ویرایش شده توسط مایکل ماندلباوم
نیویورک: شورای روابط خارجی
[توجه: موارد زیر آنچه نویسنده ارسال کرده است و نه دقیقاً آنچه منتشر شده است را منعکس می کند. برای به دست آوردن متن دقیق چاپ شده، لطفاً اصلی انتشار را که در Google Books موجود است، بررسی کنید. نسخه چاپی همچنین حاوی ۱۴۵ پاورقی برای این فصل در صفحات ۸۷-۹۳ است.]
از مقدمه، ص. ۱۱، توسط مایکل ماندلباوم:
تز فصل دنیل پایپس این است که آسیای مرکزی در طول زمان به خاورمیانه، جایی که ریشه های فرهنگی آن باشد، باز می خواهد گشت. مهمترین روابط بین المللی کشورهای جدید با کشورهای جنوب خواهد بود. در حال حاضر دولت های خاورمیانه - دولت های ترکیه، ایران و عربستان سعودی - و جناح های مختلف در افغانستان به دنبال مشارکت در پس از استقلال سیاست و اقتصاد جنینی این منطقه هستند. جهشی جنوب در روابط بین الملل آسیای مرکزی مانند روشی است که کشورهای اروپای مرکزی، لهستان، مجارستان و جمهوری چک - پس از آزادی از سلطه شوروی ، به سمت آنچه که آنها خانه طبیعی خود در غرب می دانند، گرایش پیدا می کنند.
آنچه در آسیای مرکزی و ترکیه در جریان است، ژئوپلیتیک منطقه را کاملاً تغییر داده است.
- اکبر ترکان ، وزیر دفاع و لجستیک نیروهای مسلح ایران
ظهور آسیای مرکزی در صحنه سیاست جهانی تأثیرات شدیدی بر کشورهایی مانند ترکیه، ایران، افغانستان، پاکستان، چین و سایر کشورها ایجاد می کند، به طور بالقوه می تواند درگیری های منطقه ای، جنگ ها ، جنبش های جدایی طلبانه یا بازپیوند خواهی و افراطی مذهبی را که بر ثبات و امنیت وسیعتر کشورهای اطراف تأثیر می گذارد.
- گراهام فولر
مقدمه
ظهور شش جمهوری عمدتاً مسلمان از اتحاد جماهیر شوروی سابق، نگرانی زیادی در مورد آمدن آنها زیر تأثیر خاورمیانه ایجاد کرده است. اما کشورهای خاورمیانه قدرت کمی بر این جمهوری ها بدست آورده اند؛ از قضا، تأثیر روش دیگر را می رود. استقلال جمهوری ها در قفقاز جنوبی (آذربایجان) و آسیای مرکزی (قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان) پیامدهای عمیقی برای خاورمیانه و به ویژه چهار همسایه بلافصل آنها - ترکیه، ایران، افغانستان و پاکستان دارد. نخست وزیر سابق ترکیه سلیمان دمیرل هنگامی که استقلال این کشورها را (از این پس جمهوری های مسلمان شوروی سابق یا کشورهای جنوبی) "واقعه عصر ما" خواند، فقط کمی اغراق کرد. در حقیقت، از سرگیری تاریخ کشورهای جنوبی می تواند عواقب زیادی برای خاورمیانه داشته باشد.
تأثیر خاورمیانه بر کشور های جنوب
گزارش گیری از آسیای مرکزی و آذربایجان از اواخر سال ۱۹۹۱ بر رقابت برای نفوذ بر آنها در میان کشورهای خاورمیانه متمرکز شده است. رقبا در درجه اول ترکیه و ایران و همچنین عربستان سعودی و پاکستان هستند. آنکارا موفقیت در کسب حمایت از کشورهای جنوبی را وسیله ای برای پیشبرد سکولاریسم ترکیه به عنوان یک الگوی میداند، در حالی که موفقیت ایران الگوی اسلامی ضد غربی آن کشور را کسب حمایت نتیجه خواهد رسید.
البته، این رقابت وجود دارد: در حدود سال ۱۹۹۰، بسیاری از کشورهای خاورمیانه فرصتی را برای نفوذ در مناطقی که به نظر می رسید یک منطقه بکر است، دیدند. ترکها از احتمال هدایت بلوک قابل توجهی از ترکی زبانان خوشحال شدند. ایرانیان در این فرصت پرش کردند تا تأثیر فرهنگی تاریخی خود را که اکنون با اسلام خمینیست پوشانده شده است، بر کشورهای جنوبی بار دیگر تأیید کنند. پاکستانی ها به آسیای مرکزی به عنوان مکانی برای تجارت و ایجاد یک پسکرانه استراتژیک در مقابل هند نگاه می کردند. برخی از افغانهای تاجیک و ازبک به منطقه نگاه می کردند تا متحدان خود را پیدا کنند. عربستان سعودی به سرعت دستگاه های اسلامی خود را آماده کرد تا در منطقه ای جدید فعالیت کنند. اسرائیلی ها و سوری ها به طور فعال در کشورهای جنوبی به دنبال یافتن دوست خود بودند. رقابت بعدی ابعاد سیاسی، استراتژیک، اقتصادی، عقیدتی و فرهنگی داشت. همه این کشورها دیپلمات ها را به کشور های جنوبی اعزام کردند؛ پروتکل های فرهنگی، تجاری یا امنیتی با آنها امضا کرد، برنامه های رادیو و تلویزیون پخش شده و دانش آموزان آموزش دیده.
اما فعالیت به تنهایی تأثیر را تضمین نمی کند. در واقع ، تاکنون کشورهای خاورمیانه در هر زمینه زندگی در کشورهای جنوب، از امور نظامی گرفته تا اقدامات مذهبی، از اقتدار واقعی کمی برخوردار بوده اند. این تعمیم به ویژه در قزاقستان و ازبکستان، پرجمعیت ترین و قدرتمندترین ایلات جنوبی صادق است. این مورد همچنین برای آذربایجان و تاجیکستان اعمال می شود، جایی که ترکیه و ایران به ترتیب از بیشترین قدرت برخوردار هستند.
چرا تأثیر خیلی کمی؟ زیرا ایالت های خاورمیانه ضعیف و تقسیم شده اند، در حالی که کشورهای جنوبی افتخار و محتاط است.
ضعف خاورمیانه. ترکیه، ایران، عربستان سعودی و پاکستان همه از محدودیت های شدیدی رنج می برند. هیچ یک از آنها از نظر فرهنگی، اقتصادی یا نظامی توانایی ایجاد حوزه نفوذ را ندارد. علاوه بر این، هر ایالت کاستی های خاص خود را دارد. اگرچه موقعیت ایران مطمئناً به معنای پیوندهای تجاری و حمل و نقل با کشور های جنوب است، انزوای بین المللی این کشور جذابیت خود را به کشورهایی را که از سه نسل استعمار و قرنطینه سیاسی خارج میشوند، بسیار کاهش می دهد. همچنی ، نظم اسلامی شدید و بی وقفه آن، برای مردمان عادت به سکولاریسم را جذاب نیست. عربستان سعودی در این رقابت شرکت می کند، اما پایگاه نیروی انسانی ضعیف، موقعیت مکانی از راه دور و آداب و رسوم مذهبی بیگانه، این کشور را به یک رقیب کمتر از حد قابل توجه تبدیل می کند. در مورد پاکستان، این کشور از بی ثباتی دائمی و فقر عمیق رنج می برد و بنابراین نه می تواند قدرت را پیش افکند و نه می تواند به عنوان یک مدل قانع کننده برای دیگران باشد.
از بین همه بازیگران خاورمیانه ، ترکیه فعال ترین برنامه را برای کشورهای جنوبی دارد و به طور گسترده ای به عنوان محتمل ترین تاثیر بر آن منطقه دیده می شود. نقاط ضعف آن شایسته بررسی دقیق تر است. تصورات غربی برعکس ("ترکیه قوی ترین پیوندهای تاریخی و فرهنگی را دارد")، ترکیه نه تنها از نظر جغرافیایی از آسیای مرکزی دور است، بلکه از روابط تاریخی و فرهنگی کمی با آن منطقه برخوردار است. استانبول هرگز بر آسیای مرکزی حاکم نبود، در مقابل، شش قرن پیش آسیای مرکزی برای یک لحظه ای (تحت تامرلان) بر آناتولی حکومت می کرد. عثمانی ها توجه خود را به امپراطوری گسترده خود از مجارستان تا یمن و نه ترکستان دور متمرکز کردند. در نتیجه، آنها تا چند دهه قبل از جنگ جهانی اول تأثیر فرهنگی کمی داشتند. شوروی ارتباطات بین دو منطقه را قطع کرد، به طوری که اصلاحات غربزدگی کمال آتاتورک در ترکیه طی دهه های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ تقریباً هیچ تأثیری در منطقه نداشت.
سیاستمداران ترک گاهی کشور خود را به عنوان یک واسطه بین جمهوری های شوروی سابق و غرب نشان می دهند. ترکها امیدوارند جهت گیری غربی آنها به شدت مورد توجه مردمی باشد که از سه نسل توتالیتاریسم برخاسته اند. اما اگر خودشان در جامعه اروپا پذیرفته نشده اند، ترک ها چقدر می توانند از این کار انجام دهند؟ و حتی اگر آنها بتوانند، چرا باید کشورهای تازه ظهور شده به جای اینکه مستقیماً به بازیگران اصلی نزدیک شوند، به عضوی پیرامونی از غرب نگاه کنند؟
شواهد حکایت حاکی از ناامیدی آسیای مرکزی با ترکیه است. دانشجویان شرایط نامناسب تحصیل را گزارش می دهند، بازرگانان سرمایه را محدود می دانند و شخصیت های مذهبی سکولاریسم کشور را دوست ندارند. همه آنها با زبانی که درک آن دشوارتر است و با فرهنگی دورتر از حد انتظار روبرو می شوند. و در حالی که ترکها رسانه های خود را - بخصوص تلویزیون و روزنامه ها - به کشورهای جنوبی گسترش داده اند، آنها برای این مخاطبان جدید مواد سفارشی طراحی نمی کنند. وقتی احساس نو بودن از رسانه های آنها سپری شد، جذابیت آن را به شدت محدود کرد.
ترک ها برای اجرای برنامه های بلندپروازانه اقتصادی خود فاقد سرمایه هستند. اوتبانک، یک بانک تجاری مشترک ترکی و ازبکی با تحسین قابل توجه در تاشکند تاسیس شد، فقط سرمایه ۲ میلیون دلاری داشت. در بيشترين معامله تا كنون، شركت تركي بی ام بی براي بهره برداري از چهار ميدان نفتي در قزاقستان قراردادي معادل ۱۱.۷ میلیارد دلار امضا كرد. اما چند ماه بعد، لازم بود به درخواست عمومی ۸۰۰ میلیون دلار وام در طی چهار سال ("و ۲۰۰ میلیون دلار از آن بسیار فوری")، زیرا بودجه خود به او اجازه نمی دهد اجرای اکتشاف نفت قول داده در قزاقستان را انجام دهد. به طور کلی، کارآفرینان ترک در تلاش های کوچک (تجارت، آموزش، حمل و نقل) فعال شده اند، اما شرکت های بزرگتر (در زمینه نفت، گاز، طلا) را به شرکت های غربی و آسیایی واگذار کرده اند.
بعلاوه، تجارت که واقعاً اتفاق افتاد اندک است: در سال ۱۹۹۲، کل تجارت ترکیه (واردات و صادرات) با پنج جمهوری آسیای مرکزی فقط ۳۰۰ میلیون دلار بوده است. همچنین به احتمال زیاد خیلی زود بالاتر نخواهد رفت، زیرا دو طرف بسیاری از کالاهای مشابه را تولید می کنند. ترکیه نه بازار زیادی برای محصولات کشورهای جنوب و نه تدارکاتی که کشور های جنوبی خیلی بخواهد خریداری کند ارائه می دهد.
در اواخر سال ۱۹۹۲، جمهوری های جنوبی شکایت خود را از فعالیت های ترکیه آغاز کرده بودند. به عنوان مثال، مقامات آذربایجانی این واقعیت را دوست نداشتند که سرمایه گذاری های مشترک ترکیه نه به تولید بلکه به صادرات مواد اولیه - مانند روزهای بد و بد شوروی - متصل باشند. در دسامبر ۱۹۹۲ سفیر قزاقستان در ترکیه تاجران ترک را به "فقدان شهامت برای شروع سرمایه گذاری" متهم کرد، هرچند ممکن است او عدم شهامت را با عدم سرمایه اشتباه گرفته باشد. به طور گسترده تر، همانطور که پاتریک کلاسون از دانشگاه دفاع ملی استدلال می کند، مثال ترکیه الهام بخش مسلمانان شوروی سابق نیست.
"مدل ترکی" از نظر کسانی که ترکیه را در بهترین حالت یک اقتصاد درجه دو می بینند با مشکلات عمیق، نسبتا ناخوشایند به نظر می رسد - یک بدهی خارجی که مجبور شده است در دهه های اخیر چندین بار دوباره برنامه ریزی شود، یک نرخ رشد که بسیار کمتر از آن شرق آسیا باشد، ادامه عدم تعادل اقتصاد کلان (کسری بودجه و تورم) و غیره
ویلیام وارد مگس با ارزیابی توانایی های اقتصادی فعلی ترکیه معتقد است که نمی تواند "کاری بیشتر از فرستادن ماشین تحریر و برنامه های تلویزیونی" به کشورهای جنوب انجام دهد. به گفته مارتا بریل اولکوت، تلاش های ترکیه "بیشتر هوایی است تا عمل." بوریس رومر از هاروارد، بی رحمانه اما دقیق، اظهار داشت: "بازی عالی" جدید برای قدرت در آسیای مرکزی، " در میان قدرتهای استعمار قدیمی بازی نشود، بلکه در میان افراد سابق آنها ، که بسیاری از آنها تازه از سلطه استعمار بیرون آمده اند، و به دنبال تعریف نقش های خود هستند."
بعد هم شکست مفتضحانه در آذربایجان است. آذربایجان به عنوان نزدیکترین جمهوری شوروی سابق از نظر جغرافیایی و فرهنگی به ترکیه، ویترین تلاش ترکیه برای کمک به مسلمانان اتحاد جماهیر شوروی سابق برای خروج از حوزه نفوذ روسیه و یافتن راه خود برای دموکراسی پایدار بود. اما آنکارا کمکی به آذربایجان در جنگ با ارمنستان نکرد. ترکها در سال ۱۹۹۲ به ایروان هشدار دادند که حملات ارمنستان به نیروهای آذربایجانی "به طور حتم سیاست ترکیه را تحت تأثیر قرار خواهد داد و حتی می تواند کشور را بی ثبات کند." یک سال بعد، با شدت گرفتن تعرضات ارمنستان، بلاغت ترکیه نیز شدت گرفت، نخست وزیر دمیرل تا آنجا پیش رفت که به ارامنه هشدار می دهد: "اگر دشمن آذربایجان هستید، پس دشمن ترکیه خواهید شد." بسیاری از ناظران انتظار داشتند که جنگ بین آذری ها و ارمنی ها باعث شود آنکارا به کمک برادران خود بیاید. کلمات داغ کنار، اما، آنکارا اساساً از درگیری دور ماند. با شدت ادعا می شود که "حتی یک سرباز ترک در نیروهای مسلح آذربایجان خدمت نمی کند" و فقط به ارسال کمک های بشردوستانه و آموزش افسران آذری اعتراف کرده است. از طرف خود، باكو اظهار داشت که تحویل پارچه برای لباسهای میدانی نیروهای خود و یك ژنرال بازنشسته ترك تبار با اصالت آذری را تنها چیز ها از طرف ترکیه دریافت کردند.
انتخاب ابوالفضل ایلچیبیگ به عنوان رئیس جمهوری آذربایجان در ژوئن ۱۹۹۲ یک سیاستمدار پرشور طرفدار ترکیه را به قدرت رساند. ایلچیبیگ پرتره آتاتورک را در دفتر خود آویزان کرد، شهروندان ترکیه را به سمت های بالا در دولت خود منصوب کرد و با اشتیاق از ترکیه به عنوان "چراغ امید برای همه مسلمانان و ترک های آسیای مرکزی" صحبت کرد. اظهارنظرهای وی حتی دارای کیفیت خیلی احساساتی بود، به عنوان مثال وقتی او توضیح داد که چگونه آذری ها "با ذکر ترکیه اشک می ریزند. این اشک ها اشک بیگانگی و اشتیاق صد ساله" است. ترکها به این اظهارات گزاف با آنهای خودشان پاسخ دادند. به عنوان مثال، رئیس جمهور تورگوت اوزال به ایلچیبیگ گفت: "این کشور دومین کشور شما و آذربایجان کشور مادری دوم ما است." وقتی حیدر علی اف در ژوئن و ژوئیه ۱۹۹۳ ایلچیبیگ را از قدرت برکنار کرد، آنکارا برای نجات ریاست جمهوری ایلچیبیگ انگشتی بلند نکرد. سیاستمداران ترک صرفاً به غیرقانونی بودن حکومت علی اف اشاره کرده و نسبت به روشهای "استالینیستی" او ابراز ناراحتی می کردند.
این ترکیب - محافظت نکردن از آذربایجان در برابر حمله های ارمنستان و قادر به تأثیرگذاری نیست به سیاست های داخلی آذربایجان - به شدت شهرت آنکارا را به عنوان نیرویی قوی در کشورهای جنوب کاهش داد.
کمبود علاقه. مطبوعات غربی حاوی بیانیه های زیادی است که ادعا می کند کشورهای جنوبی به خاورمیانه به عنوان الگویی که باید دنبال کرد نگاه میکنند. در یک ادعای معمولی، کالین باراکلو اظهار داشت که "آسیای مرکزی در جستجوی دنیای خارج برای یافتن مدلی برای تغییر" هستند. اهل خاورمیانه ها نیز این مفهوم را تبلیغ می کنند. اوموت آریک، رئیس آژانس همکاری و توسعه ترکیه، که کمک های ترکیه را به کشورهای جنوبی می دهد، ادعا کرد که جمهوری های جدید "در جستجوی مدل" هستند.
اما بررسی دقیق احساسات در میان مسلمانان شوروی سابق نشان می دهد که آنها به خاورمیانه نگاه نکنند. برای شروع ، آنها ضعف همسایگان خود را تشخیص می دهند. آنها با کمی تحقیر، فناوری که ترکها و ایرانیان را عرضه کنند "دست دوم" باشد و خاطرنشان می کنند که این فناوری واقعاً از آلمان یا کشور غربی دیگر است.
رهبران کشورهای جنوبی نیز در مورد تحت تاثیر قرار گرفتن کشور دیگری ابراز تردید می کنند. وزیر خارجه خدابردی خالقنظرف از تاجیکستان تأکید کرده است: "ما نفوذ خارجی را چه از ترکیه و چه از ایران در زندگی و سیاست خود رد می کنیم." "پس از سالها امپریالیسم روسیه، ما فقط می خواهیم در یک کشور مستقل و آزاد به نام تاجیکستان زندگی کنیم." مسلمانان اتحاد جماهیر شوروی سابق بسیاری از مشکلات خود را دارند بدون اینکه در مناطق دور دست درگیر کنند. بر گشتن به تحت آنچه اهالی جنوبی ها قیمومت یک پایتخت دور را مینامند جذابیت های کمی برای آنها دارد. و طرح های رویایی از هر نوع جذابیتی کمی برای مردمی که از دهه ها ایدئولوژی فاسد ظاهر شده اند، دارند.
روابط با روسیه همچنان محکم است. در واقع، از بسیاری جهات، استقلال ایالت های سطح جنوبی رسمی تر از واقعی است. و روسیه علاقه وافر و فزاینده ای نسبت به اثبات مجدد نفوذ خود بر جمهوری های شوروی سابق نشان می دهد (اکنون به عنوان "محدوده نزدیک در خارج از کشور" شناخته می شود). بنابراین ارتباط بسیار نزدیک با کشورهای خاورمیانه می تواند با مسکو مشکلات ایجاد کند.
سرانجام ، مسلمانان شوروی سابق به دستاوردهای خود افتخار می کنند. آنها خود را کمتر از همسایگان جنوبی خود متمدن نمی دانند و تصوراتی را که باید از همسایگان یاد بگیرند رد می کنند. کجا میزان مرگ و میر نوزادان کمتر و میزان سواد بالاتر است؟ چه کسی دارای پایگاه فضایی و صنایع نظامی پیشرفته است؟ و کدام کشورها تا همین اواخر به ابرقدرت شوروی کمک می کردند؟ مسلمانان در کشور های جنوب از نظر فرهنگی و تکنولوژیکی حداقل برابر ترکیه خود را میبینند. آزیمبای قالی اف، جمعیت شناس قزاقستان، تعادل را از این طریق می داند:
ترکیه یک کشور در حال توسعه است. شرایط داخلی و ثبات داخلی ناکافی است. بنیادگرایی مذهبی و ملی گرایانه و ملیت های قدرتمند کرد و عرب از عوامل فزاینده ای هستند. صنایع سبک و غذایی و گردشگری در ترکیه به خوبی توسعه یافته اند. از طرف دیگر، متالورژی غیر آهنی، شیمی و فناوری ساخت ماشین آلات فقط حالا در حال ایجاد شدن است. بخش هایی مانند تحقیقات فضایی، اخترفیزیک، فیزیک هسته ای، فیزیک ریاضی و پزشکی شیمیایی اکثراً وجود ندارند. آنها در تلاشند این موارد را از ما بیاموزند. به همین ترتیب، یادگیری سیستم بانکی از ایالات متحده، آلمان و ژاپن برای ما مناسب تر خواهد بود. در این منطقه، ما باید با نگاه انتقادی به نمونه ترکی نگاه کنیم.
به عنوان نماد افتخار مسلمانان شوروی سابق، تاشکند در اوت ۱۹۹۲ از اعطای صد بورسیه تحصیلی برای دانشجویان ترکیه برای تحصیل در ازبکستان خبر داد و نشان داد که کمکها فقط در یک جهت نخواهد بود. در همان زمان، ازبکستانی ها (و قرقیزستان) فقط گرفتن از برخی از دو هزار جا که به دانشجویان خود در موسسات ترکیه اعطا شده اند.
تجربه آذربایجان تردیدهای مسلمانان شوروی سابق در مورد ترکیه را از راه دیگری تأیید کرد. سیاست ها و اظهارات گزاف طرفدار ترکی ایلچیبیگ منجر به انتقاد شد که وی "برادر بزرگ" روسی را با یک برادر ترکی جایگزین کرده است. این برنامه طرفدار ترکیه بسیاری از رای دهندگان را از خود دور کرد تا زمانی که ایلچیبیگ با یک شورش نظامی در ژوئن ۱۹۹۳ روبرو شد، فاقد پایگاه قوی خود را پیدا کرد. مخالفان گارد قدیمی او به راحتی او را سرنگون کردند، شیوه های دوران کمونیستی را آوردند و جهت گیری ترکی را با جهت گیری روسی جایگزین کردند.
با این وجود، رهبران آسیای مرکزی مایل به بازی در کنار خاورمیانه ها هستند - با قیمت. آسیای مرکزی فوراً به سرمایه و آموزش نیاز دارد. چاپلوسی هزینه کمی برای پرداخت این مزایا است. همانطور که مقصود الحسن نوری می گوید، با اشاره به کشورهای منطقه، "این شش عروس قصد دارند با استفاده از تمام جذابیت ها و مکر و حیله خود، حداکثر کمک و بهترین شرایط تجارت را برای خود بگیرند." آپاراتچی هایی که هنوز کشورهای جنوبی را اداره می کنند با خشنود ساختن ارشد خود به سلسله مراتب لغزنده حزب کمونیست راه یافتند و در مورد خشنودی مقامات جدید اعتراض کمی دارند. این صرفاً مسئله تطبیق کلامت آنهاست: دموکراسی جای سوسیالیسم را می گیرد، اسلام جای بی خدایی را می گیرد، بازار جای برنامه ریزی مرکزی را میگیرد، ترکی و فارسی جایگزین روسی می شوند. با این حال، در واقعیت اما تغییرات بسیار کمی دارد.
بنابراین، معاون نخست وزیر ازبکستان مشکلی برای جلب نظر ترک ها نداشت و گفت: "به ما زبان و فرهنگ ترکی را بیاموزید." اسلام کریموف، رهبر سرسخت کمونیست سابق ازبکستان، هنگام ورود به تهران، بدون سرخی صورت در اثر خجلت به "سرزمین مقدس ایران" اشاره کرد. اگر ترک ها بخواهند احساسات خود را در سیاست خود خفه ریزند، مسلمانان کشور های جنوب با خوشحالی به آن پاسخ می دهند. هنگامی که دمیرل به مخاطبان آسیای مرکزی گفت، "نام شما در یک صفحه طلایی در تاریخ جامعه بزرگ ترک ثبت خواهد شد،" رئیس جمهور ازبکستان با شعار "زنده باد اتحاد ازبک ها و ترک ها" پاسخ داد. جایزه مناسب تقریباً هر کلمه را برمی انگیزد. از طرف دیگر، در صورت عدم جوایز مناسب، این کلمات متوقف می شوند.
تأثیر آسیای مرکزی بر خاورمیانه
اگر کشورهای خاورمیانه نفوذ اندکی بر آسیای مرکزی داشته باشند، نفوذ ناشی از کشورهای آسیا مرکزی خاورمیانه را بسیار تحت تاثیر قرار داده است. در زبان علوم اجتماعی ، پیکان علیت از آسیای مرکزی به خاورمیانه می رود. نظرسنجی ها این مشاهده را تایید می کنند. ساکنان کشور های جنوب به طور مداوم نسبت به غرب و روسیه بسیار کنجکاوی نشان می دهند و انتظارات زیادی از آنها دارند و بسیار کمتر در مورد ترک، ایرانی، عرب و پاکستانی دارند. هنگامی که در ژانویه ۱۹۹۲ از آنها پرسیده شد که کدام کشور را می خواهند ببینند، تقریباً ۹۰۰ بزرگسال ساکن تاشکند، پایتخت ازبکستان، از ایالات متحده آمریکا برای اولین گفتند و پس از آن هند، ژاپن و ترکیه قرار گرفتند. همین نظرسنجی نشان داد که از هر ده ازبکستانی شش نفر می خواهند کشورهای غربی به آنها کمک کنند تا "دموکراسی سازی کنند". در مقابل، یک نمونه گیری از هزار ترک در نوامبر ۱۹۹۲ نشان داد که علاقه زیادی به آسیای مرکزی وجود دارد. به عنوان مثال، بیشتر ترکها به دنبال روابط اجتماعی و فرهنگی با آسیای مرکزی بودند تا با اروپای غربی، خاورمیانه یا ایالات متحده.
استقلال آسیای مرکزی پیش از این پیامدهای مختلفی برای خاورمیانه داشته است. به عنوان مثال، ایرانیان قصد داشتند خط لوله ای را از طریق ترکیه به اروپا احداث كنند اما در آوریل ۱۹۹۲ این طرح را لغو كردند و به جای آن ساختن خط لوله ای را از طریق آذربایجان، روسیه و اوكراين انتخاب كردند. این تغییر مسیر (که هنوز تأمین اعتبار نشده است) به وضوح نشان دهنده رقابت ایران با آنکارا برای نفوذ در آسیای مرکزی است. ترکها با توجه به این رقابت، این تغییر ذهنیت را درک کردند و تهدید کردند که با تشویق ترکمنستان برای احداث خط لوله نه از طریق ایران، بلکه در زیر دریای خزر، سپس از طریق آذربایجان و مرز ارمنستان و ایران تلافی خواهند کرد. آنکارا در اوت ۱۹۹۳ سهام خود را افزایش داد وقتی که علیه تلافی انسداد ایران را با گرفتن ۱۶۰۰ مارک آلمان برای هر کامیون ایرانی که از ترکیه عبور می کرد ، تلافی کرد. ترکها روشن ساختند که در صورت دارای دسترسی به آذربایجان از طریق خاک ایران، این هزینه را لغو خواهند کرد.
اما بیشتر عواقب بزرگتر و مبهم تر از این است. در بقیه این فصل به دو تئاتر به خصوص خطرناک، آذری و تاجیک-پشتون پرداخته شده و راه های که آنها میتوانند ایجاد اختلال در خاورمیانه ارزیابی شده است. سپس ترکیه و سایر کشورهای خاورمیانه ای را که توسط استقلال کشور های جنوبی تاثیر می گذارده شود در نظر گرفته شویم. با برخی گمانه زنی ها برای آینده طولانی مدت نتیجه میگیرد. اول، با این حال، مقداری زمینه راجع به کشورهای جنوبی اینجاست.
زمینه
تعداد مسلمانان اتحاد جماهیر شوروی سابق حدود پنجاه و پنج میلیون نفر است و اساساً در شش جمهوری جنوبی، یكی در قفقاز جنوبی (آذربایجان) و پنج جمهوری دیگر در آسیای مرکزی زندگی می كنند. مسلمانان اکثریت جمعیت کشورها را به جز قزاقستان، جایی که آنها فقط ۴۲ درصد از جمعیت را تشکیل می دهند (روس ها حدود ۳۶ درصد از جمعیت را تشکیل می دهند)، در تمام این جمهوری های طبقه جنوبی تشکیل می دهند. ازبکستان و قزاقستان بیشترین جمعیت (به ترتیب ۲۰.۷ و ۱۶.۸ میلیون نفر) دارند. جمعیت کشور های دیگر است: آذربایجان (۷.۲ میلیون نفر)، تاجیکستان (۵.۴ میلیون نفر)، قرقیزستان (۴.۴ میلیون نفر) و ترکمنستان (۳.۷ میلیون نفر).
پنجاه میلیون نفر از ساکنان کشورهای جنوبی به اشکال مختلف ترکی صحبت می کنند، بعضی از آنها برای یک ساکن استانبول کاملاً قابل درک است، برخی دیگر نه. زبانهای آذربایجان و ترکمنستان مشکلات کمی برای او ایجاد می کنند، اما قزاقستان مسئله دیگری است. یک بومی استانبول می تواند ایده های اساسی را به زبان قزاقستانی بیان کند اما هیچی بیشتر. مکالمه نیاز به اقامت و تحصیل چند ماهه دارد. اگرچه درست است، همانطور که پل هنزه از شرکت RAND اشاره کرد، سو به معنای "آب" از آدریاتیک به چین است، اما بیشتر کلمات در آن فاصله وسیع تغییر می کنند. با این حال، درجه اختلافات مختلف ممکن است این امکان را برای قزاق فراهم کند تا پیام خود را از طریق یک قرقیز به یک ازبک، یک آذری و سپس به بومی استانبول منتقل کند.
پنج میلیون مسلمان دیگر از کشورهای جنوبی به زبان تاجیکی صحبت می کنند، یک زبان ایرانی که برای ساکنان تهران قابل درک است. زبان تاجیکی شباهت زیادی به دری، زبان فارسی افغانستان دارد.
فتح روسیه بر منطقه با فتح آذربایجان در سال ۱۸۲۸ آغاز شد. نیروهای تزار چهل سال دیگر برای فتح آسیای مرکزی، از ۱۸۴۷ تا ۱۸۸۵، - تقریباً هم زمان با رسیدن حداکثر امپراتوری های انگلیس و فرانسه در آفریقا و آسیا - نیاز داشتند. در واقع ، استقرار روسیه در آسیای مرکزی شبیه محل استقرار انگلیسی ها در رودزیا یا پرتغالی ها در آنگولا بود. اما این به طرز نزدیکترین کنترل الجزایر توسط فرانسه را منعکس کرد. الجزایر و منطقه جنوبی هر دو سرزمین تمدن باستان و تمدن عالی مسلمان هستند. مانند فرانسوی ها در الجزایر، روس ها نیز به تعداد قابل توجهی در آسیای مرکزی ساکن شدند. آنها شهرهای جدید اروپایی را در کنار شهرهای قدیمی مسلمان بنا کردند. آنها بهترین زمین ها را تصاحب کردند و مشاغل اصلی را در انحصار خود درآوردند. تفاوتهای اصلی سه مورد است: روسها روشهای بسیار وحشیانه تری نسبت به فرانسه یا هر قدرت استعماری دیگر اروپا استفاده می کردند. آب آبی الجزایر را از فرانسه تقسیم می کند، در حالی که جنوبی از طریق زمینی به روسیه متصل می شود، بنابراین کیفیت استعماری حاکمیت روسیه را پنهان می کند. و شوروی به استعمار یک تصویر مدرن داد و آن را به خاطر برای کمک کردن "برادران جوان تر" در ردیف جنوبی به یک شرکت به ظاهر نوع دوستانه تبدیل کرد.
در دوره اتحاد جماهیر شوروی، و به ویژه قبل از ۱۹۸۰، این مردم مسلمان مستعمره تقریباً یک انزوای کامل از هم مذهبیون خود در جنوب را تجربه کردند. به استثنای موارد بسیار محدود، مرزها کاملاً بسته شده بودند. به عنوان مثال، این بدان معنی بود که سفر بین باکو و تهران، فقط ۳۵۰ مایل از راه دور، نیاز به گذر از طریق فرودگاه شرمتیوو مسکو، یک دور زدن ۲۴۰۰ مایل است. (از نظر آمریکایی، این مانند رفتن از بوستون به بالتیمور از طریق هوستون است.) مسکو حروف را دستکاری کرد تا ارتباطات را کاهش دهد، الفبای سیریلیک را تحمیل کرد تا ترکی زبانان شوروی را از خط لاتین مورد استفاده در ترکیه و خط عربی مورد استفاده در جاهای دیگر در خاورمیانه مسلمان استفاده شد. مسلمانان شوروی که توسط مارکسیسم-لنینیسم تبلیغ شده بودند، نمی توانستند در فرهنگ اسلام شرکت کنند. فقط تعداد محدودی از آنها به زیارت مکه رفتند و یا در موسسات آموزش عالی اسلامی در قاهره یا فاس تحصیل کردند. در همان زمان ، تبلیغات براق، مردمی به نام "مسلمانان شرق شوروی" را نشان می داد و رژه ثابت هیئت های جهان سوم از طریق تاشکند عبور می کرد تا شاهد عجایب تمدن شوروی در لباس اسلامی باشد.
هفتاد سال انزوا (و صد و پنجاه سال تسلط روسیه) به طور ناگهانی و غیرمنتظره ای در اواخر سال ۱۹۹۱ با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی پایان یافت. حکایتی سرعت حیرت انگیز این تحول را به تصویر می کشد: اسلام کریموف، رئیس جمهور ازبکستان هنگام ورود به ترکیه در صبح ۱۶ دسامبر ۱۹۹۱ هیچ افتخاری رسمی دریافت نکرد، زیرا آنکارا جمهوری او را بخشی از اتحاد جماهیر شوروی می دانست. همان روز بعد از ظهر، ترک ها تمام جمهوری های شوروی را به عنوان کشورهای مستقل به رسمیت شناختند و این وضعیت کریم اف را تغییر دادند. سه روز بعد در حال از ترک ترکیه، او سلام ۲۱ تفنگ که اختصاص داده شده فقط برای سران کشورها را باشد، دریافت کرد.
آزادی و استقلال نه تنها به سرعت، بلکه تقریباً بدون درخواست صورت گرفت. مسلمانان اتحاد جماهیر شوروی برای خاتمه کمونیسم یا تجزیه اتحادیه شوروی بسیار کم کار کردند آنها به سادگی از اقدامات انجام شده در جای دیگر بهره مند شدند. باخادیر عبدالورازاکوف، سفیری شوروی با اصالت ازبک، حیرت عمومی را اینگونه بیان کرد: "تجزیه امپراطوری موهبت خداوند بود. واقعاً کافی است که باید شخص باور کند." رهبران کشور های جنوب نه تنها در کسب استقلال خود دخیل نبودند، بلکه در بسیاری از موارد حتی از آن استقبال نکردند و بیشتر از خود روس ها به نظم قدیمی وفادار ماندند! به عنوان مثال دولت قزاقستان هرگز خروج خود از اتحاد جماهیر شوروی را اعلام نکرد. همانطور که مارتا بریل اولکوت می نویسد، "تعداد کمی از مردم جهان مجبور به تبدیل شدن به ملت های مستقل شده اند. اما این دقیقاً همان اتفاقی است که برای پنج جمهوری آسیای مرکزی افتاد."
این شرایط غیر معمول توضیح می دهد که چرا دولت های جدید کشورهای جنوبی برای حاکمیت بدبختانه آماده نبودند. عبدالرحیم پولاتاف، رهبر اپوزیسیون در ازبکستان، با پشیمانی به این تجربه نگاه می کند و اعلام می کند ، "استقلال بسیار سریع و بسیار راحت به آسیای مرکزی آمد". یک اقتصاددان آسیای مرکزی این مسئله را با شدت بیشتری بیان کرد و جمهوری های جدید را با "نوزادی که والدین خود را از دست داده است" مقایسه کرد. نومنکلاتورا که هنوز بیشتر تصمیم می گیرند، می دانستند که چگونه دستورات اقتصادی و اجتماعی را از مسکو اجرا کنند، نه اینکه چگونه یک بازار آزاد را جوجه کشی کنند یا مشکلات قومی را حل کنند. و آنها مطمئناً در ساختن سیاست خارجی تجربه کمی دارند.
سرعت توسط که استقلال آسیای مرکزی آمد مشکلات زیادی ایجاد کرد. تاکنون، دو از اینها به عنوان خطرناک ترین ها برجسته شده اند ، یک مربوط به آذری ها و دیگری مربوط به تاجیک ها.
دو تئاتر خطرناک
آذری ها و تاجیک ها چندین مورد مشترک دارند. هر دو آنها در جمهوری های کوچک در حاشیه اتحاد جماهیر شوروی سابق زندگی میکنند و آنها را کنترل می کنند. هر دو از نظر زبانی و مذهبی با چندین کشور همسایه و به ویژه ایران ارتباط دارند. هر دو در معرض تلاطمات خشونت آمیز قرار دارند که کل مناطق آنها را تهدید می کند.
تئاتر آذری
در حالی که مشکلات قفقاز بسیاری از کشورها را تحت تاثیر قرار میدهد - روسیه، گرجستان، ارمنستان ، ترکیه، ایران - به دو دلیل اصلی مرکز آنها آذربایجان را است. دو برابر آذربایجانی ها در ایران زندگی می کنند تا آذربایجان که باعث ایجاد تنش شدید بین تهران و دولت تازه استقلال یافته در باکو می شود. و جنگ آذربایجان با ارمنستان ترکیه و ایران را وسوسه می کند تا مداخله کنند، و نتایج بالقوه فاجعه بار دارد.
آذربایجان ایرانی. آذربایجان کشوری است که به دو قسمت تقسیم شده است، جمهوری آذربایجان مستقل (پایتخت، باکو) در شمال و استان سنتی آذربایجان ایرانی (پایتخت، تبریز) در جنوب. فقط ۶ میلیون آذری در آذربایجان مستقل زندگی می کنند، در مقابل ۱۲ میلیون نفر در ایران (جای که آنها بزرگترین اقلیت قومی آن کشور را تشکیل می دهند). مسکو آذربایجان شمالی را تا سال ۱۸۲۸ فتح کرد. از آن زمان تا ژانویه ۱۹۹۰، دو نیمه آذربایجان هیچ امید جدی برای متحد شدن نداشتند، مگر در دوره ۱۹۴۵-۴۶، زمانی که استالین آذربایجان ایرانی را کنترل می کرد.
ظهور باکو به عنوان یک پایتخت مستقل، اساساً معادله را تغییر داده و رویاهای استقلال و اتحاد را به تبریز القا می کند. با انتخاب ابوالفضل ایلچیبیگ به عنوان رئیس جمهوری آذربایجان در ژوئن ۱۹۹۲، جاه طلبی های ملی گرایانه آذربایجان برای اتحاد آذربایجان به طرز چشمگیری افزایش یافت، اما یک سال بعد با از دست دادن قدرت ایلچیبیگ، این روند کاهش یافت. ایلچیبیگ از کشور خود به عنوان "آذربایجان شمالی" یاد می کرد و مرتبا خواستار خودمختاری فرهنگی آذری های مقیم ایران، متحد شدن منطقه آذربایجان ایران با کشورش و حتی سرنگونی جمهوری اسلامی ایران بود.
به خصوص در دوران اتحاد جماهیر شوروی، آذری های مقیم ایران تمایل چندانی به پیوستن به برادران شمالی خود نداشتند. ("هنگامی که از ساکنان تبریز در سال ۱۹۵۲ مصاحبه کردند، در مورد احساسات اتحادیه کردن با آذربایجانی ها که اکنون در اتحاد جماهیر شوروی هستند، پرسیده شد، پاسخ آنها به اتفاق آرا خیر بود.") حتی امروز، آنها از هویت خودشان اطمینان ندارند - آیا آنها ترکی زبانانی که اتفاق می افتند در ایران زندگی کنند هستند یا ایرانیانی که ترکی صحبت کنند. اما ظهور آذربایجان مستقل تاثیر دارد. اگر آذری های شوروی سابق از نظر سیاسی از مسکو مستقل هستند، چرا کسانی که در ایران زندگی می کنند همچنان تابع تهران هستند؟ درخواست های ملی گرایانه از باکو طنین انداز است. شمالی ها که از مشکلات خود فرار می کنند به سمت جنوب حرکت می کنند و عقاید ملی گرایانه را با خود می برند. آنها در جنوب با پذیرایی های شگفت انگیزی را مواجه شوند، به ویژه هنگامی که دو طرف از نظر فرهنگی (مثلاً از طریق شعر) یا سیاسی (از طریق شعارهای ضد ارمنی) به هم وصل شوند.
حتی با ایلچیبیگ از قدرت خارج شود ، مقامات ایرانی درست نگران هستند که آذربایجان مستقل سرانجام سعی کند تا آذربایجان ایرانی گیرد. از دست دادن این منطقه چندین پیامد عمده برای ایران به دنبال خواهد داشت. این باعث کاهش حدود یک چهارم جمعیت کشور می شود، یک پل زمینی بین ترکیه و آذربایجان شمالی که اکنون توسط ارمنستان جدا شده است ایجاد خواهد کرد و بلوک ترک زبان را به شمال تقویت می کند. این ممکن است به کردها وترکمنهای ایران الهام بگیرد تا از ایران برای پیوستن به برادران خود از آن طرف مرز جدا شوند و این امر منجر به تجزیه ایران می شود.
رهبران ایران برای محافظت در برابر این تحولات، ایلچیبیگ را به شدت تقبیح کردند و به نیروهای مخالف در کشورش کمک کردند. آنها با مانور سیاسی و ایجاد روابط تجاری، نخجوان، بخشی خودمختار و از نظر جغرافیایی جداگانه از آذربایجان را به سمت مدار ایران سوق دادند. آنها در ژوئن ۱۹۹۳ به حیدر علی اف برای سرنگونی ایلچیبیگ کمک کردند. در یک تلاش آشکار برای کاهش احساس ملیت آذربایجان، آنها آذربایجان ایرانی را به دو استان (سبلان و آذربایجان شرقی، با پایتختی در اردبیل و تبریز) تقسیم کردند. این تلاش ها منجر به مهار ناسیونالیسم آذری شد تا جایی که تهران احساس اطمینان کافی کرد تا از تحریم های طولانی مدت علیه زبان ترکی آذری در سال ۱۹۹۲ آسان کند، در ژوئن ۱۹۹۳ به یک کنسولگری آذربایجان در تبریز اجازه دهد و یک ماه بعد پرواز مستقیم تبریز - باکو را آغاز کند. اما هنوز هم می تواند کنترل خود را از دست بدهد.
جنگ با ارمنستان. جنگ بین آذربایجان و ارمنستان خطرات بیشتری را تهدید می کند. جنگ در اوایل سال ۱۹۸۸ آغاز شد، زمانی که رهبری ارمنستان در ایروان، با احساس کاهش قدرت مسکو، یک کارزار نظامی برای به دست گرفتن کنترل قره باغ، یک منطقه کوهستانی ساکن ارمن ها اما در داخل مرزهای آذربایجان واقع شد. آذری ها مقاومت کردند و درگیری به یک جنگ وحشیانه محاصره متقابل، تحریم و کشتار جمعی تبدیل شد. در حالی که ارامنه به شدت از گرسنگی و سرما رنج برده اند، نیروهای آنها در میدان جنگ به خوبی ظاهر شده اند. تا اواخر سال ۱۹۹۳ ، آنها تقریباً ۲۰ درصد از خاک آذربایجان را کنترل کردند.
ترکها با آذری ها همدردی احشایی زیادی دارند، احساسی که آذری ها پس دهند. این دو تقریباً به یک زبان صحبت می کنند و سابقه روابط نزدیک دارند. یک نماد این، آذری ها (به تنهایی در میان مسلمانان شوروی سابق) در واقع گام هایی را برای اتخاذ الفبای لاتین برداشته اند، ترکیه را برای نمایندگی آنها در خارج انتخاب کرده اند و از آنکارا خواسته اند "مرکز روابط کشور ما با جهان خارج باشد." آنها پایبندی به "روش آتاتورک" را اعلام کردند. همچنین، ترک ها و آذری ها سابقه درگیری با ارامنه را دارند. علاوه بر این، ترکیه شهروندان زیادی از ریشه های آذری دارد.
جای تعجب نیست که رهبران ترکیه برای پیوستن به نبرد طرف آذربایجان با فشار شدید مردم روبرو هستند. مصطفی نجاتی اوزفاتورا، ملی گرای پان ترکیست، با بیان اینکه "حمله به آذربایجان حمله به ترکیه تلقی خواهد شد" خواستار اتحاد با آذربایجان شد. اوزال خواستار کمک ترکیه به آذربایجان در مبارزه با ارامنه شد. یک نظرسنجی در ماه مه ۱۹۹۲ نشان داد که یک سوم رای دهندگان ترکیه از مداخله مسلحانه حمایت می کنند. فشارها از آذربایجان نیز وارد شد، جایی که رهبران از نوعی کد استفاده می کنند و از ترکیه برای حمایت از آذربایجانی ها برای "تحکیم" استقلال خود - یعنی کنترل سرزمین های مورد مناقشه ارامنه - سوال می کنند. نخست وزیر، تانسو چیلر هشدار داد که "اگر یک جا از نخجوان لمس شود،" وی از پارلمان می خواهد که مجوز جنگ با ارمنستان را صادر کند.
اگرچه ۱۶۰۰ متخصص نظامی ترکیه به آذربایجان اعزام شدند (جایی که ۲۰۰ مبارز پان ترکیست حزب حرکت ملی به آنها ملحق شدند)، ترکها در مقابل وسوسه و فشار برای مداخله، مقاومت را برای آنچه دمیرل به عنوان "رویکرد سر سرد" توصیف می کرد، حفظ کردند. آنها این کار را به دلایل بسیار خوبی انجام دادند. در وهله اول، ترکیه برای دسترسی به آذربایجان و آسیای مرکزی به ارمنستان احتیاج دارد - اعم از اتصالات حمل و نقل یا خطوط لوله نفت. دوم، ترکیه به اندازه کافی با همسایگان (جزایر اژه و قبرس با یونان، ترکهای قومی با بلغارستان، آب با سوریه، کردها با عراق و ایران) بدون نیاز به یک کشور متخاصم دیگر مشکل دارد. سوم، همراهی با آذربایجان می تواند روابط پرورشی ترکیه با دولت ایالات متحده را به خطر بیندازد. دمیرل هنگام بحث برای خویشتنداری صریحاً به خطر فرسایش در موقعیت بین المللی کشورش اعتراف کرد:
وقتی من در ۱۱ فوریه [۱۹۹۲] با رئیس جمهور آمریکا بوش در واشنگتن ملاقات کردم، به او گفتم كه اگر ایالات متحده و کشورهای غربی از ارمنستان در این درگیری حمایت کنند، ما باید در كنار آذربایجان باشیم و این به درگیری بین مسلمانان و مسیحیان تبدیل شود که سالها دوام خواهند داشت تدبیل شود.
در یک فرصت دیگر، دمیرل اظهار داشت: "اگر همه درها را ببندیم و علیه ارمنستان حرکت کنیم، جهان علیه ترکیه حرکت خواهد کرد." به این منظور، هیكمت چتین، وزیر امور خارجه افزود: "اگر مردم ارمنستان از گرسنگی و سرما بمیرند، مردم در ایالات متحده یک غریو ایجاد می کنند."
چهارم، اگر ترکیه به جنگ آذربایجان علیه ارمنستان بپیوندد، قفقاز میتواند منفجر شود. روسیه، ایران و برخی کشورهای غربی ممکن است با دادن کمک به ارمنستان پاسخ دهند. روسیه ، محافظ سنتی ارامنه ، به صراحت احتمال مداخله را مطرح کرد. در بیانیه مه ۱۹۹۲، مارشال یوگنی شاپوشنیکوف از کشورهای مستقل همسود هشدار داد که، اگر ترکیه به این درگیری بپیوندد، "ما در آستانه یک جنگ جهانی جدید خواهیم بود." این تهدید در عین اغراق، تأثیر زیادی در ترکیه داشت. همچنین، وزیر خارجه ارمنستان دو روز بعد تهدید کرد که در صورت مداخله نظامی ترکیه در قفقاز، به پیمان امنیتی کشورهای مستقل همسود خود متوسل خواهد شد. برای جلوگیری از رویارویی روسیه و ترکیه، چیلر در سپتامبر ۱۹۹۳ به مسکو سفر کرد و دو طرف یک خط گرم ایجاد کردند.
این دلایل رهبری ترکیه را وادار با خود داری تحسین برانگیزی نسبت به ارمنستان عمل کرد. این کشور حتی حرکات حسن نیت مانند تأمین صد هزار تن غلات را انجام داده است، بنابراین به آن کشور کمک می کند تا از محاصره اقتصادی اعمال شده توسط آذربایجان فرار کند. شگفت آورتر اینکه، ترکیه در نوامبر ۱۹۹۲ قرارداد فروش ۳۰۰ میلیون کیلووات ساعت برق به شبکه انرژی ارمنستان را با نرخ کمتری نسبت به هزینه پرداختی توسط مصرف کنندگان ترک منعقد کرد. (از قضا از طریق خطوط برق نصب شده برای انتقال برق شوروی به ترکیه، برق تامین می شد.) وزیر امور خارجه چتین این کمک را با این استدلال که نشان می دهد "آنکارا دشمن ایروان نیست" توجیه کرد. علاوه بر این، ترک ها نگران بودند که، با قطع شدن انرژی از خارج ، ارمنی ها راکتور هسته ای خود را به سبک چرنوبیل در مدزامور دوباره فعال کنند. اما آذری ها به شدت به این فروش اعتراض کردند و آن را "خنجر از پشت" و "خیانت" به آرمان خود خواندند و طرفداران ترک آنها با صدای بلند اعتراض کردند. در پایان، ترکها سوخت گرمایشی را به ارمنستان فرستادند، اگرچه این تجهیزات (و سایر کمکهای بشردوستانه) به دلیل پیشرفت ارمنستان از منطقه قره باغ در مارس ۱۹۹۳ و تصرف مقادیر زیادی از خاک آذربایجان، قطع شد.
ارمنستان نیز دلایل خوبی برای حفظ روابط خوب با ترکیه داشت. از آنجا که محافظ تاریخی روسی خود را از دست داده بود و تقریباً احاطه شد توسط مسلمانان ترک زبان قرار داشت، باید با قوی ترین همسایگان خود کنار بیاید. همچنین، ترکیه بهترین دسترسی خود را به دنیای خارج فراهم کرد. ارمنی ها به پاس تشکر از حرکات حسن نیت ترکیه ، پیشنهاد کردند "برای انتقال کمک های بشردوستانه به آذربایجان" همه جاده های ما را باز کنند." ایروان برای تشویق ترکیه به بی طرف ماندن، احساسات ضد ترک شدید مردم خود را نادیده گرفت و مسئله نسل کشی در طول جنگ جهانی اول را کم اهمیت جلوه داد.وقتی آرمان کیراکوسیان معاون وزیر امور خارجه از در برای دومی سوال شد ، پاسخ داد، "در روابط با ترکیه، ارمنستان می خواهد به آینده نگاه کند. نسل کشی به دولت ارمنستان نگران نیست ... هرگونه حادثه قبل از تاسیس جمهوری در ترکیه رخ داده است." ایروان حتی برای برانگیختن آنها از برادران دیاسپورای درخواست کرد که کارزار ضد ترک را کاهش دهند. بنابراین، به طور عجیبی، جنگ قفقاز تاکنون منجر به بهبود روابط ترکیه و ارمنستان شده است، و این نشان از بلوغ رهبران دو طرف است و باعث شهرت ترکیه در غرب تقویت کرد.
متأسفانه، قویت و صبر میانه روها محدودیت هایی دارد. اگر جنایات علیه آذری ها ادامه یابد یا ارامنه موفق شوند بیشتر و بیشتر خاک آذربایجان را تصرف کنند، ترکیه می تواند مداخله نظامی کند و نتایج فاجعه آمیز تقریباً برای همه ایجاد شود. در طرف ارمنستان، ادامه جنگ، انزوا و فقر باعث کاهش جذابیت مسیر میانی رئیس جمهور لوون تر-پتروسیان می شود و منجر به افزایش حمایت از فدراسیون انقلابی ارمنی افراطی می شود.
در مورد تهران، این کشور یک شبه اتحاد با ارمنستان تشکیل داد و به این ملت مسیحی علیه همسایه مسلمان خود کمک کرد. این ممکن است توضیح دهد که چرا نیروهای ارمنی در اوت ۱۹۹۳ حمله خود را به سمت مرزهای آذربایجان با ایران پیش بردند. تهران نیروهای اضافی را به منطقه مرزی خود با ترکیه منتقل کرد و تلاش کرد کنترل آذربایجان در نخجوان را تضعیف کند. ایرانیان این کار را انجام دادند زیرا نگرانی های اساسی با ارامنه در مورد ترکیه و وحدت ترکی زبانان سهم می برند، اگرچه به دلایل مختلف. آنها همچنین می توانند به یکدیگر کمک کنند. به عنوان مثال، رهبران ارمنستان خود را به عنوان پل ارتباطی با غرب مطرح می کنند و دانشمندان خود را برای اشتغال ایرانی در دسترس قرار می دهند. جیمز ام دورسی، تنها با اندکی اغراق، ادعا می کند که اتحاد ارمنستان و ایران "می تواند نقشه سیاسی خاورمیانه را تغییر شکل دهد."
از آنجا که جنگ در قفقاز بسیار نزدیک منافع ترکیه و ایران را تحت تاثیر قرار میدهد، میتواند آنها را ستیز درگیری کند که به دنبال آن نیستند. مگس می نویسد: "اگر قرار باشد جنگ بزرگی بین این دو وجود داشته باشد، این جنگ در ارمنستان و آذربایجان رخ خواهد داد، جایی كه منافع آنها بیشترین برخورد را خواهد كرد." در مجموع، در حالی که استقلال آذربایجان هم برای ترکیه و هم برای ایران مشکلاتی ایجاد می کند، همچنین فرصت هایی را برای کشور اول فراهم می کند.
تئاتر تاجیک
آسیای مرکزی یک دیگ مشکلات واقعی و بالقوه است. جنگ داخلی افغانستان از سال ۱۹۷۹ آغاز شد و همچنان ادامه دارد. جنگ داخلی تاجیکستان از سال ۱۹۹۲ آغاز شد. مشکلات مرزی می تواند به همان اندازه در آسیای مرکزی دردسر ایجاد کند تا در قفقاز. ده قلمرو مورد مناقشه قرار میگیرند. یک ناظر این را "بمب ساعتی" برای منطقه می نامد. مشکلات مذهبی، قومی و عقیدتی منطقه را آزار می دهد. لبه تیزی دین به سنی ها و شیعیان مربوط می شود. گروه های قومی برجسته شامل قرقیزها، ازبک ها، تاجیک ها و پشتون ها هستند. سه نفر اول در اوش، گوشه ای از دره فرغانه، یکدیگر ضربه کردند. سه دومی در افغانستان مشغول میجنگند. در مورد ایدئولوژی، اسلام بنیادگرا نیروی اصلی را تشکیل می دهد. این در انواع مختلفی وجود دارد (خمینیست، پاکستانی، تاجیکی). کمونیسم قبلاً یک چشم انداز متناوب ارائه می داد، اما با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، اکنون این مسئله به پیش زمینه مشترک گروهی خود منفعت طلب که از سیستم قدیمی بهره مند بودند، خلاصه می شود.
این درگیری ها ثبات کل منطقه بین ایران و چین را تهدید می کند، اما ما در اینجا تاثیر در افغانستان و پاکستان را متمرکز می کنیم.
افغانستان. همانند قفقاز، اختلاط قومی در تئاتر تاجیک-پشتون مشکلات سیاسی ایجاد می کند. از بدو تولد افغانستان در قرن هجدهم تا حمله شوروی ، پشتون ها (که به آنها پٹهان و پختون نیز می گویند) بیش از نیمی از جمعیت را تشکیل می دادند و کشور را اداره می کردند. در نتیجه مهاجرت گسترده در طول جنگ ۱۹۷۹-۱۹۸۹، بیشتر به پاکستان، امروزه آنها فقط یک سوم جمعیت افغانستان یا حدود پنج میلیون نفر را تشکیل می دهند. در مقابل ، اکنون پاکستان میزبان دو برابر این تعداد پشتون است، اگرچه آنها کمتر از ۱۰ درصد از جمعیت پاکستان را تشکیل می دهند.
به همین ترتیب، تاجیک های بیشتری در افغانستان (حدود ۵ میلیون نفر) از تاجیکستان (حدود ۳.۳ میلیون نفر) زندگی می کنن ، اگرچه آنها درصد کمتری از جمعیت ساکنان را تشکیل می دهند (۳۵ درصد در مقابل ۶۳ درصد). علاوه بر این، حدود میلیون تاجیک در ازبکستان، ۱۰۰۰۰۰ در قزاقستان و ۳۰۰۰۰ در استان سین کیانگ چین زندگی می کنند.
این ارقام به دو منبع اصلی دردسر اشاره دارد. اول، عدم تعادل در جمعیت ( افغانستان تاجیک های بیشتر از تاجیکستان دارد، پاکستان پشتون های بیشتر از افغانستان دارد) یک دستورالعمل تضمینی برای بی ثباتی است. همانطور که در هر جای دیگر (ایران آذری های بیشتر از آذربایجان و ترکمن های بیشتر از ترکمنستان دارد؛ اردن فلسطینیان بیشتر از "فلسطین" دارد)، یک گروه ملی که اساساً در خارج از منطقه اصلی خود زندگی می کند، عملاً به بازپیوند خواهی مقدر شده.
دوم، تاجیک ها امیدوارند با استفاده از قدرت عددی جدید خود در افغانستان قدرت را از پشتون ها بگیرند. هر یک از این مردم حدود یک سوم از ۱۵ میلیون ساکن افغانستان را تشکیل می دهند. بقیه جمعیت به هزاره (حدود ۱۵ درصد ، ازبک (حدود ۱۲ درصد) و ترکمن (حدود ۵ درصد) تقسیم شده اند. جنگ داخلی افغانستان رهبران نظامی را از دو گروه بزرگ قومی، و از ازبک ها، تولید کرده است.
گلبدین حکمتیار، رهبر حزب اسلامی، نماینده عزم پشتون در عدم واگذاری قدرت در افغانستان است. همانطور که اغلب اوقات در مورد رهبران ناسیونالیست اتفاق می افتد، او خارج از میهن قومی خود، در منطقه عمدتا تاجیکی کندز متولد شد. اگرچه در غرب به عنوان یک افراطی مسلمان بنیادگرا بسیار دیده می شود، سوابق حکمتیار نشان می دهد او یک فرصت طلب درجه یک است. دولت پاکستان که از طریق سازمان اطلاعات نظامی خود کار می کرد، حکمتیار را یک عامل ایده آل قابل انعطاف از قدرت خود در طول جنگ یافت و از وی به عنوان راهی برای تحت کنترل گرفتن مجاهدین استفاده کرد.
احمد شاه مسعود، قهرمان مقاومت ضد شوروی و وزیر دفاع افغانستان، نماینده قصد تاجیک برای گرفتن قدرت از پشتونها است. اگرچه یک رهبر فوق العاده توانمند که تاجیکها را تحت فرماندهی خود متحد کرد و با ازبکها هدف مشترکی ایجاد کرد، اما نتوانسته است مأموریت وزارت خود را به مناطق پشتون گسترش دهد. همچنین، او بارها زمین خود را به ازبکها از دست داده است. در واقع، مسعود حتی نمی توانست کنترل مناطق تاجیکی را حفظ کند. بازهم شهرت مسعود در غرب از واقعیت سرپیچی می کند؛ او گرچه از نظر مذهبی معتدل دیده می شود، وی بنیادگرای اصیل است.
ژنرال عبدالرشید دوستم ("قدرتمندترین مرد امروز افغانستان") نماینده منافع پرجمعیت ترین مردم آسیای مرکزی، ازبکها است. و همانطور که شایسته یک رهبر نظامی سابق است که برای رژیم تحت حمایت اتحاد جماهیر شوروی می جنگد، وی نماینده نیروهای ضد بنیادگرایی است. به هر دو دلیل، دوستم با کریموف ازبکستان روابط خصوصاً نزدیک دارد. خانواده وی در تاشکند زندگی می کنند و دو رهبر در مورد استقلال شدن دوستم او صحبت کرده اند. این یک احتمال واقع بینانه است، زیرا مستقر در شمال غربی شهر مزار شریف افغانستان، دوستم توانسته است "عملاً یک کشور جداگانه" یا "یک کشور درون یک کشور" را برای خود ساخت. در واقع، مزار شریف در حال حاضر کنسولگری های ایران، ازبکستان و پاکستان را دارد.
نیروهای رقیب در نتیجه افغانستان را به سه منطقه تقسیم کرده اند: پشتونها زیر فرماندهان خود و حکمتیار جنوب افغانستان را کنترل می کنند، ازبکها تحت دوستم شمال را حکومت میکنند و دولت ایران از نفوذ برجستهی در غرب برخوردار است، جایی که آن یک گروهی از شیعیان، حزب وحدت، را کنترل می کند. (تاجیکهای تحت مسعود محدود به شمال شرقی بوده و عمدتاً از سیاست قدرت کشور فشرده شده.) هر یک از این قدرتها به دنبال نزدیک کردن منطقه خود در افغانستان با یک کشور فراتر از مرزش- ازبکستان، پاکستان و ایران هستند، به ترتیب (و تاجیکان به تاجیکستان نگاه می کنند.)
جنگ داخلی در افغانستان مستقیماً کشورهای اطراف را تحت تأثیر قرار می دهد. به عنوان مثال، سقوط نجیب الله رئیس جمهور افغانستان به دست مسلمانان بنیادگرا در آوریل ۱۹۹۲، بنیادگرایان را در تاجیکستان الهام بخشید که فقط یک ماه بعد حاکم کمونیست خود، رحمان نبی اف را سرنگون کردند.
مرز شمالی افغانستان به مدت یک دهه بسیار متخلخل بوده است. در زمان جنگ، نیروهای رسمی افغانستان عملاً خطوط رسمی جداكننده کشورشان از اتحاد جماهیر شوروی را نادیده گرفتند، و مجاهدین از آنها تقلید كردند، در مکان های شوروی مین گذاری کردند و در میان مسلمانان اتحاد جماهیر شوروی نیرو استخدام كردند. مجاهدین همچنین برنامه های رادیوها را به سمت شمال هدایت می کردند. امروز مرز قدیمی به سختی وجود دارد، زیرا شبه نظامیان قومی ازبک دوستم به طور معمول برای محافظت از هم ازبک های خود در تاجیکستان عبور می کنند. مقامات در ازبکستان قاچاق از افغانستان را برای گسترش سلاح در میان تاجیک های قومی در کشور خود مقصر می دانند. با رفتن به مسیر دیگر، بیش از ۱۰۰۰۰۰ تاجیک برای فرار از جنگ تاجیکستان و پناه بردن به افغانستان، آبهای ناجور رود آمو دریا را شجاعت کرده اند. به محض ورود، مردان جوان در میان آنها مسلح هستند و برخی دیگر برای جنگ با دولت در تاجیکستان برمی گردند.
این مرز ناپدید شده امید بسیاری از تاجیکان، از جمله مسعود، برای پیوستن به شمال افغانستان و تاجیکستان در یک کشور واحد تاجیک را فراهم می کند. همانطور که همکار من خالد دوران خاطرنشان کرد، روند کار بسیار پیشرفت است: "اتحاد مجدد تاجیکستان - یکی افغان، دیگری شوروی سابق - از سال ۱۹۸۸ پیشرفت قابل ملاحظه ای داشته است، حتی اگر مانند آلمان خبرساز نبود." به احتمال زیاد، چنین دولتی دیدگاه بنیادگرایانه افراطی اسلامی نسبت به جامعه را مانند در ایران - اما در این مورد برای سنی هاست - اجرا کند.
سرنوشت تاجیکستان بر روند حوادث افغانستان تأثیر می گذارد، که به نوبه خود سیاست در پاکستان را تحت تأثیر قرار می دهد. در شمال، تاجیکستان ازبکستان را تحت تأثیر قرار می دهد ، که بر قزاقستان تأثیر می گذارد، که پیامدهای بالقوه عمده ای برای روسیه دارد. بنابراین، به تعبیری، تاجیکستان در محوری قرار دارد و قادر به ایجاد مشکلاتی از اقیانوس هند تا قطب شمال است. به همین دلایل، بوریس رومر به درستی پیشنهاد می کند که تاجیکستان بزرگ "باید برای [رئیس جمهور ازبکستان] کریموف کابوس باشد. اما چنین چشم اندازهایی باید یلتسین [رئیس جمهور روسیه] را نیز آزار دهد. در واقع، چنین چشم اندازهایی توسط کشور های غرب باید ناخوشایند دیده شود."
صلح و ثبات در منطقه تا حد زیادی به افغانستان بستگی دارد و آینده آن بیشتر توسط تحولات تاجیکستان تعیین خواهد شد. جنگ داخلی طولانی در تاجیکستان به معنای سوختن آسیای مرکزی است.
پاکستان. از نظر مفهوم، پاکستان با آسیای مرکزی فاصله دارد. از لحاظ جغرافیایی، همسایه نزدیکی است. پایتخت پاکستان، اسلام آباد، به تاشکند نزدیکتر از به شهر بندری خود، کراچی است. لاهور به دوشنبه نزدیکتر از به کراچی است. پشتون ها و سایر مردمان شمال این کشور به آسیای مرکزی برای تجارت و فرهنگ نگاه می کنند و نه هند.
پاکستان منافع قابل توجهی در آسیای مرکزی دارد. مسلمانان بنیادگرا از پاکستان نوع اسلام خود را برای ترویج دارند. گروه رادیکال، تبلیغی جماعت، به ویژه در آسیای مرکزی فعال است.
با بسته شدن درهای دیگر، آسیای مرکزی به عنوان محلی برای استفاده از استعدادهای مهاجر پاکستانی، اهمیت عمده ای پیدا کرده است. آنها به عنوان تاجر، متخصص و مدیر در آسیای مرکزی فعالیت می کنند، یک محیط آشنا به فرهنگ که در آن احساس آرامش می کنند. با عزیمت روس ها، کارآفرینان پاکستانی به سرعت جایگاه هایی برای خود پیدا کردند، به ویژه در متصل کردن آسیای مرکزی را به دنیای خارج. آنها بانکها و هتلها را افتتاح کردند، پرسنل تجاری را آموزش دادند و یک شرکت هواپیمایی تأسیس کردند. آنها به عنوان پزشک و مربی کالج کار می کنند. در نمایش قدرت خام مالی، پاکستانی ها با جمع آوری وام ۱۰۰ میلیون دلاری ظرف سه روز به درخواست نخست وزیر قزاقستان پاسخ دادند.
یعقوب تابانی، یک کارآفرین جوان، ممکن است رئیس لیست پاکستانی های فعال در آسیای مرکزی باشد. او به راه اندازی خطوط هوایی ازبکستان کمک کرد و تقریباً به تمام ایرلاین های جدید منطقه کمک مدیریتی می کند. طبانی کودها، مواد شیمیایی و پنبه را برای دولت ها اداره می کرد. او کارخانه های تولید پوشاک و سیگار ایجاد کرد و او در تاشکند هتلی ساخت.
سرانجام، دولت پاکستان به یک نیاز احساس کرده برای عمیق استراتژیک علیه هند دارد. آسیای مرکزی وسعت جغرافیایی و جمعیت قابل توجهی را ارائه می دهد. این نگرانی دفاعی ممکن است جاه طلبی های بزرگ ملی گرایانه را نشان دهد، همانطور که حافظ ملک از دانشگاه ویلانووا توضیح می دهد: "پاکستانی ها آغاز کردند حدس زنند که زیستگاه طبیعی پاکستان شامل ترکیه، ایران، افغانستان و جمهوری های آسیای مرکزی است." این منطقه که گاهی اوقات "اسلامستان" نامیده می شود، در برابر جنوب عرب زبان وزن شوده شود.
دولت پاکستان تلاش زیادی کرده است تا از طریق دیپلماسی و حمل و نقل روابط نزدیک با کشورهای جنوب را ایجاد کند. در اواخر سال ۱۹۹۱، اسلام آباد حمایت بی قید و شرطی را از علت آذربایجان علیه ارمنستان ارائه داده بود. این جمهوری های کشور های جنوبی را تنها چند روز پس از ترکیه به رسمیت شناخت، سپس هیئت بزرگی را برای برقراری روابط فرهنگی و اقتصادی به آسیای مرکزی اعزام کرد. مقامات پاکستانی با شدت تلاش می کردند روابط ویژه ای با قرقیزستان برقرار کنند. اسلام آباد برای جلب رضایت در ترکمنستان نفت خیز (که توسط برخی "کویت دوم" خوانده شد) ۱۰ میلیون دلار اعتبار پیشنهاد کرد.
دولت پاکستان برنامه حمل و نقل جاه طلبانه برای آسیای مرکزی را دارد. آن پیشنهاد ایجاد خط آهن در سراسر افغانستان برای اتصال به قطارهای اتحاد جماهیر شوروی سابق را داده است. جاده جدید در امتداد رودخانه آمودریا مزار شریف در شمال افغانستان را با چهارجوی، دومین شهر بزرگ ترکمنستان متصل میکند، اما شرایط نامناسب باعث کاهش ترافیک می شود. در حال حاضر، پروازهای هفته ای یکبار هواپیمایی بینالمللی پاکستان به تاشکند و آلماتی (پایتخت قزاقستان) تنها ارتباط حمل و نقل بین پاکستان و آسیای مرکزی است. این اتصال هوا کافی نیست، برای اینکه پاکستانی ها بتوانند از اتصال آسیای مرکزی به طور کامل استفاده کنند، آنها به یک مسیر زمینی از طریق افغانستان نیاز دارند.
پیوند زمینی به نوبه خود نیاز به صلح در افغانستان را اشاره دارد، که تا حدی توضیح می دهد که چرا سیاست پاکستان در اواخر ۱۹۹۱، زمانی که اسلام آباد حکمتیار را رها کرد، به طرز چشمگیری تغییر کرد. (ضرورت دیگر برای جستجو کردن یک حل و فصل، القا به مهاجران افغان برای رفتن به خانه بود.) با به قدرت رسیدن حکمتیار در کابل، دولت پاکستان می توانست پسکرانه استراتژیک طولانی مدت جستجو کرده خود را بدست آورد. اما اسلام آباد از حمایت خود از حکمتیار کم کرد زیرا چشمش به آسیای مرکزی بود. همانطور که آسیای مرکزی اهمیت بیشتر پیدا کرد، استفاده از حکمتیار برای ایجاد یک پسکرانه نظامی اولویت خود را از دست داد.
به طور خلاصه، استقلال آسیای مرکزی جنگ داخلی در افغانستان را به طور اساسی تغییر داده، عناصر جدیدی اضافه کرده و محاسبات پاکستان را تغییر داده است.
تاثیر بر ترکیه
رئیس جمهور اوزال در اواخر سال ۱۹۹۱ با اعتماد به نفس اعلام کرد: "ترکیه مانند قلعه ای قوی در دریای طوفانی است." اما استقلال ناگهانی دهها میلیون مسلمان در آسیای مرکزی، قفقاز و بالکان باعث نشتی در جمهوری ترکیه شده است . روند مستحکم طرفداری از ناتو از دهه های اخیر جای خود را به نشاط و آشفتگی ناآشنا داده است. استقلال کشورهای جنوبی سیاست های ترکیه را تحت تاثیر قرار داده است، عواقب بزرگ و غیر قابل پیش بینی، این کشور را به ویژه شایسته توجه می سازد.
سیاست تغییر داده
به لطف فروپاشی بلوک اتحاد جماهیر شوروی، لحن جدید و هیجان انگیزی در سیاست ترکیه در ۱۹۹۱ و ۱۹۹۲ وجود داشت. جمعیت ترکیه از راه های جدیدی درگیر سیاست خارجی شدند و دولت فعالیتی قبلا غیرقابل شنیده را در پیش گرفت. سیاستمداران جریان اصلی ایده هایی را در مورد ناسیونالیسم پان ترکیست بیان می کردند که در گذشته محدود به راست افراطی بوده. در کل، این شرایط باعث شد که ترک ها خود را به عنوان یک نیروی فعال تر در جهان ببینند.
کنشگری سیاست خارجی. برای دهه ها، آنکارا از ابتکار عمل در سیاست خارجی خودداری می کرد و ترجیح می داد متحدان خود را پیرو کند. این امر در سیاست نسبت به اتحاد جماهیر شوروی دو چندان صادق بود. فروپاشی شوروی ترکها را کاملاً ناگهانی الهام بخش کرد تا خود را به عنوان یک قدرت بزرگ منطقه ای، نسبتاً پایدار، از نظر نظامی قوی و از نظر اقتصادی قوی جلوه دهند که با نقش ترکیه در عملیات طوفان صحرا تقویت شده است. آنها ترکیه را به عنوان رهبر طبیعی بالکان، منطقه دریای سیاه، شمال خاورمیانه و ترکی زبانان جهانی به تصویر می کشیدند. تصمیم ترکیه در اواسط دسامبر ۱۹۹۱ در به رسمیت شناختن همه جمهوری های اتحاد جماهیر شوروی سابق به عنوان کشورهای مستقل، احتمالاً جسورانه ترین انتخاب ترکیه در دهه های اخیر، نمونه ظهور این اعتماد جدید است. یک تفسیر روزنامه این را دید به عنوان اولین بار که ترکیه را "بدون در نظر گرفتن تصمیمات سایر کشورها" عمل کرد.
۱۹۹۲ نیز شاهد یک سری خیره کننده از ابتکارات منطقه ای بود. رئیس جمهور تورگوت اوزال اعلام کرد که "سه منطقه مهم، بالکان ، قفقاز و خاورمیانه در مقابل ترکیه افتتاح شده است" و دولت این چشم انداز را پیگیری کرد. آنکارا منطقه همکاری اقتصادی دریای سیاه را ایجاد کرد و در ماه ژوئن میزبان اجلاس سران کشورهای عضو بود. این میزبان اجلاس سران رهبران ترک زبان در ماه اکتبر بود که به طور تصادفی در روز استقلال ترکیه برگزار نشد و میزبان اجلاسی بالکان در ماه نوامبر بود. بعلاوه، ترکها زندگی جدیدی را وارد سازمان همکاری اقتصادی کردند که ترکیه را به ایران، پاکستان و سایر کشورها متصل می کند. شاید جالب ترین آنها تلاش برای روابط بهتر با دشمنان دیرینه (یونان، ارمنستان، کردها) باشد که هم از یک نیاز عملی برای بهبود موقعیت دیپلماتیک کشور و اعتبار بین المللی الهام گرفته شده بود و هم از طریق احساس قدرت که سخاوت را القا می کرد.
دیپلماسی ترکیه کیفیت کمی دیوانه وار را به وجود آورد - سفارتخانه های جدید، هیئت های عظیم سفر به بسیاری از کشورها و تعداد زیادی بازدید کننده. به عنوان مثال، در یک روز در ژانویه ۱۹۹۲، سه رئیس جمهور - رئیس جمهور آلبانی، صربستان و آذربایجان - خودشان در آنکارا پیدا کردند. برخی از مهمانان از مکان هایی بودند که فقط آنکارا به آنها بسیار اهمیت میداد، مانند تاتارستان. آنکارا پس از سالها قبول کردن به خواسته های اعراب، جسورانه رئیس جمهور اسرائیل، چایم هرتزوگ را به شرکت در پنج صدمین سالگرد ورود یهودیان سفاردی از اسپانیا در سال ۱۴۹۲ دعوت کرد.
اعزام یک واحد تركی به سومالی در سال ۱۹۹۳ و انتصاب یک ژنرال تركی در این ماموریت اقدامی کوچک اما جاه طلب آشکارا بود كه در سالهای گذشته بعید بود.
اما پس از آن خلق و خو تقریباً به همان سرعتی که آمد، گذشت. اجلاس رهبران ترک زبان در اکتبر ۱۹۹۲ در آنکارا با مشکلات آینده اشاره رساند. نورسلطان نظربایف، رئیس جمهور قزاقستان به دلیل نگرانی برای ناراحت نشدن مسکو، از همراهی دستور کار ترکیه رد کرد. سقوط دولت ایلچیبیگ در ژوئن ۱۹۹۳ سرانجام عاشقانه با ایالت های جدید را سوراخ کرد. رهبران ترکیه به محدودیت نفوذ خود پی بردند و به سیاست خارجی منفعلانه تری عقب نشستند.
هویت قومی. تنها در این قرن تعداد قابل توجهی از مهاجران از بوسنی، آلبانی، یونان، بلغارستان، قبرس، عراق، ایران، امپراتوری روسیه / اتحاد جماهیر شوروی، افغانستان و چین آمده اند. به سختی می توان اعداد را کشف کرد و احتمالاً اغراق آمیز است: به عنوان مثال گفته می شود که ترکهای با اصالت آذری شش میلیون نفر هستند، در حالی که نزدیک به ده میلیون ترک ریشه خود را در بالکان دارند. با توجه به تورم شدن تعداد، احتمالاً فرزندان این مهاجران حدود دوازده میلیون نفر یا یک پنجم جمعیت ترکیه هستند.
در حالی که مهاجران به زندگی ترکی جذب شد، آنها هنوز اصل و نسب خود را به یاد می آورند. در طول جنگ سرد، مقامات آنکارا ارتباط خود را با کشورهای قدیمی سرکوب کردند به همین دلیل ساده که اکثر آنها دارای دولت های کمونیستی بودند. فروپاشی بلوک شوروی به این سرکوب پایان داد و نگرانی افزایش آگاهی قومی در ترکیه را ایجاد کرد. همانطور که اقوام قفقاز مانند آبخاز، چچن و اوسی هویت خود را اعلام می کردند، شهروندان ترکی از چنین ریشه ها روابط قومی خود را مهم پیدا کردند. گراهام فولر خاطرنشان می کند: "در سال ۱۹۹۱، برای اولین بار، ترکها شروع به صحبت در مورد ریشه های مختلف جغرافیایی خود به عنوان ترک از مناطق مختلف کردند."
در یک مورد، بوسنی، یک لابی قومی واقعی در سال ۱۹۹۲ پدیدار شد. تلاش های صربستان در "پاکسازی قومی" ناگهان به چهار میلیون شهروند ترکیه ای که ریشه خود را از بوسنی (دو برابر بیشتر از مسلمانان در خود بوسنی) می دانند، سیاسی ویژه ای داد از خودشان. از زمان آغاز جنگ در اوایل سال ۱۹۹۲، "آنها با ریتم جنگ در یوگسلاوی سابق زندگی می کردند، برای مرگ ها گریه می کردند، از بی اعتنایی عمومی نسبت به میهن سابق خود خشمگین بودند و تلاش می کردند سرنوشت بسیاری از پناهندگان گرفتار در پایتخت سابق عثمانی سبک کنند." رقص های محلی جای خود را به تلاش برای جذب پناهندگان داد. اوزال به مهاجران بالکانی اشاره کرد که "پلی از تعهدات" بین ترکیه و سرزمینهای اصلی آنها ایجاد می کنند. حتی از دست دادن زبان صربی-کروات نیز حس همبستگی قومی را کمرنگ نکرد. مادر مسوت ییلماز، نخست وزیر پیشین، از بوسنی آمد، ا این توضیح می دهد چرا او به ویژه در برای وضعیت یوگسلاوی سابق اغلب گفت. در واقع، چتین بارها از عنصر بوسنیایی به عنوان یکی از دلایل علاقه ویژه دولت وی به یوگسلاوی سابق یاد کرد.
محتمل به نظر می رسد که این شکستگی در سیستم سیاسی ترکیه ادامه داشته و از اهمیت بیشتری برخوردار شود.
نگرانی در مورد مهاجرت. آشفتگی در بالکان، قفقاز و آسیای مرکزی امواج مهاجران را به ترکیه سوق داد. کمپین همگونسازی بلغارستان در اواخر دهه ۱۹۸۰ باعث شد ۳۲۰۰۰۰ نفر از جمعیت ترک آن به ترکیه مهاجرت کنند. (با سقوط رژیم کمونیستی، نیمی از اینها به بلغارستان بازگشتند.) در سال ۱۹۹۲ مجمع ترکیه به اتفاق آرا ۵۰۰۰۰ ترک مسختی را از جنوب گرجستان پذیرفت و آمادگی خود را برای پذیرش ترکهای آهیسکا قرقیزستان اعلام کرد. تا نوامبر ۱۹۹۲، ۱۵۰۰۰ بوسنیایی تازه وارد ترکیه شده بودند که از این تعداد، ۱۴۰۰۰ نفر در نزدیکی اقوام خود ساکن شدند. تهاجم صربستانی می تواند باعث شود که این اعداد چندین برابر شود. محمد جنگیج، معاون نخست وزیر بوسنی و هرزگوین، در ماه مه ۱۹۹۲ اعلام کرد که حدود یک میلیون بوسنیایی امیدوار به مهاجرت به ترکیه هستند.
مانند آلمانی ها، بسیاری از ترک ها احساس می کنند "قایق پر است" (یعنی کشورشان به ظرفیت کامل رسیده است) و فعالانه سعی می کنند مهاجران آینده را با پرداخت یارانه به آنها در مکان های مبدا آنها دلسرد کنند. آنکارا صریحاً در برای این است: اورهان كیلرجیو غلو، وزیر امور خارجه، اظهار داشت که "ما قصد داریم انگیزه هایی را برای تركان فراهم كنیم تا در محل تولد خود بمانند." به همین منظور، کلاسهایی در زمینه بازاریابی، مدیریت و مدیریت دولتی برگزار می کند و مشاغل ترک را به سرمایه گذاری در بلغارستان ترغیب می کند.
ایده های تغییر داده
در دوره تاسیس جمهوری ترکیه ، کمال آتاتورک صریحاً از دو نوع ادعا صرف نظر کرد: ایجاد اتحادیه با ترکی زبانان دور و بازپس گیری امپراتوری از دست رفته عثمانی. دکترین وی مبنی بر جدا شدن از امور بین الملل ("صلح در داخل کشور، صلح در جهان") به مدت هفتاد سال سیاستمداران ترک را هدایت کرد. اما فروپاشی بلوک اتحاد جماهیر شوروی ناگهان امکان سیاست خارجی بلند پروازانه تری را ایجاد کرده است. برخی از ترک ها در مورد امکانات ملی گرایی پان ترکیست و تاسیس مجدد در روابط عثمانی فکر کرده اند. با هم، این ایده ها احساس جدیدی از اهمیت ترکیه در جهان ایجاد کرده اند.
ملی گرایی پان ترکیست. پان ترکیسم، این باور که ترک زبانان از آلبانی تا منتهی الیه سیبری یک ملت واحد تشکیل می دهند و باید نوعی اتحادیه تشکیل دهند، دوباره کشف شده است. چهره های افراطی مانند آلپارسلان توركش از حزب حرکت ملی خودشان را در دوران قدرت اتحاد جماهیر شوروی به بی ربطی مجازی پیدا کردند. اما در سال ۱۹۹۲ خواستار او برای اتحاد کشورهای تورکی زبان بر اساس "وحدت در زبان، ایده و کار" مخاطبان جدید و بیشتری پیدا کرد.
نخست وزیر سابق سلیمان دمیرل به سختی درخواست تجدیدنظر مستقیم را صادر می کرد، اما او گاهی اوقات ترکش را تکرار می شد. به عنوان رهبر ترکی که تحت بیشترین تأثیر انتظار استقلال ترکی زبانانی قرار گرفت ، گاهی اوقات با یک شور و شوق غیرمعمول داشت. در اینجا نمونه کوچکی از گفته های دمیرل:
بازگشت از سفر به جمهوری های ترک زبان: "سرم چرخیده است. من بسیار هیجان زده هستم."
ملاقات با یک رهبر تاتارهای کریمه: "شما هرگز تنها نبودید، و اکنون نیز تنها نیستید؛ همه ما با هم هستیم."
گفتن به یک مخاطبان در قزاقستان: "نام شما در یک صفحه طلایی در تاریخ جامعه بزرگ ترک ثبت خواهد شد."
اختصاص یک پل جدید بین ترکیه و نخجوان: این پل به معنای "دو کشور دوباره یکی شدند."
دمیرل اعلام کرد که "یک جهان ترکی جدید ظهور کرده است" یا حتی جاه طلبانه تر، "یک جهان جدید ظهور کرده و یک نقشه جدید در حال شکل گیری است." وی اعلام كرد كه ترکی زبانان در مساحت از ده هزار كیلومتر مربع ساكن هستند و خاطرنشان كرد: "پنج پرچم جدید با هلال به پرچم هلال و ستاره تركیه افزوده شده است. جهان بزرگ ترکی كه از آدریاتیک تا دریای چین امتداد دارد باید در هم آمیخته شود." دمیرل از نقش جدید خود به عنوان رهبر ارشد ترکی زبانان لذت برد. بعد از اینکه اسلام کریموف از ازبکستان او را "برادر بزرگ" (آقا بیگ) خواند، دمیرل بسیار خوشحال اغلب این عنوان را تکرار می کرد.
البته دیگران نیز هیجان دمیرل را در مورد پسکرانه ترکی زبانی ترکیه مشترک داشتند. یک مقام ارشد ترکیه توضیح داد: "همه ما تنها بودیم؛ اکنون پنج دیگر وجود دارد." یک روشنفکر اضافه کرد: "این درک ترکها که دیگر در جهان تنها نیستند بسیار هیجان آور است." این هیجان، بیش از رویاهای شکوه، در پشت اظهارات دمیرل و سایر سیاستمداران نهفته است. همچنین لازم به تأکید است که این اظهارات پیامدهای عملیاتی ندارند.
نوعثمانیگری. نوستالژی برای امپراتوری با فروپاشی شوروی رشد چشمگیری پیدا کرد. پس از سه نسل زندگی در واقعیت خسته کننده جمهوری ترکیه، خاطرات مربوط به امپراتوری عثمانی دوباره زنده شده و ظاهراً جذابیت قوی اگرچه کمی نامشروع دارند. رویاهای بازپس گیری عظمت امپراتوری قدیمی بیان جدیدی یافت. چنگیز جاندار، كه این احساسات را "نوعثمانیگری" لقب داد، اظهار داشت، "زمان تجدید نظر در سیاست [آتاتورك] فرا رسیده است. ما نمی توانیم با تابوهای قدیمی بمانیم در حالی كه جهان در حال تغییر است و فرصت های جدیدی برای ترکیه بوجود می آید. ما باید بزرگ فکر کنیم.
بسیاری در ترکیه این دیدگاه را تکرار کردند. اوزال اعلام كرد كه "شرايط تاريخي كنوني به تركيه اجازه مي دهد روند كاهشي كه در ديوارهاي وين آغاز شد [در سال ۱۶۸۳] را برگرداند. وی ساکنان سرزمینهای سابق عثمانی در خارج از ترکیه را به عنوان "فرزندان کسانی که دیروز هموطنان ما بود و حالا خویشاوندان هموطنان فعلی ما هستند" می دانست. برقراری مجدد روابط با آنها "یک حق و وظیفه طبیعی است". اوزال پرسید، "چگونه ممکن است غیر از این باشد، در حالی که ۸۰۰ تا ۹۰۰ سال با هم زندگی کرده ایم و فقط برای ۷۰ یا ۸۰ سال گذشته از یکدیگر جدا شده ایم!" نور ورگین از دانشگاه بیلکنت با فصاحت این میل برای امپراطوری را توضیح داد:
نام های مکانی که در نتیجه فراموشی جمعی در ضمیر ناخودآگاه خود مهر و موم کردیم و آنچه سعی کردیم یاد آوردن آنها را به عنوان مناطق جغرافیایی معمولی، در زندگی روزمره ما دوباره ظاهر شده اند: بوسنی، مقدونیه، کردستان، قفقاز و فراتر از آن، وَرارود [یعنی، آسیای مرکزی].
حتی یک ملی گرای پان ترکیست مانند اوزافاتورا عناصری از نوعثمانیگری را در خود نهاد. وی با بیان اینکه رعایای عثمانی سابق ترکیه را آزاد کننده خود می دانند ،وی از نیروهای ترک خواست تا در نخجوان، قره باغ ، بوسنی هرزگوین، کوزوو و مقدونیه مداخله کنند.
اهمیت ترکیه. سیاستمداران ترکیه با سلیمان دمیرل دوباره در اولین جا، اظهارات جسورانه ای درباره اهمیت جدید ترکیه گفتند. دمیرل اظهار داشت که "وجود پنج پرچم دیگر در کنار ستاره و هلال باعث افزایش اعتبار ما و آن جمهوری های ترک می شود." وی اظهار داشت: "دنیای جدیدی متولد می شود، و ترکیه پنجره ای بر روی آن است ... این یک رویای چند صد ساله است." وی به آذربایجانی ها در باکو گفت: "همه باید ترکیه را جدی تر بگیرند." تا حدی نخست وزیر این اظهارات را در مورد اقتصاد مطرح كرد. "وقتی نگاهی جمعی به پتانسیل اقتصادی منطقه [ترکی زبانی] خود بیندازیم ، می توانیم ببینیم که این یکی از مناطق امیدوار کننده جهان است ... اگر منابع خود را جمع کنیم، هیچ مانعی وجود ندارد که نتوانیم از پس آن برآییم." دیمیرل اجازه داد تصوراتش از بین برود وقتی اظهار داشت که "ذخایر نفت و گاز طبیعی در آسیای مرکزی و قفقاز از همه ذخایر جهان بزرگتر است،" این ادعای کاملاً نادرستی است.
دمیرل نیز در این اعلامیه های بزرگوار تنها نبود. اوزال در پیام سال نو خود در سال ۱۹۹۳ اظهار داشت: "منطقه ترکیه بحرانی ترین منطقه در جهان است." نویسنده آتیلا ایلهان اظهار داشت: "ترکیه می تواند منطقه نفوذ خود را تا رودخانه زرد [در چین] گسترش دهد." حسامتین جیندوروک، رئیس پارلمان (مجلس ملی بزرگ ترکیه) اعلام کرد که "وحدت ترکیه صلح، آرامش و ثبات را به جهان می آورد." کامران اینان، وزیر کابینه، شاید گزاف ترین اظهارات میگفت، تصدیق کرد که "ترکیه کاندیدای تبدیل شدن قوی ترین کشور در غرب در دوره بعد از سال ۲۰۱۰ است."
ترک ها نه تنها اظهارات بلندی در مورد آینده داشتند، بلکه گاهی خود را متقاعد می کردند که ترکیه قبلاً بیشتر از آنچه که انجام شد به دست آورده است. همانطور که میخائیل گورباچف از نابودی اتحاد جماهیر شوروی خبر داد، هیكمت چتین اعلام كرد:
ترکیه دیگر کشور پیرامونی نیست که آن در دوره جنگ سرد بود. موقعیت مرکزی تری روی نقشه کسب کرده است. ... در واقع ، در منطقه ای که از اقیانوس اطلس تا مرز چین گسترش می یابد، ترکیه در نقطه کانونی توازن های حساس قرار دارد.
چتین همچنین این جمله حیرت انگیز را بیان کرد که "اگر به مشکلات جهان نگاه کنید، می بینید که هیچ یک از آنها بدون ترکیه حل نمی شود." وزیر امور خارجه ایکرام جایهون اعلام کرد که پیشرفت ترکیه در دهه ۱۹۸۰ این کشور را "یکی از کشورهای پیشرفته جهان" قرار داده است اما بدیهی است که آن نیست.
تاکنون، این شعارها در مورد ناسیونالیسم پان ترکیست، حوزه احیا شده عثمانی و اهمیت ترکیه هیچ مشکلی را ایجاد نکرده است. برعکس، سیاست های واقع بینانه و اقدامات هوشیارانه وضعیت حکومت کرد. بعلاوه، نخست وزیر چیلر در مورد این موضوعات تقریباً سکوت کرده است. هیچ خطر فوری وجود ندارد که ترک ها با در نظر گرفتن اظهارات متورم سیاستمداران ، با احساس قدرت خود مجاب شوند و خطاهای جدی کنند. اما این اظهارات بذرهایی می کارد که اگرچه به خودی خود مضر نیستند، می توانند ترکیه را در آینده ناآرام کنند. بسیاری از مشکلات ترکها را احاطه کرده و آنها را درگیر کرده است - بوسنی، یونان، ارمنستان و آذربایجان، شمال عراق، سوریه، قبرس - بنابراین خطرات بسیار زیاد است. یک دیپلمات غربی گمنام در آنکارا این نگرانی را خلاصه کرد و گفت: "ما در حال رفتن به آبهای ثبت نشده هستیم. این بسیار دشوار، بسیار خطرناک و نگران کننده است."
سایر تأثیرات بر خاورمیانه
ارتباطات ترکیه با کشورهای جنوبی کاملاً واضح است و این امر به زبان ترکی، مهاجران و آداب و رسوم (مانند غذای مشترک) مربوط است. ارتباطات ایران عمیق تر اما همچنین ظریف تر است و بنابراین نیاز به توضیح بیشتری دارد. اعراب و اسرائیل نیز دست کم در حاشیه درگیر شده اند.
یران و سنت ترکی-ایرانی
تاریخ. آسیای مرکزی و قفقاز جنوبی برای مدت هزار سال بخشی از "ایران بزرگ،" قرار داده است، یک منطقه فرهنگی بزرگی تعریف شده بوسیله ی
با استفاده از زبان فارسی جدید به عنوان ابزاری برای حکومت و ادبیات، با صعود ترکهای ایرانی شده به کنترل اداری، با اهمیت سیاسی جدید برای علما [خاخامهای اسلام] و با توسعه یک جامعه اسلامی ترکیبی از قومیت.
آسیای مرکزی برای هزاره ها به طور بزرگی در توسعه فرهنگ ایران مشارکت داشته است. شاهنامه، حماسه ملی ایران ، بیشتر در مناطقی رخ می دهد که بعداً به قلمرو شوروی تبدیل شد. شهرهای منطقه در کلاسیک شعر فارسی حضور بیشتری نسبت به شهرهای ایران دارند. بخارا و مرو دو از قدیمی ترین و مهمترین شهرهای تمدن ایران هستند. سمرقند دارای گور امیر، آرامگاه تامرلان، و همچنین بسیاری دیگر از ساختارهای بزرگ اسلامی است. تاشکند مدارس باستانی دارد. چهره های قرون وسطایی مانند فیلسوفان فارابی و ابن سینا، جغرافی دان بیرونی، شاعر علی شیر نوایی و ستاره شناس الوغ بیگ همه در اکنون آسیای مرکزی نامیده زندگی می کردند.
سنت ترکی-پارسی در دوره سلجوقیان (۱۰۴۰-۱۱۸) توسعه داد و در قرن شانزدهم تا هجدهم، هنگامی که در منطقه ای از آناتولی تا جنوب هند، از عراق تا سین کیانگ غالب بود، به شکوفایی کامل خود رسید. امپراتوری های عثمانی، صفوی، جغتای و مغول همه بخشی از این تمدن بودند. اعتبار آنها باعث شد که حتی فراتر از مرزهای آنها گسترش یابد، به عنوان مثال، به حیدرآباد در جنوب هند. هنگامی که اروپاییان شروع به حمله کردند و تجارت زمین کاهش یافت، سنت ترکی-پارسی رو به افول نهاد. هنوز هم، زبان فارسی تا انقلاب روسیه زبان فرهنگی در شهرهای آسیای مرکزی بود.
اسلام پارامترها را در منطقه فرهنگی پارسی تعیین كرد، ترکی زبانان حاكم شدند و ایرانیان اداره می کردند. همانطور که از این امر پیداست، هر یک از سه زبان کلاسیک اسلام عملکرد متمایزی داشتند: عربی به دین تعلق داشت. ترکی به ارتش؛ و فارسی به اداره، جامعه مودب و هنر. به طور خلاصه، در سنت ترکی-پارسی فرهنگ ایرانی مورد حمایت حکام ترک قرار داشت. این ترکیب به پهلوی همگذاری های بعید منجر شد: به عنوان مثال، اندکی پس از ۱۵۰۰، حاکم ایرانی شاه اسماعیل به ترکی آذری (با نام قلم ختایی) شعر می سرود در حالی که همتای عثمانی وی در استانبول به فارسی شعر می سرود.
نخبگان اشتراکات زیادی داشتند، از تحصیلات تا زندگی خانهی تا سبک لباس. اما این همه نبود، همانطور که رابرت ال کانفیلد از دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیس توضیح می دهد:
افراد در بسیاری از سطوح جامعه تصورات مشابهی درباره قوانین همکاری و اختلاف داشتند و از راه های دیگر تعدادی از موسسات، هنرها، دانش ها، آداب و رسوم و آیین های مشترک را در اختیار داشتند. این شباهت های سبک فرهنگی را شاعران، هنرمندان، معماران، صنعتگرا ، حقوقدانان و دانشمندان تداوم بخشیدند، و آنها روابط خود را با همتایان خود در شهرهای منطقه فرهنگی اسلامی ترکی-پارسی وسیع، از استانبول تا دهلی حفظ کردند.
امروز. آدم میتوان فکر کرد که ارتباطات کشورهای جنوبی با ایران از بین رفته شد، فراموش شده پس از تحدید کردن حدود مرز های ملی، استعمار روسیه ، آزمایش شوروی و جمهوری اسلامی . اما آنها نیستند: در دو طرف مرز قدیمی شوروی با ایران، سنت ترکی-پارسی ادامه دارد.
در ضلع شمالی، سنت ترکی-پارسی در طول هفت دهه از حکومت شوروی مایه مباهات و امید بود. در سال ۱۹۶۷ اولاف کارو، مدیر و نویسنده انگلیسی، توضیح داد که "تصور این که تصور می شود با شوروی شدن آسیای مرکزی و جمعیت آن، نقاشی های قبلی روی صفحه پاک شده است، یک اشتباه عمیق خواهد بود." در سال ۱۹۹۰، گراهام فولر بار دیگر این موضوع را تکرار کرد: "میراث پارسی هنوز در آن جمهوری ها ادامه دارد و فرهنگ بنیادی آنها را عمیقا شکل می دهد." مسلمانان شوروی سابق ارتباطات مختلفی با ایران دارند. تاجیکان با آن پیوندهای قومی و زبانی دارند. آذری ها از سنت مذهبی شیعه اثنی عشری برخوردارند. ارمنی ها به دنبال آن هستند تا تعادل بالقوه ای علیه ترکی زبانان ها داشته باشند. و کل منطقه نوروز را جشن می گیرند (جشنواره سال نو ایرانی در ماه مارس). موارد دیگر - موسیقی، آشپزی، صنایع دستی - نیز مشابه است.
امروز، بسیاری از مسلمانان شوروی سابق، که از ویران سراسر آنها بی روح شوند، فرهنگ پارسی و ایران را به عنوان منابع امید می بینند. نماد این، تاجیک ها مجسمه ای از لنین را با یکی آن شاعر فردوسی، نویسنده شاهنامه جایگزین کرده اند. ترکمنستانی ها فکر کردند واحد ارزی خود را به دینار یا تومان تغییر دهند، هرچند که در نهایت روی منات مستقر شدند. رئیس جمهور ترکمنستان ساپارمراد نیازوف به وزیر امور خارجه ایران گفت که "شخصاً علاقه مند به یادگیری زبان فارسی ام و تدریس آن را در کشورش تسهیل می کنم". وزیر فرهنگ قزاقستان یرگگلی رهخمادیف در سفر به ایران با اشاره به روابط هزار ساله دو کشور اظهار داشت: "ما ایران را خانه خود می دانیم."
در حالی که جمهوری های امروزی مقبولیت منفعت طلبانه ای پیدا کرده اند، خانات های قدیمی بخارا، خیوا و کوکند در تصور ادامه میدهند زندگی کنند. جامعه آریانا بزرگ در تاجیکستان از یک خراسان بزرگ حمایت می کند که کمربند ایرانی زبان را از انتهای افغانستان تا خلیج فارس در خود جای دهد. گراهام فولر حدس می زند که چنین واحدی می تواند در برابر کمربند ترکی زبانی در شمال رقیب شود.
در طرف ایرانی نیز، سنت ترک-پارسی باقی مانده است. مقامات دولتی معمولاً در اظهارات عمومی خود محتاط هستند و ادعا می كنند كه هیچ علاقه ای به نفوذ سیاسی ندارند و فقط از نوع نرم تر به دنبال این هستند. به گفته علی اکبر ولایتی وزیر امور خارجه، "صادرات انقلاب به معنای صادرات فرهنگ و اندیشه است، دیگر نه." به عنوان نشانه ای از نوع نفوذ ایرانیان، ولایتی خود در آکادمی علوم ترکمنستان درباره مهدوم کولی شاعر و اندیشمند سخنرانی کرد. رئیس جمهور هاشمی-رفسنجانی خود را به اظهارات ملایم اکتفا کرد. وی در اواخر سال ۱۹۹۲ اعلام كرد: "کشورهای تازه استقلال یافته در شمال برای ما بسیار عزیز هستند."
با این حال، بعضی اوقات عبارات بی پرده - که هیجان ایرانی ها را نشان می دهد - گاهی اوقات بیان می شود. ولایتی از "هویت ایرانی" آسیای مرکزی صحبت کرد و خاطرنشان کرد که نگاه کردن به منطقه "بدون اشاره به فرهنگ ایرانی و زبان ایرانی" غیرممکن است. رهبر مذهبی اصفهان، آیت الله طاهری، اظهار داشت که "برخی از جمهوری های تازه استقلال یافته اتحاد جماهیر شوروی سابق موافقت با عهدنامه ترکمنچای بین ایران و اتحاد جماهیر شوروی سابق [در واقع روسیه] را ندارند و خود را بخشی از ایران می دانند و رهبر محترم [خامنه ای] به عنوان رهبر خودشان."
یک روزنامه نگار ایرانی این انگیزه را توضیح می دهد: "در قلب قلب ما، ما می دانیم که آذربایجان و توران [آسیای مرکزی] زمانی بخشی از امپراتوری پارس بودند." برخی از ایرانیان صریحاً این را می گویند؛ سرحدی زاده، وزیر سابق کار پیش بینی کرد که آذربایجان مستقل سرانجام "بخشی از ایران شود". امام جمعه مشهد با تکرار چنین گفت: "عهدنامه ترکمنچای چند سال پیش منقضی شد و این کشورها اکنون بخشی از ایران هستند."
جالب اینجاست که "اعتدال گرایان" سیاسی ایران بیش از "رادیکال های" خود این رویاهای خطرناک را بیان می کنند. این به دلیل است که رادیکال ها فقط آرزوهای اسلامی دارند، در حالی که اعتدال گرایان نیز آرزوهای ملی گرای ایرانی دارند. شهرام چوبین خاطرنشان می کند، برای دوم، کشورهای جدید "می توانند از نظر تئوری به یک حوزه انتخابیه یا مخاطب جدید تبدیل شوند، عمق استراتژیک جمهوری اسلامی را گسترش دهند و پایگاه آن را تعمیق کنند." به طور خلاصه، عناصر قدرتمند در داخل ایران به نظر می رسد خواهند یک حوزه نفوذ ایجاد کنند که شامل آذربایجان و آسیای مرکزی باشد.
این ایرانیان در دفاع کردن از ادعاهای خود ارتباط ادعایی ترکیه با آسیای مرکزی و آذربایجان را رد می کنند. معاون وزیر خارجه ایران در پاسخ به سوالی در مورد احتمال رقابت بین ترکیه و ایران در منطقه با تمسخر پاسخ داد: "چه رقابتی؟ ترک ها چیزی در این منطقه ندارند جز گویش های محلی نزدیک به ترکی. تاریخ، تمدن، فرهنگ، ادبیات، علوم - همه چیز ایرانی است."
اعراب و اسرائیل
فعالیتهای عربستان سعودی در آسیای مرکزی تا حد زیادی شامل از ساختن مساجد، توزیع قرآن، یافتن عوامل محلی، یارانه سفرهای زیارتی به مكه و تأسیس مجموعه ای از نهادهای اسلامی است. تاجیکستان در اواسط دهه ۱۹۸۰ فقط شانزده مسجد فعال داشت. به لطف کمک بزرگ سعودی، طی چهار سال آینده سالانه پانصد مسجد ساخته می شود. طبق گزارش واشنگتن پست، ریاض بیش از یک میلیارد دلار صرف خرید ساختن مراكز اسلامی و تلاش برای تبلیغ زبان عربی كرده است. پاسخ مخلوط بود. قرقیزستان در اکتبر ۱۹۹۱ دعوت به سازمان کنفرانس اسلامی تحت سلطه سعودی ها را رد کرد، اما یک سال بعد توافق نامه ای را برای پذیرش کمک ها و یک مرکز فرهنگی - اطلاع رسانی عربی امضا کرد. سعودی ها که به ضعف موقعیت خود پی بردند، به سرعت منابع خود را به بهترین وجهی به کار گرفتند تا با حمایت از ترکها جلوی نفوذ ایران در منطقه را بگیرند. همانطور که خالد دوران می گوید، "این روزها سعودی ها وقتی که ترک ها بر ایرانی ها شکست میخورند خوشحال به نظر می رسند و فرقی نمی کند ترک کمالیست باشد یا وهابی" - سکولار یا بنیادگرا.
سوری ها با برقراری ارتباط با ارمنستان به این هیاهو پیوستند. این کمک کرد که رئیس جمهور لوون تر-پتروسیان فرزند یک رهبر حزب کمونیست در سوریه بود، اما خصومت مشترک با جمهوری ترکیه زمینه واقعی همکاری را فراهم کرد. ایروان در اوج محاصره خود در آوریل ۱۹۹۳ سفارت خود را در دمشق افتتاح کرد. به نوبه خود، حافظ اسد رئیس جمهور سوریه قول داد ۷۰۰۰ تن مازوت رایگان به ارمنی های گرسنه. در اوایل سال ۱۹۹۳ رئیس جمهور آذربایجان ایلچیبیگ اعلام کرد که پانصد تروریست از لبنان به ارمنستان وارد شده اند، در حالی که سفیر وی در آنکارا اظهار داشت که شهروندان سوریه با ارمنستان علیه آذربایجان جنگیده اند. ترکها پروازهای برنامه ریزی شده حلب-ایروان را تا اوایل آوریل ۱۹۹۳ مجاز میدانند، زمانی که تجاوزات ارامنه در آذربایجان باعث ترک ها لغو این پرواز و سایر پروازهای بین دو کشور شد. بر این اساس، هنگامی که وزیر امور خارجه ارمنستان چند روز بعد از سوریه بازدید کرد، از طریق پاریس سفر کرد.
استقلال آسیای مرکزی علاقه زیادی را به اسرائیل ایجاد کرده است، از جمله بحث جدی درباره این توسعه مثبت یا منفی بودن آن است. ایهود باراک، رئیس ستاد، دیدگاه بدبینانه ای درباره ظهور کشورهای آسیای مرکزی ابراز داشت: "جمهوری های جدید مسلمان در آسیا به نظر من چیزی نیست که حداقل در دراز مدت به سلامت ما بیفزاید." هنگامی که تظاهرکنندگان مسلمان بنیادگرا در آوریل ۱۹۹۲ با حمل تابلوهای خمینیستی و اعلامیه "مرگ بر اسرائیل" به خیابانهای تاجیکستان آمدند، به نظر می رسید این نگرانی کاملاً مناسب باشد.
اما این تحریک کاملاً استثنا بوده است. اکثر صداهای آسیای مرکزی اصرار داشتند که اختلافات مذهبی یا درگیری اعراب و اسرائیل مانع روابط خوب با اسرائیل نمی شود. برای رهبران، روابط با اسرائیل یک جهت گیری ضد بنیادگرایی نشان میدهند. دیدگاه طرفدار اسرائیل برای تقویت جایگاه فرد در غرب درک می شد. انتظار می رفت مهاجران یهودی از آسیای مرکزی در کشورهای مبدا خود سرمایه گذاری کنند. از طرف خود، اسرائیلی ها با خونسردی پاسخ دادند. آنها علاوه بر دلایل معمول روابط خوب، به ویژه از روابط گرم با کشورهای عمدتاً مسلمان استقبال می کردند و آنها منتظر راه اندازی شبکه هایی برای روزی بودند که ۲۰۰۰۰۰ یهودی منطقه ممکن است نیاز به ترک عجله داشته باشند.
روابط شکوفا شد. یک وزیر کابینه اسرائیل حتی قبل از تلاش برای کودتای اوت ۱۹۹۱ از باکو بازدید کرده بود. آذربایجان، قزاقستان، قرقیزستان و ازبکستان روابط کامل دیپلماتیک با اسرائیل برقرار کردند. به نوبه خود، اورشلیم سفارتخانه های خود را در تمام به جز قرقیزستان افتتاح کرد. در سپتامبر ۱۹۹۲، نخست وزیر قزاقستان سرگئی ترشچنکو برای دیدار رسمی از اسرائیل دیدار کرد. رئیس جمهور عسکر آکایف از قرقیزستان در ژانویه ۱۹۹۳ از اسرائیل دیدار کرد - و او تنها دومین رئیس دولت مسلمان بود که از پایتخت کشور یهود بازدید کرده است. جالب توجه اینکه ، او موافقت کرد سفارت خود را در اورشلیم تأسیس کند، هرچند این پیشنهاد به سرعت لغو شد. (فقط دو ایالت، کاستاریکا و السالوادور دارای سفارت در اورشلیم هستند؛ همه سفارتخانه های دیگر در تل آویو هستند.) وی همچنین اظهار داشت که "اورشلیم نمیتواند تقسیم نشود."
اسرائیلی ها آنقدر خوشحال بودند که در اوایل سال ۱۹۹۳، پارلمان برای دادن اعتبار به قزاقستان رای داد، این اولین باری بود که به دادن اعتبارات به یک کشور خاص رای می داد. در همان زمان، اورشلیم در مورد این ارتباطات جدید تنبل شدیدی شد - به عنوان مثال، عدم نصب سفیر در آذربایجان برای چندین ماه پس از برقراری روابط دیپلماتیک.
چشم اندازهای بلند مدت
پیامدهای طولانی مدت استقلال آسیای مرکزی به همان اندازه غیر واضح است تا مهم. کشور های آسیای مرکزی برای حدس و گمان آگاهانه در مورد آینده دور بسیار جدید، آزمایش نشده و غیرقابل پیش بینی است. ما تجربه کافی با ایالت های ریپ فان وینکل نداریم تا هوشمندانه حدس بزنیم چه کاری ممکن است هنگام بیدار شدن انجام دهند.
هنوز هم می توانیم امتحان کنیم: در دراز مدت، مسلمانان کشورهای جنوبی احتمالاً مدار روسیه را ترک خواهند کرد و به خاورمیانه خواهند پیوست. تجربه سایر مستعمرات سابق و تاریخ روابط مسلمانان و مسیحیان این نتیجه را تأیید می کند. جمهوری های اسلامی در دوره اتحاد جماهیر شوروی، نادیده پنداشتن شعارها و روبناه ، اساساً مستعمرات مسکو بودند. مانند سایر مستعمرات سابق، آنها سرانجام از مرکز شاهنشاهی دور خواهند شد. البته روسیه از جهات مهم با دیگر استعمارگران اروپایی، دارای نقاط قوت منحصر به فرد (تمایل بیشتر به استفاده از زور، روابط نزدیک تر و همسایگی) و نقاط ضعف (سیستم مارکسیست-لنینیست، اقتصاد فقیرتر) متفاوت است. با این وجود، به نظر می رسد که روسیه از الگوی کلی مشابه انگلیس، فرانسه و سایر کشورها پیروی کند. روابط شدید با مستعمرات سابق برای سالهای آینده ادامه خواهد داشت، اما چشم انداز مجدد کنترل واقعی شاهنشاهی کمرنگ به نظر می رسد. روس ها هنوز با پایان امپراتوری کنار نیامده اند. وزیر دارایی آنها، بوریس فدروف ، در اواخر سال ۱۹۹۳ اظهار داشت که "اکثر مردم، حتی در اینجا در مسکو، هنوز درک نمی کنند که قزاقستان یک کشور خارجی است. از نظر آنها، استقلال این کشور جعلی است." این نگرش ممکن است مشکلات عظیمی ایجاد کند.
اختلافات مذهبی نقش اصلی را بازی خواهد کرد. مسلمانان همواره بر حاکمیت خود اصرار دارند و در دراز مدت در مقابل زندگی در کنترل غیر مسلمانان مقاومت می کنند. این انگیزه برای خودمختاری تاریخ عمیقی دارد. امروزه در مکانهای متنوعی مانند قبرس، اسرائیل و کشمیر مشهود است. با گذشت زمان، جمهوری های جدید به کشور های واقعی تبدیل خواهند شد، آنها از روسی به عنوان زبان بین المللی خود و روبل به عنوان واحد پول خود دور خواهند شد. از نظر تحصیلات در خارج از کشور، نفوذ رسانه ها ، تجارت و سرمایه گذاری، ارتباطات نهادی با روسیه دچار تزلزل خواهد شد و ارتباط آنها با خاورمیانه و آسیا رشد خواهد کرد.
تلاش های روسیه برای تسلط بر"کشورهای پساشوروی" جنوبی ممکن است برای مدتی کار میکند، اما در بلند مدت نمی توانند موفق شوند. به عنوان مسلمانان ترک زبان و فارسی زبان ، مردمان کشورهای جنوب سرانجام مسکو را رد خواهند کرد. از این هیچ سوالی وجود ندارد با این حال، قزاقستان و قرقیزستان ارتباط بیشتری با مرکز قدیمی شهری نسبت به چهار کشور دیگر (آذربایجان، ترکمنستان، ازبکستان و تاجیکستان) حفظ خواهند کرد زیرا آنها با روسیه مرز مشترک دارند و جمعیت اسلاوها را بسیار بیشتر میزبانی می کنند. جالب اینکه هر دو در حال توسعه پیوندهای مهم تجاری و فرهنگی با چین هستند که ممکن است روابط قدیمی با روسیه را متعادل کند.
به طور خلاصه، نقشه در نهایت تغییر خواهد کرد: خاورمیانه شامل شش کشور جدید و حدود شصت میلیون نفر جدید خواهد بود. ترکی زبانان در خاورمیانه اهمیت بیشتر پیدا خواهند شد و عرب زبانان کمتر. آنچه در گذشته منطقه شمالی بود - ترکیه، ایران، افغانستان - قلب خاورمیانه قرار خواهد گرفت.
این حرکت مرزهای خاورمیانه به سمت شمال سرانجام تقریباً بر همه جنبه های زندگی سیاسی خاورمیانه تاثیر خواهد گذاشت. شهرام چوبین به درستی قضاوت می کند که ایالات جدید با اکثریت مسلمانی:
می تواند توازن قدرت سیاسی در اسلام را تغییر دهد و بر لحن سیاست در جهان اسلام تأثیر بگذارد، به ویژه اگر آنها به طور جمعی یا یکپارچه عمل کنند. آنها می توانند لحن غالب در اجتماعات اسلامی را تغییر دهند، انگیزه ای برای گرایش های رادیکال یا میانه روی ایجاد کنند و هم ترازی های غالب را تغییر دهند.
بسیاری از جناحهای سیاسی و گروههای مذهبی در خاورمیانه شهروندان شوروی سابق را شاهرگ حیات خود می دانند و معتقدند آینده آنها تا حدود زیادی توسط چشم انداز شهروندان شوروی سابق تعیین می شود. اگر مسلمانان اتحاد جماهیر شوروی سابق ناسیونالیسم پان ترکیست را در پیش خواهند گرفت، سیاست آنها می توانست به همان اندازه ناآرام باشد که سیاست های عرب در دهه ۱۹۵۰ بود. گسترش کشورهای مستقل با استفاده از زبانهای ترکی می تواند باعث شود ترکیه از حرکت خود به دور جهت گیری اروپایی و به سمت یک پان ترکی سرعت بگیرد. پان ترکیسم همچنین ممکن است جمعیت ترک را در کشورهای دیگر، به ویژه ایران و افغانستان ، بسیج کند تا از نظر سیاسی فعال شوند. از قضا، مثال استقلال ترکی زبانان همچنین می تواند ناسیونالیسم کرد را در شرق ترکیه تحریک کند.
در امور مذهبی، این واقعیت که مسلمانان شوروی سابق به مدت هفت دهه تحت یک رژیم ملحد زندگی کردند، آنها را گرسنه ارتباط با هم مذهبیون خود در خاورمیانه می کند. (در این مورد، آسیای مرکزی شبیه ترین الجزایر است.) آنها به دنبال میراث، دانش و ایده به خاورمیانه می روند. بازگشت به الفبای عربی، تمایل به قرآن های اهدایی سعودی، نیاز به معلمان دینی و تحسین آیت الله خمینی از جمله این موارد است. اما مسلمانان شوروی سابق محضا مصرف کنندگان منفعل دینداری خاورمیانه نیستند. آنها تصمیمات بزرگی برای تصمیم گیری دارند و نحوه چرخش آنها تاثیر زیادی در دین در سراسر خاورمیانه خواهد داشت. اگر مسلمانان شوروی سابق سکولاریسم به سبک ترکی را بپذیرند، این اولین تقویت مهم آتاتورکیسم در دهه های گذشته خواهد بود. اگر کشورهای جدید به سمت نسخه ایرانی اسلام بنیادگرا روی بیاورند، سرزمین عظیمی را برای حرکت عقب مانده تهران فراهم می کنند و دست آن را بسیار تقویت می کنند. اگر آنها به سمت پاکستان روی آورند، وارد سیستم سیاسی هند و پاکستان می شوند.
تاسیس کشورهای جنوبی عرصه جدیدی از رقابت اعراب و اسرائیل را به وجود آورد. آیا مسلمانان اتحاد جماهیر شوروی سابق، مانند بسیاری از رفقای سابق خود، در نتیجه بیرغبتی به سیاست های ضد اسرائیلی رژیم قدیم، سیاست طرفدار اسرائیل را در پیش خواهند گرفت؟ یا آیا همبستگی مسلمانان آنها را وادار به اتخاذ سیاستی ضد اسرائیلی می کند؟ ظهور قدرت ترکیه می تواند جهان عرب را نگران کند و توجه او را از اسرائیل معطوف کند. یا بنیادگرایی در کشورهای جنوبی ممکن است تهدید موجودیت اسرائیل را به طرز چشمگیری گسترش دهد.
فراوانی تولید جدید نفت و گاز می تواند به صادرکنندگان خلیج فارس صدمه بزند (با گسترش عرضه) یا به آنها کمک کند (با تمرکز قدرت بیشتری انرژی در خاورمیانه). همه چیز به سیاست بستگی دارد.
آسیای مرکزی می تواند به یک بالکان جدید تبدیل شود، و منجر به روابط تغییر دادنی و رقابت بین سلطه گران احتمالی، سپس به درگیری ها و جنگ های کوچک، و احتمالاً حتی به یک آتش سوزی بزرگتر شود. بوریس رومر اظهار می دارد، تلاش های کشورهای آسیای مرکزی برای تعریف جهت گیری ژئوپلیتیکی خود "به تغییر معادلات سیاسی و نظامی از چین به خلیج فارس تهدید کند."
با حدس و گمان حتی آزادتر، چنین مشکلاتی می تواند باعث شود که نظم دولتی موجود به طور ناگهانی سقوط کند. اگر آذربایجان جنوبی از ایران جدا شود، کردها و ترکمن ها ممکن است از این آشفتگی ها برای به دست آوردن استقلال خود از ایران سوء استفاده کنند و تهران را به پایتخت دولت درمانده کاهش کنند. در غیر اینصورت، اگر ایران آذربایجان مستقل را در برمیگرفت، ماهیت پارسی آن کشور مورد تردید قرار می گرفت. اگر تاجیک ها از افغانستان جدا شوند، پشتون ها و بلوچ می توانند از این الگو پیروی کنند. احتمالاً هر دو ملت در تلاشند تا با برادران خود در پاکستان متحد خواهند شد، شاید باعث تجزیه و نابودی پاکستان شود. تمایلات تجزیه طلبانه در هند، که از قبل قوی بوده اند، احتمالاً با این تحولات تشویق می شوند و احتمالاً منجر به تجزیه آن می شوند.
اکونومیست احتمالاً درست است که آسیای مرکزی را "یکی از ناپایدار ترین نقاط جهان طی دهه آینده" توصیف می کند، در این صورت طیف گسترده ای از مشکلات را صادر می خواهد کرد. ظهور کشورهای مستقل جنوبی، به عبارت دیگر، یک پیامد مشترک برای همسایگان دارد: سیاست آنها را پیچیده می کند. ما نمی توانیم بگوییم که آیا عواقب عمیقی به دنبال خواهد داشت یا خیر، اما پتانسیل آن بسیار زیاد است. نقشه از ترکیه به بنگلادش با هیچ هشدار ممکن است دستخوش تغییرات اساسی شود.
به روزرسانی ۹ اکتبر ۲۰۱۹: نقشه ای که توسط یک گروه آذربایجانی، Milli mənəvi dəyərlərimiz ("ارزشهای اخلاقی ملی ما") در فیس بوک ارسال شده است، جاه طلبی های برخی از ترکی زبانان را نشان می دهد.