کار را قبول نمی کنند. صدیقی می نویسد ، همانگونه که محمد در مکه بت پرستانه با مخالفان سرسخت مقابله می کند ، مسلمانان باتقوا در آمریکا نیز با مخالفانی روبرو می شوند، به رهبری مطبوعات و رسانه ها، عوامل سرمایه داری، قهرمانان الحاد (عقاید بی خدا) و غیرتها مبلغ [مسیحی], "انجام نبرد با آنها نیازمند تمرکز، عزم و فداکاری است.
و با این وجود صدیقی همچنین فکر می کند مسلمانان از مزایایی که در دوران محمد یا در هر جامعه دیگری غیر از ایالات متحده امروزی از آن برخوردار نیستند برخوردار هستند. یک چیز، آمریکایی ها گرسنه پیام اسلام گرایانه هستند، که "کمبود سرمایه داری را مشخص می کند ، مغالطه های دموکراسی را شرح می دهد ، [و] پیامدهای ویرانگر سبک زندگی لیبرال را آشکار می کند". برای مورد دیگر ، ایالات متحده به اسلام گرایان اجازه می دهد تا دستورالعمل های سیاسی خود را کاملاً قانونی و بدون هرگز به چالش کشیدن نظم موجود دنبال کنند. در واقع ، دقیقاً به این دلیل که قانون اساسی بی طرفی کامل دولت در قبال دین را تضمین می کند ، می توان از این سیستم برای پیشبرد اهداف اسلام گرایانه استفاده کرد. ابزارهای دموکراتیک برای ایجاد یک لابی فعال و مداوم ، پرورش سیاستمداران و انتخاب نمایندگان مسلمان در دسترس است. سالانه تقریباً یک میلیون مهاجر قانونی به کشور می آیند، به علاوه تعداد زیادی از آنها از طریق سواحل طولانی و مرزهای متخلخل زمینی وارد کشور می شوند. دادگاه ها یک منبع مهم هستند و قبلاً ارزش خود را در برنده شدن امتیاز پس از امتیاز گرفتن از شرکت های آمریکایی و مقامات عمومی ثابت کرده اند.
حتی در این صورت، جاده کاملاً صاف نخواهد بود. از آنجا که جامعه بین اردوگاه های مسلمان و غیرمسلمان "در هر مرحله زندگی" دو قطبی می شود ، از نظر صدیقی به یک نقطه تحول دست خواهیم یافت. در آن مرحله، هرچه مبارزه بین حقیقت و خطا "شتاب بیشتری ببخشد و تنش همراه با آن افزایش یابد ،" "نادرستها" احتمالاً گامهای ناامیدانه ای برای "از بین بردن جنبش اسلامی و کارگران آن با زور" بر می دارند. اما اگر اسلام گرایان با احتیاط ویژه برای جلوگیری از بیگانگی جمعیت غیر مسلمان ، با احتیاط به این نقطه بپردازند ، سرانجام آنچه صدیقی آن را "عجله به اسلام" می نامد، دنبال می کند. پس از آن فقط یک مسئله زمان است که مسلمانان نه تنها از طریق حق رای دادن بلکه در واقع در حال اجرای نمایش هستند.
چقدر وقت؟ صدیقی قبل از سال ۲۰۲۰ اسلام گرایان را در واشنگتن در قدرت می بیند. از نظر وهاج، به نظر می رسد اجرای شریعت در ایالات متحده "به سرعت در حال نزدیک شدن است" و با تأمل در مورد این که زبان او به وجد می آید:
من در آمریکا، مسلمانان صاحب املاك در سراسر كشور، مشاغل مسلمانان، كارخانه ها ، گوشت حلال، سوپرماركت ها، همه این ساختمان های متعلق به مسلمانان دید دارم. آیا می توانید چشم انداز را ببینید، آیا می توانید فرودگاه بین المللی نیوآرک و یک فرودگاه جان کندی و لاگاردیا را ببینید که دارای ناوگان هواپیما، خلبانان مسلمان هستند. آیا می توانید کامیون های ما را ببینید که به بزرگراه ها می روند، با نام مسلمانان. آیا می توانید قدم زدن در خیابان های تینک، [نیوجرسی] را تصور کنید: سه دبیرستان مسلمان، پنج دبیرستان مقدماتی مسلمان، پانزده مدرسه دولتی. آیا می توانید بینایی را ببینید ، آیا می توانید زنان جوانی را ببینید که در خیابان نیوآرک، نیوجرسی ، با حجاب روان و لباس های بلند در حال قدم زدن هستند. آیا می توانید چشم انداز یک منطقه بدون جرم و جنایت را که توسط مسلمانان کنترل می شود؟
این به سختی نیاز به اشاره به این نکته است که حداقل این دور نمایی دور از ذهن است، یا اینکه اسلام گرایان اگر فکر می کنند نوزادان امروزی برای تحصیل در کالج ها در یک ایالات متحده به سبک ایرانی تحصیل می کنند، خود را گمراه می کنند. اما تلاش آنها کاملاً کیشوتیک نیست: فداکاری، انرژی و مهارت آنها مورد تردید نیست و جامعه بزرگ آمریکایی مسلمان که آنها ادعا می کنند صحبت می کنند مطمئناً در موقعیتی قرار دارند ، مخصوصاً با افزایش تعداد آن ، برای تاثیرگذاری بر زندگی های مردم ما به روشهای تعیین کننده. در واقع، علیرغم شکایت مداوم از تعصب علیه آنها - که در پی هواپیماربایی در ۱۱ سپتامبر بیش از هر زمان دیگری - مسلمانان آمریکایی سابقه ای رشک برانگیز از دستاوردهای اقتصادی-اجتماعی در این کشور ساخته اند، پذیرش گسترده اعتقادات عمومی را به دست آورده اند، و توانسته اند انتقاد از دین یا آداب و رسوم خود را به ویژه برای کسی دشوارکنند.
چه و تا چه درجه جامعه پشتیبانی می کند دستور کار اسلامگرایان، البته, سولاتی بازی اند. اما آنچه نمی توان پرسید این است که، هرچه اکثر مسلمانان آمریکایی باور داشته باشند، بیشتر جامعه سازمان یافته مسلمان با هدف اسلام گرایی موافق هستند - هدف ، گفتن آن یک بار دیگر ، ایجاد یک کشور اسلامی در آمریکا. به بیان دیگر ، سازمانهای بزرگ مسلمان در این کشور در دست افراط گرایان هستند.
کسی که در میان آنها نیست ، محمد هشام کابانی از نسبتاً کوچک شورای عالی اسلامی آمریکاست. طبق تخمین قابل اعتماد کابانی، چنین "افراط گرایانی" "۸۰ درصد مساجد" را در ایالات متحده تصرف کرده اند. و نه فقط مساجد: مدارس، گروههای جوانان، مراکز اجتماعی ، سازمانهای سیاسی، انجمنهای حرفه ای و موسسات تجاری همچنین دارای یک دیدگاه ستیزه جویانه هستند، خصمانه با نظم حاکم در ایالات متحده و طرفدار جایگزینی آن با نظم اسلامی.
همه این سازمانها و سخنگویان در مورد آرمانهایشان صریح نیستند، گرچه برخی از آنها چنین هستند: به عنوان مثال، موسسه بین المللی اندیشه اسلامی در هرندون، ویرجینیا، هدف علمی خود را چیزی کمتر از "اسلامی سازی علوم انسانی و علوم اجتماعی" اعلام نکرد. اما مشهورترین سازمانها - سازمانی که از اعضای آنها برای اقامه نماز قبل از کنگره یا شرکت در عملکردهای کاخ سفید دعوت شده اند ، یا نمایندگان آنها رئیس جمهور را در سفر ۱۷ سپتامبر خود به مسجد همراهی می کنند - تمایل دارند رنگ واقعی خود را در پشت اهداف محترم پنهان کنند. بنابراین، شورای مسلمانان آمریکا ادعا ميكند كه "در راستای توانمندسازی سیاسی مسلمانان در آمريكا" كار مي كند ، شورای روابط آمریکا و اسلامی "ایمان را عملی می سازد" و شورای امور عمومی مسلمانان فقط تلاش میکند تا "افزایش نفوذ مسلمانان آمریکا را در امور عمومی ایالات متحده. "
اما همانطور که در موارد دیگر به طور گسترده تری مستند کردم ، ۵ زیاد اگر نه همه چیز رفتار این سازمان ها ، به توافق اساسی آنها با دستور کار "فتح آمریکا" اشاره دارد، و هر از چند گاهی رهبران آنها - از جمله ال فاروقی و شاکر - حتی این را به همان اندازه گفته. در مورد سراج وهاج ، او یکی از چهره های برتر در شورای روابط آمریکایی - اسلامی ، جامعه اسلامی آمریکای شمالی ، اتحاد مسلمانان در آمریکای شمالی و انجمن جوانان عرب مسلمان است و نظرات وی هر یک از آنها را آلوده می کند. این درست نیست، همانطور که پرزیدنت بوش در مورد رهبران اسلامگرا که در ۱۷ سپتامبر با آنها ملاقات کرد، گفت که آنها "به اندازه من آمریکا را دوست دارند".
اینکه یک جنبش قابل توجه در این کشور آرزوی فرسایش بسترهای اجتماعی و حقوقی خود را دارد، از جمله جدایی کلیسا و دولت، و حتی نقشه راهی برای این منظور ایجاد کرده است، به ویژه در این لحظه یک معضل منحصر به فرد ایجاد می کند. هر مقام رسمی مسئول و هر آمریکایی با حسن نیت، تمایل دارد که بین تروریست هایی که به نام اسلام و "مادران و پدران" معمولی مسلمان عمل می کنند تمایز قائل شود. این یک تمایز درست و معتبر است، اما بسیار فراتر از حد است، و اگر به عنوان یک راهنما برای سیاست رعایت شود ، تلاشی را که باید برای حفظ نهادهای ما انجام شود ، فلج می کند.
چه چنین تلاشی شبیه خواهد شد موضوع خود است ، اما حداقل این امر مستلزم اعمال هوشیارانه فشارهای اجتماعی و سیاسی است تا اطمینان حاصل شود كه اسلام از هیچ نوع جایگاه ویژه ای در این كشور برخوردار نیست ، جذب فعال مسلمانان میانه رو در مبارزه با افراط گرایی اسلامی، نظارت دقیق بر سازمانهای مسلمان با پیوندهای مستند با فعالیت اسلامگرایان، از جمله حمایت از تروریسم ، و اصلاح سریع اقدامات مهاجرت برای جلوگیری از هجوم بیشتر بازدید کنندگان یا ساکنان با هر گونه پیوند به ایدئولوژی اسلامی . هر کجا آن ایدئولوژی فتنه انگیز و توتالیتر در دنیا جای خود را باز کرده ، ویرانی هایی به بار آورده و برخی از جوامع را به زانو درآورده است.
حفظ نظم موجود ما دیگر نمی تواند مسلم باشد. باید جنگیم.
۱ "لابی آمریکایی اسلام" ، جروزالم پست، ۲۰ سپتامبر ۲۰۰۱.
۲ در اینجا دو مورد وجود دارد: http://www.islambook.com/dawah.htm و http://www.halalco.com/dawah.html.
۳ این کلمات در یک دفترچه که توسط سید عبدالعزیز نصیر، مهاجر مصری که خاخام مئیر کاهان را در یک هتل نیویورک در نوامبر ۱۹۹۰ قتل کرد ، پیدا شد.
۴ پس از شنیدن سخنگوی اسلامگرای مهاجری دستور دادن به مخاطبان مسلمان دستور که "موظف به آرزو و در صورت امکان شرکت در سرنگونی هر دولت غیر اسلامی - در هر کجای جهان - برای جایگزینی آن با یک حکومت اسلامی هستند." یک آمریکایی که اسلام شد با ناراحتی اعتراض کرد که این امر افرادی مانند خودش را در خیانت سیاسی درگیر کند. پاسخ خفیف این مدرس "بله ، درست است" بود. (جفری لنگ ، حتی فرشتگان می پرسند: سفر به اسلام در آمریکا ، ۱۹۹۷)
۵ در کامنتری ببینید "آیا مسلمانان آمریکایی قربانی شده اند؟" (نوامبر ۲۰۰۰) ، "چگونه الیاس محمد برنده شد" (ژوئن ۲۰۰۰) ، " چگونه جرات می کنید اسلام را بدنام کنید "(نوامبر ۱۹۹۹) و" مسلمانان آمریکا در برابر یهودیان آمریکا "(مه ۱۹۹۹).
ضمیمه ۱ نوامبر ۲۰۰۱: در جزوه تبلیغاتی مربوط به دهه ۱۹۹۰، ICNA هدف خود را دستیابی به "رضایت خدا از طریق استقرار نظام اسلامی در این سرزمین" ، یعنی در آمریکای شمالی.
به روز رسانی ۲۹ آوریل ۲۰۰۳ در " کروسانرامونولیهرالد "، من به بحث و جدال درباره رهبر کر نگاه می کنم که گفت "اسلام در آمریکا نیست تا با هر ایمان دیگری برابری کند، بلکه سلطه پیدا کند." ... قرآن باید بالاترین مقام در آمریکا و اسلام تنها دین پذیرفته شده روی زمین. "
به روزرسانی ۲۱ مارس ۲۰۰۶: در اینجا یک پاراگراف از مقاله ای که اخیراً منتشر شده است، "کر: اسلامگرایانفریبدادننخبه" (نگاه کنید به نسخه اصلی برای پاورقی ها):
در سال ۱۹۹۳، قبل از وجود کر، ابراهیم هوپر به یک خبرنگار گفت: "من نمی خواهم این تصور را ایجاد کنم که دوست ندارم دولت ایالات متحده در آینده در آینده اسلامی باشد." [۱۸] هوپر با نمایش رادیویی مایکل مدود در سال ۲۰۰۳ ، همان نکته را مثبت تر بیان کرد: اگر مسلمانان در ایالات متحده اکثریت شوند ، می توان مطمئن بود که آنها می خواهند قانون اسلامی جایگزین قانون اساسی ایالات متحده کنند، زیرا اکثر مسلمانان معتقدند که قانون خداوند برتر از قانون ساخت بشراست. [۱۹]
بروزرسانی ۲۷ دسامبر ۲۰۱۷:شریفهآلخاطیب، یک مربی، در سخنرانی ۵ اوت ۱۹۸۹ توضیح داد که "هدف نهایی" آموزش مسلمانان در آمریکا "ایجاد سیستم های اسلامی خود ما" و "نگاه کردن به همه افراد دیگری که با کی این کشور را سهم می برند به عنوان یک مسلمان بالقوه." وی همچنین در مورد "روند طولانی مسلمان کردن آمریکا، همه آمریکاییها اسلام خواهند شود" صحبت کرد.
بروزرسانی ۲۱ نوامبر ۲۰۱۸: شمیم ای صدیقی، ۹۰ ساله ، امروز درگذشت. برای خواندن اعلامیه ترحیم وی توسط محافل اسلامی آمریکای شمالی (ICNA) اینجا را ببینید.
به روزرسانی ۲ اوت ۲۰۱۹: مقاله فوق نشان داد که اسلام گرایان چگونه آزادانه جاه طلبی های خود را برای تصاحب ایالات متحده قبل از ۱۱ سپتامبر ابراز داشتند. آنها تقریباً دو دهه احتیاط را دنبال کرده بودند. با توجه بهکنوانسیونسالانه اخیر امت اسلامی آمریکای شمالی (MUNA)، آن دوران در حال پایان است.
مارتا لی و بنیامین بیرد از فروم خاورمیانه امروز در مورد عصر جدید و جسورانه می نویسند: این کنفرانس "کاملاً به موضوع اسلام گرایی در حوزه سیاسی متمرکز بود. سخنرانان زیادی ادعا کردند که اسلام خود مستلزم است که مومنان به قدرت سیاسی برخوردار است، و تحمیل کردن یک آموزه اسلامی که آمریکا و اساساً جامعه آمریکا را تغییر شکل دهد." چند نمونه:
- "اسلام در سطح معنوی ، در سطح اجتماعی ، در سطح سیاسی مورد نیاز است." (ایمنهاموس، مدیر اجرایی انجمن مسلمانان آمریکایی.)
- مسلمانان باید "هر فضایی از این جهان را اشغال کنند". (موویتاجانسنهرل، نماینده ایالت از پنسیلوانیا.)
- این یک وظیفه است که مسلمانان به عنوان مدافع سیاسی و مدنی فعالیت می کنند زیرا "ایمان ما مبتنی بر عمل است" ، بنابراین مسلمانان که در حاشیه سیاسی اند "مومن واقعی" نیستند. (نهادعواد، رئیس شورای روابط آمریکایی - اسلامی.)
- مسلمانان "مسئولیت دارند" درگیر سیاست های محلی شوند تا "آنچه برای این کشور صحیح است" انجام دهند. (شیخرحمان، سناتور ایالت جورجیا.)
- اگر مسلمانان در اقلیت هستند ، به ویژه در غرب ، سازمان های آنها باید اسلام را در سراسر جامعه تبلیغ کنند تا زمانی که نفوذ آنها به اندازه کافی بزرگ شود. (زاهیدبخاری، رئیس محافل اسلامی آمریکای شمالی.)
لی و بیرد نتیجه گرفتند که اسلام گرایان "در حال جشن می گرفته اند افزایش قدرت سیاسی جامعه مسلمانان و آرزو خود را بار دیگر برای استفاده از این قدرت برای تغییر شکل آمریکا اعلام می کنند."
نظر: برخلاف دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، وقتی کسی به چنین جملاتی توجه نمی کرد، و کمتر آنها را جدی می گرفت، اکنون افراد و موسسات زیادی این آرزو بزرگ اسلام گرایانه را دنبال کرده، تبلیغ و پاسخ خواهند داد.