در شیرین طاهر خلی و شاهین ایوبی، سردبیر ها، جنگ عراق و ایران: درگیری قدیمی، سلاح های جدید. نیویورک: پرایگر، ۱۹۸۳، صص ۳-۲۵.
خلاصه:
چرا صدام حسین عراق تصمیم گرفت در سپتامبر ۱۹۸۰ با وجود تهدید به تاسیسات نفتی، عدم تایید بین المللی، از دست دادن درآمد و ناآرامی های داخلی، علیه ایران جنگ کند؟
پاسخ های معمول به یکی از دو عامل متمرکز است: "خصومت کلی " بین دو کشور یا ترس های حزب بعث از این که دولت خمینی شورش شیعیان را در جنوب عراق برانگیزد.
این مقاله استدلال می کند که اگرچه این عوامل روابط را بدتر می کرد، آنها به سختی وارد تصمیم صدام برای حمله به ایران شد. بلکه جنگ عمدتاً ناشی از اختلافات مرزی و به ویژه درگیری های چند صد ساله بر سر مرز رودخانه شط العرب بود.
این تجزیه و تحلیل به بررسی اختلافات مرزی قبل و بعد از جنگ جهانی اول می پردازد، و نشان دهد پیچیدگی ها و احساسات شدید بسیاری مربوط به این آبراه حیاتی است.
توضیح دو جنبه درگیری عراق و ایران آسان است: کدام طرف جنگ را آغاز کرد و چرا در سپتامبر ۱۹۸۰ جنگ درگرفت. به جز سخنگویان رسمی عراق، تقریباً توافق جهانی وجود دارد که عراق در ۲ سپتامبر، هنگام وارد نیرو ها در ایران در حوالی قصرشیرین، جنگ را آغاز کرد، که عراق درگیر را در ۱۷ سپتامبر (با لغو پیمان مرزی با ایران) بالا گرفت و در روز ۲۲ با ارسال هواپیماهای جنگی برای حمله به ده فرودگاه ایرانی یک جنگ تمام عیار را آغاز کرد. در همه مورد، ایران فقط به ابتکارات عراق پاسخ داد.
رهبران عراق لحظه ای عالی را برای حمله به ایران انتخاب کردند. سپتامبر فصل مناسب برای حمله پیاده نظام است و در اواخر سال ۱۹۸۰ هر دو ابرقدرت توجه خود را به جاهای دیگر معطوف كرده بودند (افغانستان و لهستان در مورد اتحاد جماهیر شوروی، بحران گروگانگیری ایران و انتخابات ریاست جمهوری در مورد ایالات متحده).
این زمان بود که به نظر می رسید ایرانیان کمترین توانایی دفاع از خود را دارند. یک سال و نیم پس از بازگشت پیروزمندانه آیت الله روح الله خمینی به تهران، انقلاب از هم پاشید: درآمد نفت همچنان پایین بود در حالی که تورم و بیکاری بسیار زیاد بود. بسیاری از ایرانیان، به ویژه کردها و چپ ها، آشکارا علیه دولت خود قیام کرده بودند. و مهمتر از همه، نیروهای نظامی بزرگ و مسلح که سالها توسط شاه محمدرضا پهلوی ساخته شده بود، ظاهراً فرو پاشیده بودند. با افتادن نیروهای مسلح به بدبختی عمیق زیر خمینی، روحیه به شدت سقوط کرد، نظم و انضباط فرسایش یافت و سربازان ترک کردند. آخوندها افسران را پاکسازی کردند، خرید اسلحه را لغو کردند، امتیازات نظامی را خاتمه دادند و یک نیروی رقیب را که به آنها وفادار بود (پاسداران یا سپاه پاسداران) تاسیس کردند. مواد تأمین شده توسط ایالات متحده در ۹ نوامبر ۱۹۷۹، پنج روز پس از تسخیر سفارت ایالات متحده در تهران قطع شده بود، اگرچه تهران موفق شد قطعات یدکی را از طریق اشخاص ثالث بدست آورد. گزارش ها شاید افول نیروهای نظامی ایران را اغراق آمیز جلوه دهند، اما اتفاق نظر کلی این بود که ایران دیگر نمی تواند در برابر عراق بایستد. بنابراین، رهبران عراقی هنگام حمله دلایل زیادی برای حمله داشتند.
اما چرا عراقی ها حمله کردند؟ چه اهدافی رژیم رئیس جمهور صدام حسین را در مقابله با ایران و در آغاز کردن جنگی گسترده واداشت؟ چه ارزشی از تهدید کردن تأسیسات نفتی، مخالفت گسترده بین المللی، از دست دادن درآمد و ناآرامی های داخلی دشت؟ با فرض اینکه صدام حسین فردی نیست که عجولانه یا احمقانه عمل کند - حتی منتقدانش عملگرایی وی را تأیید می کنند - باید نتیجه گرفت که او دلایل جدی برای جنگ در سپتامبر ۱۹۸۰ داشته است.
بیشتر تحلیلگران بر دو عامل تأکید می کنند: "خصومت کلی" بین دو طرف و ترسهای حزب بعث از این که دولت خمینی ممکن است شورشی شیعه در جنوب عراق را برانگیزد. با این حال استدلال می کنم که اگرچه این عوامل در بدتر شدن روابط نقش داشتند، اما به سختی ورود تصمیم به حمله به ایران را شدند. بلکه جنگ در وهله اول ناشی از اختلافات مرزی، به ویژه درگیری های چند صد ساله بر سر مرز رودخانه شط العرب بود.
۱. خصومت کلی
همزمان با افزایش تنش در عراق و ایران در آوریل و سپتامبر ۱۹۸۰، بسیاری از ناظران با استناد به خصومت هایی که از قرن هفتم آغاز شد، بر اختلافات سیاسی و مذهبی دو کشور تأکید کردند. به عنوان مثال، خبرنگار شام برای اکونومیست نوشت:
این یکی از قدیمی ترین درگیری های جهان در یک شکاف نژادی و اتفاق می افتد. ... منشأ درگیریهای فعلی بین عراق و ایران را می توان تاریخ شد از زمان نبرد قادسیه در جنوب عراق در سال ۶۳۷ میلادی، هنگامی که یک ارتش از اعراب مسلمان ارتش بزرگتری از ایرانیان زرتشتی را شکست دادند و امپراتوری ساسانیای منحط را به پایان رساند.
جفری گودسل در کریسچن ساینس مانیتور فراتر رفت و مرزی عرب و ایرانی را "یکی از بزرگترین شکاف های قومی و فرهنگی در سطح زمین" خواند. وقتی عراق به ایران حمله كرد، نیویورك تایمز این را به عنوان یك "مبارزه باستانی" و ادامه تلاش اعراب که در سال ۶۳۷ میلادی برای فته کردن پارسیان آغاز شد توضیح داد. سه سال بعد، هنگامی که نیروهای ایرانی به عراق حمله کردند، اکونومیست اظهار داشت که این "فرصت انتقام" شیعیان ایران برای قتل در کربلا در ۶۸۰ میلادی بود.
اما این مزخرف است و به دو دلیل. اول، تبلیغات جنگی رزمندگان را بسیار جدی می گیرد. رژیم های بغداد و تهران باید انگیزه لازم را برای نیروهای خود ایجاد کنند، بنابراین آنها درگیری های تاریخی را به آنها یادآوری می کنند. با این وجود هیچ دلیلی وجود ندارد که این پیام های الهام بخش را به عنوان عامل در وقوع جنگ بدانیم.
دوم، همانطور که نارایانان بالاکریشنان از ملت جدید (سنگاپور) نشان داده است، "هیچ چیز روزنامه نگاران را بیش از جستجوی برای موازی تاریخی با وقایع کنونی خوشحال نمی کند ... هیچ چیز مانند کمی از تاریخ برای افزودن ژرفی به یک رویداد فعلی , اگرچه یک بررسی دقیق تر نشان می دهد که بسیاری از این قرینه های "تاریخی" بسیار متزلزل است. " بالاکریشنان با زیرکی زیاد ادامه می دهد:
تصادفی نیست که تعمیمات تاریخی بیشتر در مورد کشورهای در حال توسعه انجام می شود تا در مورد اروپا. این طور نیست که فرانسوی ها و آلمانی ها هدیه خاصی برای فراموش کردن ۸۰ سال گذشته دارند، در حالی که سنی ها و شیعیان نمی توانند کینه های ۱۲ قرن پیش را فراموش کنند. تعداد کمی از خبرنگاران خارجی - و حتی کمتر خواننده غربی - آگاه هستند که تاریخ آسیا نیز مانند تاریخ اروپا یک هیدرا با سرهای زیاد است و تقریباً برای هر چیزی می توان از آن استفاده کرد. به همین دلیل است که مناقشه عراق و ایران به احتمال زیاد از نظر مناقشه شیعه و سنی توضیح می شود تا اختلاف ایدئولوژیک، اقتصادی و سرزمینی که در آن است، در حالی که منازعات فرانسه و آلمان از نظر سیاست مشترک کشاورزی اتحادیه اقتصادی اروپا توصیف کرد, بدون اشاره به وقایع دو جنگ جهانی.
در واقع ، اختلافات زیادی عراق و ایران را جدا می کند، اما بسیاری از عناصر مشترک آنها نیز باید به خاطر سپرده شود. هر دو کشور وارث میراث مشترکی هستند که به پنج هزار سال پیش باز می گردد. هر دو نقش حیاتی در فرهنگ باستان خاورمیانه داشتند. هر دو هنگام فرار از حکومت روم به دست اسکندر کبیر افتادند. عراق و ایران در شکل دهی به تمدن مسلمانان نقش بزرگی داشتند و از بزرگترین چهره ها ، باشکوه ترین شهرها و نهادهای اصلی آن فراهم آورد. جمعیت هر دو کشور به طور گسترده ای به اسلام گرویدند و امروز کمتر از ۱۰ درصد شهروندان آنها غیر مسلمان هستند. این دو در داشتن اکثریت جمعیت شیعه اثنی عشری در جهان تقریباً تنها هستند. اقلیتهای کرد و ترک زیاد و قدرتمند هستند.
رژیم های امروز نیز اشتراکات زیادی دارند. هر دو جمهوری هستند که از طریق طرد چشمگیر سلطنت ها به قدرت رسیدند: کودتای خونین در ۱۴ ژوئیه ۱۹۵۸، سلسله هاشمی در عراق را پایان داد و انقلاب اسلامی ایران در سالهای ۱۹۷۸-۱۹۷۹ شاهان پهلوی را سرنگون کرد. در واکنش به خم شدن غربگرايان اين سلطنت ها، رژيم هاي جمهوري عدم تعهد با يك نگرش ضد آمريكا هستند. عراق بدون نیاز به برقراری مجدد روابط دیپلماتیک با ایالات متحده که در ۷ ژوئن ۱۹۶۷، در بحبوحه جنگ شش روزه قطع شده بود، وارد دهه ۱۹۸۰ شد. ایران زیر نظر آخوندها، روابط نزدیک شاه با واشنگتن را با سرزنش ایالات متحده در هر بیماری که "از ترور و ناآرامی های قومی گرفته تا ترافیک [و] اعتیاد به مواد مخدر" جبران کرد. توقیف دیپلمات های آمریکایی به عنوان گروگان منجر به یورش شدید خارق العاده ای علیه ایالات متحده و گسیختگی كامل روابط شد.
عراق و ایران هر دو با اتحاد جماهیر شوروی روابط بهتری دارند، هرچند نه هماهنگ. عراق تجهیزات نظامی از شوروی خریداری کرد و پیش از آنکه در سال ۱۹۷۲ معاهده دوستی امضا کند، از اقدامات اتحاد جماهیر شوروی در اکثر مسائل بین المللی پشتیبانی می کرد. اما بغداد همچنان یک عامل آزاد بود، کمونیست های محلی را تیراندازی می کرد و هر از چند گاهی به غرب دوستی عمل کند. خمینی از تجاوز شوروی می ترسید و از کمونیسم متنفر بود، اما با دقت از به چالش کشیدن اتحاد جماهیر شوروی اجتناب می کرد. هر دو دولت با اسرائیل وسواس دارند، گرچه نگرانی عراق خیلی قدیم تر تاریخ شود و عمیق تر می شود.
اختلافات آنها به چند دسته تقسیم می شود: رهبران عراقی عرب، پان عرب، "سامی" و سنی هستند، در حالی که پیروان خمینی غیرعرب، پان اسلامیسمی، "آریایی" و شیعه هستند. ادعا می شود که هر یک از این غیر شباهت ها خصومت در بغداد علیه ایران را برانگیخته است.
عرب در مقابل ایرانی. در قرن نهم، تضاد فرهنگی بین مردم های عرب و ایرانی به جنگ لفظی تبدیل شد، شعوبیه نامید. این تبادل توهین های رنگارنگ ("آتش پرستان" "سوسمار خواران" و مانند آن) بود که مهمات ادبی را فراهم کرده است که عرب زبانان و فارسی زبانان در طول قرن ها از آن استفاده می کردند. حتی امروز، بازتاب های این درگیری در تبلیغات پیرامون جنگ، به ویژه از طرف عراقی ها، طنین انداز می شود.
هدف شعوبیه جدی بود: ایرانیان در تلاش برای تأیید ارزش میراث خود، به فرهنگ عرب توهین کردند. اگر عرب زبانان فکر می کردند که همه مسلمانان باید عرب شوند، ایرانیان با فصاحت از این کار امتناع می ورزند. آنها پاسخ دادند مسلمان بودن به معنای از دست دادن هویت و عرب شدن نیست. این نکته بیان شد و امروز ایرانیان هنوز فارسی صحبت می کنند و می نویسند. نبرد شعوبیه - برخلاف تبادل موشک که از سپتامبر ۱۹۸۰ آغاز شد - تنها با قلم انجام می شد و میراث شعوبیه می توانست تنها مهمترین تاثیر را در تصمیم عراق برای جنگ داشته باشد.
بعلاوه، تمایز بین عرب و ایرانی تقریباً هیچ نقشی سیاسی قبل از دوران مدرن نداشته است. تا زمانی که ایده های ملی گرایی اروپایی به خاورمیانه نیامد، زبان زمینه فرهنگی یک شخص را مشخص می کرد، در حالی که وفاداری سیاسی به عوامل مذهبی، جغرافیایی و قومی بستگی داشت. تا آنجا که مفهوم یک عرب یا یک ایرانی در دوران پیشامدرن وجود داشته است، آنها با جهت گیری های فرهنگی و نه سیاسی تعریف شده اند. تصویر دراماتیک این امر در قرن شانزدهم نشان داده شود، زمانی که امپراتوری عثمانی در ترکیه و صفوی در ایران اغلب با یکدیگر در جنگ بودند. در حالی که سلطان عثمانی که در استانبول سلطنت می کرد نام خود را برای نوشتن شعر فارسی درآورد ، شاه صفوی در اصفهان به زبان ترکی نوشت: هیچ کدام از پیامدهای استفاده از زبان حریف خود نگران نبود. بنابراین، فقط در عصر ناسیونالیسم، زبان اهمیت سیاسی پیدا کرد که می تواند مردم را به سمت برداشتن اسلحه سوق دهد.
پان عربیست ها در برابر پان اسلام گراها. ابوالحسن بنی صدر هنگام مبارزات انتخاباتی برای انتخابات ریاست جمهوری در ژانویه ۱۹۸۰ مشاهده کرد که ناسیونالیسم عربی به سختی بهتر از صهیونیسم است. در بغداد، جایی که حزب بعث پان عربیسم را عملاً مقدس و صهیونیسم را دشمن فانی می داند، این اظهارات باعث بی انگیزگی شد. اما بنی صدر فقط برای تحریک عراقی ها این حرف را نزده است. دیدگاه او مطابق با ایدئولوژی پان اسلامی است که پس از به قدرت رسیدن خمینی در اوایل سال ۱۹۷۹ در ایران حاکم شد. انقلاب ایران مردانی را به قدرت رساند که هیچ فایده ای برای هیچ نوع ملی گرایی ندارند - عرب ، ایرانی یا غیره - و چه کسی آن را به عنوان یک نوآوری غربی که با اسلام مخالف است تحقیر کنند. خمینی ملی گرایی (مانند نژادپرستی) را نوعی عصبيّة و به همین ترتیب، یک مکروه اخلاقی می داند.
پان اسلام خواستار هماهنگی سیاسی میان مسلمانان است. حداقل، کشورهای مسلمان موجود باید همکاری کنند. در حالت ایده آل، آنها باید مرزهای خود را از بین ببرند و به عنوان یک کشور متحد شوند. این ایدئولوژی از اسلام ناشی می شود، که بر وحدت همه کسانی که محمد را به عنوان پیامبر خدا می پذیرند تأکید می کند. آموزه های اسلامی به شدت از مسلمانان می خواهند که از یک رهبر سیاسی واحد پیروی کنند و آنها را از استفاده از زور علیه یکدیگر منع می کند. در حالی که این اهداف بدیهی است عملی نیستند (تعداد مسلمانان بیش از ۸۰۰ میلیون نفر است و از سنگال تا فیلیپین گسترش می یابد)، آرمانهای اسلامی برای بسیاری از مسلمانان از اهمیت حیاتی برخوردار هستند. در حالی که آنها به طور کلی تشخیص می دهند که دولت های ملی را نمی توان با یک دولت اسلامی واحد جایگزین کرد، پان اسلامیست ها به ندرت احساس دلبستگی زیادی به واحدهای ملی موجود دارند. (در این، آنها شبیه کمونیست ها هستند، که نظم کنونی بین المللی ملت ها را نیز می پذیرند بدون اینکه وفاداری نهایی را به آنها بدهند.)
در مقابل، پان عربیسم فقط مربوط به مردمان عرب زبان (یا تقریباً یک ششم کل مسلمانان) است. پان عربیسم اصرار پان اسلامی را برای متحد کردن همه مسلمانان با اصرار ملی گرایانه برای تشکیل یک ملت واحد آمیخته است. می توان آن را به عنوان یک نسخه مدرن و سکولار پاناسلام درک کرد. پان عربیست ها به امید ایجاد چیزهایی بزرگتر و معنادارتر از سیستم دولتی موجود، به پان اسلام گرایان شباهت دارند، اما در تعریف مردم خود با زبان تفاوت دارند تا دین. برخی از مسلمانان متدین، از جمله بسیاری از افراد در دولت خمینی، این تأکید را ضد اسلامی می دانند. اما اختلاف در مورد آرمان ها یک چیز است و جنگ بر سر آنها یک چیز دیگر است. هیچ چیز نشانگر این نیست که تأکید دولت ایران بر آرمانهای پان اسلامی موجب تحریک عراقی ها برای آغاز خصومت شده است.
وقتی که جنگ آغاز شد، موضوع پان عربیسم در برابر پان اسلامیسم به طور مکرر ظهور کرد. دولت عراق بر هدف ملی گرایی این جنگ تأکید کرد: ترانه های میهن پرستانه در تلویزیون، تاکید بر رقابت قومی با ایرانیان و ارجاعات مکرر به نبرد قرن هفتم قادسیه (هنگامی که عرب ها ایرانی ها را شکست دادند). در مقابل، دولت ایران ناسیونالیسم را نادیده گرفت, ارتش خود را "سربازان اسلام" و ارتش عراق را "نیروهای کفر" خواند.
سامی ها در برابر آریایی ها. این تصور که یک تفاوت نژادی عراقی ها را از ایرانی ها متمایز می کند، اغلب وارد بحث در مورد عوامل منتهی به جنگ ۱۹۸۰ می شود. نه تنها چنین اختلاف نژادی بین دو قوم وجود ندارد، بلکه هیچ یک از این دو کشور چنین تمایز هایی را مهم نمی دانند.
حقایق اساسی در مورد مفاهیم نژادی را نمی توان اغلب تکرار کرد. صفتهای "سامی" و "آریایی" به خانواده های زبانها اطلاق می شود نه به مردمی که آنها را صحبت می کنند. زبان عربی از لحاظ زبانی با چندین زبان دیگر خاورمیانه از جمله عبری مرتبط است. دانشمندان مدرن با اشاره به سام ، پسر بزرگ نوح ، این زبانها را زبانهای سامی خوانده اند. از آنجا که زبان های سامی دارای ویژگی های بسیاری هستند، منطقی است که انتظار داشته باشیم مردمی که آنها را صحبت می کنند از ویژگی های نژادی، قومی و فرهنگی نیز هم برخوردار باشند. در مورد زبانهای کوچک و محدود، این فرض اغلب صادق است ، اما در مورد زبانهای پراکنده و بزرگتر اینطور نیست. مردم به طور مداوم در حال تغییر زبان هستند، به طوری که روابط بین نژاد و زبان با گذشت زمان از بین می رود تا جایی که بی معنی می شود.
یک مثال برای نشان دادن این موضوع خدمت می کند. در قرون وسطی، انگلیسی صحبت کرد توسط یک کشور کوچک جزیره ای که مردم آن معمولاً با یکدیگر خویشاوند بودند. با گسترش قدرت انگلیس در سراسر جهان، زبان انگلیسی ها به اقوام و نژادها در تمام قاره ها سرایت کردند. تنها در ایالات متحده، انگلیسی زبان مادری مردم از هر نژاد است - چگونه میتواند همه آنها آنگلوساکسون باشند؟ صحبت کردن انگلیسی دیگر هیچ دلالت بومی یا نژادی ندارد و این برای سایر زبانهای اصلی از جمله عربی نیز صدق می کند.
عربی مانند انگلیسی گسترش یافت، هر چند هزار سال زودتر. این زبان به عنوان یک زبان محلی آغاز شد و با استفاده از زور سلاح در سطح بین المللی گسترش یافت. مردم از موریتانی تا عراق به عربی صحبت می کنند ، نه فقط به این دلیل که عربها از شبه جزیره گسترده شده اند تا کل این منطقه را پوشش دهند، بلکه به این دلیل است که عربها نظم جدیدی ایجاد کردند که مردم مغلوب را به تغییر زبان تشویق می کرد. اکثر آنها این کار را کردند - از این رو عربی امروز توزیع گسترده ای کرده است - اما برخی از مردم، به ویژه ایرانیان، زبان اجداد خود را حفظ کردند. در اینجا معنای نژادی عمیقی وجود ندارد. این اتفاقات ممکن است معکوس شود، با عراقی ها هنوز به زبان آشوری و ایرانی ها به عربی صحبت می کنند. بنابراین، به جز در یک مفهوم کاملاً زبانی، کسانی که به زبانهای سامی صحبت می کنند (که معمولاً با نام "سامی ها" شناخته می شود، اصطلاحی گمراه کننده) اشتراکات بسیار کمی دارند؛ همین امر در مورد کسانی که به زبانهای هند و اروپایی صحبت می کنند ("آریایی ها")، از جمله ایرانی ها، صدق می کند.
البته، این که تمایز سامی-آریایی غلط تصور می شود، مانع از آن نمی شود که اهمیت سیاسی پیدا کند، همانطور که تجربه نازی ها نشان داده است. اما این امر در عراق و ایران رخ نداده است و هیچ كدام اختلاف در خانواده زبانی را از اهمیت زیادی فکر کنند (اگرچه بعث ها، همانطور که دیدیم، به اهمیت زبان عربی تاکید می کنند). در دهه ۱۹۳۰، تبلیغات نازی ها به ایران رسید، و هم تغییر در نام رسمی کشور در بسیاری از زبانها از "پارس" به "ایران" و هم اضافه کردن لقب " آریامهر" به عناوین شاه الهام بخشید. این تصورات شبه علمی ، نفوذ عمیقی نداشت. بعلاوه، با تثبیت نژادپرستی، آنها مستقیماً با مبانی اسلامی مغایرت دارند.
اهل سنت در مقابل شیعه. هنگامی که کلیساهای مسیحی تقسیم می شوند، با اختلافات در مورد الهیات شروع می شود که بعداً از اهمیت سیاسی برخوردار می شوند. در مقابل، انشعابات اسلامی به عنوان مشاجره سیاسی آغاز می شود و بعداً رنگ و بوی کلامی پیدا می کند. به ویژه، بیشترین اختلاف بین مسلمانان، جدایی سنی ها و شیعیان ، پیامدهای سیاسی قدرتمندی دارد. قبلاً در دهه های اول اسلام، شیعیان در یک اختلاف بر سر رهبری درست جامعه مسلمانان جدا شدند. در حالی که اهل تسنن بهترین مرد واجد شرایط از قبیله محمد را به عنوان خلیفه پذیرفتند، شیعیان اصرار دارد كه خلافت را به یکی از فرزندان مستقیم محمد محدود كند.
ضدیت ها در طول قرن ها سخت باقی مانده است. شیعیان موفقیت جهانی کمی داشتند، در حالی که سنی ها از نظر عددی مسلط شدند و تقریباً همه دولت های مسلمان را تحت کنترل خود در آوردند. نیروهای شیعه اثنی عشری در سال ۱۵۰۱ ایران را تصرف کردند و از آن زمان تاکنون در آنجا حکومت می کنند. شیعیان ایران گرچه در محاصره دولتهای متخاصم اهل سنت قرار داشتند اما مواضع خود را حفظ کردند. دولت عراق امروزی خصومت سنتی اهل سنت نسبت به حکومت شیعیان را به ارث برد و این خصومت امروز نیز همچنان پابرجاست. در حالی که این عامل بدون شک جنگ را پس از شروع در سال ۱۹۸۰ تشدید می کند، اما هیچ نشانه ای از این رابطه با تصمیم عراق برای شروع جنگ وجود ندارد. بغداد مشکلات فوری بیشتری نسبت به کینه های باستانی دارد.
یکی از این نگرانی ها این واقعیت است که بیش از نیمی از مردم عراق به همان نسخه شیعه اثنی عشری اسلام که در ایران حاکم است، پایبند هستند. این امر منجر به ترس عمیق از یک قیام شیعیان در عراق می شود.
۲. ترس های قیام شیعیان
سیاست در عراق با تقسیمات قومی و مذهبی آغاز می شود که سه جامعه بزرگ کشور را تعریف می کند: اعراب شیعه اثنی عشری، اعراب سنی و کردهای سنی. ارقام دقیق وجود ندارد، اما بیشتر ناظران تخمین می زنند که شیعیان فرقه اثنی عشری اکثریت جمعیت عراق را تشکیل می دهند، احتمالاً ۵۵ تا ۶۰ درصد. آنها عمدتا در نیمه جنوبی کشور زندگی می کنند و به عنوان یک جامعه از ثروت و قدرت قابل توجهی کمتر از سنی ها که حدود ۳۵ تا ۴۰ درصد از جمعیت را تشکیل می دهند برخوردار هستند. (غیر مسلمانان حدود ۵ درصد است.) اهل سنت، به نوبه خود، تقریباً به طور مساوی بین عرب و کرد زبان تقسیم می شوند، و عرب ها بیشتر در شمال غربی، کردها در شمال شرقی زندگی می کنند. هر یک از این سه جامعه دارای حوزه انتخابیه مهم خارج از عراق هستند: شیعیان اثنی عشری از ایران, اعراب سنی از تمام کشورهای عربی و کردها از ایران، سوریه، ترکیه و اتحاد جماهیر شوروی.
امروز، مثل همه زمان ها از قرن شانزدهم، عرب های سنی بر سیاست های عراق تسلط دارند. اگرچه آنها فقط یک پنجم جمعیت را تشکیل می دهند، اما با تمام تغییرات در دولت قدرت را حفظ کرده اند. سنی ها زمانی حکومت می کردند وقتی که عراق یک استان عثمانی، تحت قیمومت بریتانیا، یک سلطنت مستقل و یک جمهوری سوسیالیستی بود. ایدئولوژی سکولار حزب بعث بر توزیع اجتماعی قدرت تأثیر نداشت. اگرچه در زمان به قدرت رسیدن بعثی ها در سال ۱۹۶۳، تسلط سنی ها اندکی آرام شد، تا سال ۱۹۶۸ مجدداً بر آن تاکید شد.متعاقباً، سلطه اهل سنت کامل تر از هر زمان دیگری شد, تا اواسط دهه ۱۹۷۰، بیشتر رهبران عالی سیاسی و نظامی از یک شهر سنی، تکریت، آمدند.
عرب های سنی به عنوان حاکمان اقلیت، با احتمال بدست آوردن قدرت به شیعیان وسواس دارند. (شورشیان کرد صرفاً به دنبال خودمختاری هستند و بنابراین کمتر تهدید می کنند.) اکثر اقدامات دولت عراق را باید با توجه به این نگرانی مشاهده کرد، از سیاست خارجی تهاجمی تا تاکید شدید بر پان عربیسم. پان عربیسم با اتحاد با سایر کشورهای عربی سنی و تأمین نقش آنها با مشروعیت ایدئولوژیک به اعراب سنی کمک می کند تا قدرت را حفظ کنند. همچنین، از آنجا که نه کردها و نه شیعیان به هدف اصلی پان عربیسم - یعنی اتحاد همه اعراب (چرا هر یک از این گروه ها می خواهند خود را در دریایی از اعراب سنی غرق کنند؟) اهمیت زیادی نمی دهند - تکرار بی وقفه اهداف پان عربیسم به عنوان وسیله ای موثر برای کنار گذاشتن آنها از قدرت سیاسی عمل می کند.
ظهور آیت الله خمینی در سال ۱۹۷۹ در ایران نگرانی دیرینه رهبران اهل سنت عراق نسبت به شیعیان را به شدت مبرم کرد. خمینی ابراز نگرانی ویژه مسلمان بنیادگرا نسبت به مسلمانان دیگر کشورها کرد. حداقل برای چند ماه، به نظر می رسید که او تأثیر اخلاقی فراتر از مرزهای ایران دشت، و حاکمان مسلمان در همه جا نگران بودند که او ممکن است شورش های دیگر به سبک ایرانی علیه خود را القا کند. خاطرات آخرین حاکم کاریزماتیک خاورمیانه، جمال عبدالناصر، بازگشت. پادشاهان و رئیس جمهورها می ترسیدند که نوع اسلام خمینی باعث الهام بخشیدن به توده مردم شود، همانطور که پان عربیسم عبدالناصر بود.
برای درک جذابیت خمینی، او را با تمایل یک مسلمان وارسته ببینید. خمینی به عنوان یک دانشمند و یک مرجع قانونی از مدت ها قبل از دخالت سیاسی در اواخر زندگی خود برجسته شد. در سال ۱۹۶۳ وی به تظاهرات ضد دولتی در قم پیوست و در نتیجه مجبور شد سال بعد ایران را ترک کند و به نجف، یک شهر مقدس شیعه در جنوب عراق برود. از نجف، خمینی خود را به عنوان صریح ترین و شدیدترین منتقد رژیم پهلوی تاسیس کرد. او که در محیط پیرامون متواضع زندگی می کرد، و موعظه کننده فضایل اسلامی بود، و علاقه ای به دنیای مدرن نداشت، تصویری کاملا مقابل به زرق و برق رزمی شاه غرب زده ارائه داد. همزمان با فروپاشی قدرت شاه، مسلمانان شاهد پیروزی پیرمردی بودند که به روشی ساده و آشنا یک میلیاردر نفتی را شکست داد که نیروهای عظیم نظامی از حمایت هر دو ابرقدرت برخوردار بودند.
این موفقیت بعید، درام محمد را قرن ها قبل از آن به ذهن متبادر کرد. به شکلی غیر متفاوت، محمد تحت پوشش شب از مکه گریخته بود و هشت سال بعد، به عنوان عالی ترین حاکم بازگشت. برای شیعیان، داستان خمینی خاطراتی از امام حسین ، نوه محمد را که در ۶۸۰ میلادی کشته شد در حال مبارزه با یک ستمگر بود، روشن کرد. شاه را با آن ظالم و خمینی را با امام حسین مقایسه کردند. از نظر بسیاری از مسلمانان، دستاورد خمینی از طریق روشهای عادی غیر قابل پاسخگویی به نظر می رسید. داستان او لمس الهی داشت. موفقیت، خمینی را به نمادی قدرتمند از عمل صالح و نیروی مذهبی تبدیل کرد. در دنیایی از سیاستمداران پیش پا افتاده، اینجا مردی با نظم، قد و قدمت بالا بود تا دیگران را کوچک جلوه دهد. خمینی سخنگوی اسلام صعودی شد، قدرت و اعتماد به نفس اسلامی که پس از سالها انحطاط و عذرخواهی بازگشت.
خمینی برای گسترش نفوذ خود در خارج از ایران وقت کمی را تلف کرد. نفوذ وی حتی قبل از رسیدن به قدرت باعث شد شاپور بختیار فروش نفت ایرانی به اسرائیل را خاتمه دهد. یک پایگاه مالی و سیاسی ضعیف مانع از اقدام مستقیم وی در بیشتر موارد شد، اما خمینی تجارت خود را با فیلیپین، جایی که این کشور در حال جنگ با مسلمانان بود، قطع کرد. وی سپس به برخی از داوطلبان اجازه داد تا به لبنان بروند و اسرائیل را میجنگند.
اما تأثیر خمینی عمدتاً بلاغی بود، همانطور كه یك روز پس از حمله به مسجد جامع مكه در ۲۰ نوامبر ۱۹۷۹ نشان داده شد. رادیوی ایران از خمینی چنین نقل كرد كه تصور اینکه "حمله توسط امپریالیسم جنایتکار آمریکایی انجام شده باشد دور از ذهن نیست." در ۲۴ نوامبر، وی ایالات متحده "و مستعمره فاسد آن، اسرائیل" را به "تلاش برای اشغال" مسجد جامع متهم كرد و مسلمانان را به "قیام و دفاع از اسلام" فراخواند. این اظهارات از تظاهرات و شورش علیه ساختمانهای دیپلماتیک ایالات متحده در سراسر نیمکره شرقی الهام بخشید: در فیلیپین، تایلند، بنگلادش، هند، پاکستان، ترکیه و لیبی. در جدی ترین مورد، در پاکستان، چندین نفر جان خود را از دست دادند و صد نفر دیگر به خطر افتادند. در لیبی، ظاهراً دولت سرهنگ معمر قذافی حمله ای را که به سفارت ایالات متحده در طرابلس آسیب رساند حمایت کرد.
در حالی که خمینی مسلمانان بسیاری از کشورها را تحت تاثیر قرار می داد ، بیشترین تلاش وی به عراق بود، منطقه ای که به دلیل مجاورت ، اکثریت مظلوم شیعه اثنی عشری (بسیاری از آنها ایرانیان) و اقامت طولانی مدت خود در آنجا، مورد توجه ویژه وی بود. شیعیان گهگاه برتری سنی ها را در عراق مورد مناقشه قرار می دادند، اما با موفقیت کمی. فاقد یک سازمان و سخنگوی، آنها نتوانستند وزن تعدادشان را حس کرده شد. خمینی برخلاف رهبران شیعی قبلی ایران، علاقه مندی فعالانه ای به فرقه گرایان خود در آن سوی مرز داشت. بعلاوه، او ایدئولوژی برای ارائه به آنها داشت، آموزه ای پوپولیستی از اسلام با هدف برانگیختن توده های تحت ستم و آرام. پیام خمینی دقیقاً متناسب با نیازهای شیعیان عراقی بود و چهارده سال در میان آنها زندگی کرد، او آنها را از نزدیک می شناخت. بدون شک، اخراج تحقیرآمیز از عراق در یک لحظه حساس در اواخر سال ۱۹۷۸ باعث شد که خمینی، مردی کینه توز، برای انتقام از رژیم بعث گرسنه شود.
روابط با عراق از همان آغاز حکومت خمینی بد بود. نمایندگان وی به تأمین مالی الدعو، سازمان اصلی شیعیان عراق کمک کردند. رادیو تهران از شیعیان عراقی خواست در برابر دولت مقاومت کنند. در اواسط ۱۹۸۰، مقامات در بغداد متقاعد شدند كه اپراتورهای ایرانی در شهرهای اصلی شیعه عراق (بصره، نجف ، كربلا و كوفه) پشت هزاران شیعه هستند كه با حمل تصاویر عظیم خمینی و رهبران مذهبی خودشان به خیابانها آمده بودند. حملات خشونت آمیز به افسران بعث در عراق نیز به تلاش های ایران نسبت داده شد.
حوادث متعددی باعث سقوط روابط عراق و ایران در آوریل ۱۹۸۰ شد. در اول همان ماه، یک ایرانی با پرتاب نارنجک دستی، طارق عزیز ، معاون نخست وزیر عراق و دو دانشجو را زخمی کرد. بمبی دوم چند روز بعد آمد. در ۶ آوریل، عراق دبیرکل سازمان ملل متحد کورت والدهایم را تلگراف کرد و خواستار شد که ایران از جزایر خلیج فارس که در سال ۱۹۷۱ اشغال کرده بود عقب نشینی کند. ایران با قرار دادن سربازان مرزی خود در آماده باش کامل به این واکنش پاسخ داد. آتش بازی کلامی دنبال شد. خمینی از مردم عراق خواست كه دولت خود را سرنگون كنند: "بیدار شوید و این رژیم فاسد را در كشور اسلامی خود سرنگون کنید قبل از دیر نشده باشد." وی به ارتش توصیه کرد "از دستورات دشمنان قرآن و اسلام پیروی نکنند ، بلکه به مردم بپیوندند."رئیس جمهور حسین در پاسخ گفت: "کسی که تلاش کند دست خود را بر روی عراق بگذارد بدون تردید دست او قطع خواهد شد." خمینی پاسخ داد که امیدوار است رژیم عراق "به سطل آشغال تاریخ" اعزام شود.
چند روز بعد، به گفته خمینی، رهبر شیعیان عراق، آیت الله محمد الباقر الصدر، توسط دولت عراق اعدام شد. به تلافی، خمینی "مردم نجیب عراق" را خواست که خود را از حکومت حزب بعث خلاص کنند. در تاریخ ۲۳ آوریل، وی از کارمندان دولت خواست "در تلاش برای از بین بردن دولت غاصب بعث، با مردم عراق قرعه پیوندند." بسیاری از رهبران ایران به خمینی پیوستند تا انبوهی از اظهارات آتش زا در مورد حاکمان در بغداد بیان کنند. هنگامی که اعراب استان خوزستان ایران سفارت ایران در لندن را در ۳۰ آوریل تصرف کردند، نقش عراق بسیار سوء ظن شد.
مقامات ایرانی تهدیدهای لفظی علیه عراق را ادامه دادند. به عنوان مثال، در اوت ۱۹۸۰، رئیس جمهور ابوالحسن بنی صدر به یک روزنامه لبنانی گفت: "دستوراتی به نیروهای مسلح ایران صادر شده است که در هیچ مکانی جای خود را به دشمن ندهند ... حاکمان عراق باید بدانند که از این پس ما تماشاچی نباشیم و منتظر نمانیم. ما باید ابتکار عمل را برای ضربه زدن به آنها و از بین بردن موقعیت ها و تاسیسات آنها انجام دهیم."
ضعف حکومت بعث، بی ثباتی شیعیان عراق و اهداف خمینی برخی از ناظران را متقاعد کرد که ترس از خمینی رهبران عراق را وادار به شروع جنگ می کند. طبق این استدلال، صدام حسین امیدوار بود که با تصرف خاک ایران و کمک به شورشیان در آنجا ، حملات عراق منجر به سرنگونی آخوندها شود. از نظر یک بعثی مخالف در تبعید ، "تنها دلیل عراق برای جنگ با ایران سرنگونی خمینی بود. در تاریخ ۱۲ ساله رژیم بعث در عراق, هرگز حکومت صدام حسین تحت چنین تهدید همانطور که از زمان به قدرت رسیدن خمینی تهدید شد." هانا باتاتو موافق است: "آغاز جنگ عراق و ایران ... از نزدیک با ناآرامی های شیعه مرتبط بود." اریک دیویس حتی یک تصویر شوم تر ترسیم می کند: "در حالی که دلایل زیادی برای حمله عراق به ایران وجود داشت، انگیزه اصلی ترس از ایجاد شدن شعور شیعه بین المللی بود، گسترش یافته از ایران از طریق عراق و به سوریه و لبنان.
اما این تعبیر غیرمنطقی است. کشوری که از بی قراری در بین مردم خود هراس دارد، داوطلبانه به جنگ علیه طرفداران خارجی خودشان نمی پردازد. همانند حمله شوروی به افغانستان، طرف حمله کننده گفت که از خود در برابر طاعون اسلامی از آن طرف مرز دفاع می کند. این نمی تواند باشد. اگر شوروی از ناآرامی مسلمانان در آسیای مرکزی وحشت داشت، آیا آنها علیه یک کشور مسلمان مجاور جنگ می کردند؟ آیا آنها با وجود ترس از عصبانیت مسلمانان به جنگ می روند؟ آیا اگر عراقی ها از قیام های شیعه می ترسیدند، آیا آنها به تنها کشوری که توسط مراجع مذهبی شیعه اداره می شود حمله می کنند؟
دوم، اگر نگرانی در مورد شیعیان از اهمیت بالایی برخوردار بود، دولت عراق جنگ را از شدیدترین منطقه شیعه نشین عراق، جنوب آغاز نمی کرد. دو کشور با حدود ۹۲۰ مایل مرز مشترک دارند و حمله به آن طرف شط العرب ضروری نبود. سوم، یک مسیر شمالی تر به تهران نزدیک می شود و شانس بغداد برای سرنگونی رژیم را بهبود می بخشید. همانطور که بود، نیروهای عراقی هیچ حرکتی در جهت پایتخت انجام ندادند.
چهارم، اگر شیعیان اولین نگرانی بودند، دولت عراق با چنین وحشیگری به غیرنظامیان ایرانی حمله نمی کرد. ارتش عراق جنگ پاکی نجنگید. ماه ها خمپاره ها از آن سوی خطوط نبرد شلیک شده و غیرنظامیان را بی قید می کشت. از این بدتر، هواپیماهای آن از همان آغاز جنگ به شهرها حمله کردند.
فرض مکرر مکرر مبنی بر اینکه بعثی ها از ترس نفوذ تهران بر شیعیان عراقی، امیدوارند که رژیم خمینی را سرنگون سازند، با روند واقعی جنگ سازگار نیست. در عوض، اقدامات نظامی عراق نشان می دهد كه بغداد انتظار داشت که در برابر نفوذ ایران بر نیمی از جمعیت خود زنده ماند. مطمئناً امیدوار بودند که جنگ به سرعت تمام شود تا شیعیان فرصتی برای پاسخگویی نداشته باشند. و اگر جنگ کشید، دولت باید تصمیم می گرفت که می تواند در برابر نارضایتی شیعه مقاومت کند. در این صورت، ثابت شد که درست است، زیرا هیچ مشکلی اساسی با شیعیان در درگیری ها بوجود نیامده است. اگر بغداد نگران نفوذ ایران بر شیعیان خود بود، این نقش جزئی، شاید قابل اغماض، در آغاز جنگ داشت.
نه تضادهای انباشته شده و نه ترس از قیام شیعه باعث شد که بغداد جنگ را در سال ۱۹۸۰ آغاز کند. علل اصلی جنگ را باید در جاهای دیگر، در مشاجره مرز بین دو کشور جستجو کرد.
۳. شط العرب و دیگر اختلافات ارضی
عمده ترین اختلافات جغرافیایی بین عراق و ایران شامل رود شط العرب (فارسی: اروند رود) بود. سرزمین های مورد مناقشه دیگر شامل سه جزیره نزدیک تنگه هرمز، سرآب های رودخانه هایی است که در ایران سرچشمه گرفت و به عراق سرازیر می شوند و استان خوزستان. این مناطق از اهمیت اقتصادی و نظامی عمیقی برای هر دو کشور برخوردار بودند. این مسائل شامل دسترسی دریایی، حقوق نفت، منابع آب و موقعیت استراتژیک بود.
مشکل اصلی سرزمینی مربوط به مرز عراق و ایران بود جای که در امتداد رودخانه شط العرب قرار دارد، همریزگاه ۱۲۷ مایل رودخانه های دجله و فرات. خانه در گذشته از سندباد، شط العرب آبراهی است با جذابیت لطیف و زیبایی عجیب و غریب. با این وجود بیش از هر مرز دیگری در کل خاورمیانه موضوع ادعاها و ادعاهای متقابل است.
در واقع، ریشه مشکلات امروز به اوایل قرن شانزدهم برمی گردد. مروری بر این جنجال روشن می کند که چرا این مسئله امروز همچنان بحث برانگیز است. به طور خلاصه، عراق کل رودخانه را می خواهد و ایران نیمی از آن را می طلبد. هر یک از طرفین دارای استدلال های حقوقی، جغرافیایی و تاریخی است که می تواند ادعاهای خودشان را پشتیبانی کند. تاریخچه شط به عنوان مرز را می توان به دو دوره گسترده تقسیم کرد: شاهنشاهی (۱۵۱۴-۱۹۲۰) و مستقل (۱۹۲۰ تا کنون).
دوره شاهنشاهی. کشور مدرن عراق تا سال ۱۹۲۰ پدید نیامد. قبل از آن، به عنوان سه استان امپراتوری عثمانی اداره می شد. حاكمان عثماني كه در استانبول مستقر بودند، عراق را عمدتاً به عنوان يك بافر براي محافظت از قلب زمین آناتولي خود در برابر تهاجمات ايران در نظر گرفتند. فتح عراق توسط عثمانی در سال ۱۵۱۴ آغاز شد و در سال ۱۵۳۵ با تصرف بغداد به پایان رسید. در پایان این جنگ، عثمانی ها با دولت صفوی ایران پیمان صلحی امضا کردند که در آن صفویان پیروزی های عثمانی را به رسمیت شناختند. جنگ بین این دو امپراتوری غالباً در طول قرن آینده از سر گرفته شد و معمولاً معاهدات نیز در پی آن بودند. آنها در سالهای ۱۵۵۵، ۱۵۶۸، ۱۵۹۰، ۱۶۱۳ و ۱۶۱۸ معاهداتی را امضا کردند.
در سال ۱۶۳۹ معاهده ای برای اولین بار مرزها را تعیین کرد. عثمانی ها به طور یک جانبه اعلام کردند که چه چیزی متعلق به آنها است و چه متعلق به ایران و صفویان این شرایط را پذیرفتند. در این پیمان نام شهرهای متعلق به یک حاکم یا دیگری مشخص شده بود. به عنوان مثال، در بخشی از آن خوانده شد: "قلعه زندر، که در بالای کوه قرار دارد، تخریب خواهد شد ؛ سلطان [عثمانی] روستاهای واقع در غرب آن را تصرف خواهد کرد، و شاه [صفوی] تصرف از آنها که واقع در شرق خواهد کرد. " در آنجا اشاره ای به شط العرب نشده است (به نقشه ۱.۱ رجوع کنید). به گفته الكساندر ملامید، این معاهده "یك مرز مبهم شبیه منطقه ای گسترده ایجاد كرد ... عموماً بیش از صد مایل عرض [كه در آن] هیچ یك از امپراتوری ها از صلاحیت های زیادی برخوردار نبودند". اما، هر چند مبهم، این پیمان ۲۰۰ سال بدون تغییرات اساسی ادامه یافت و به عنوان پایه و اساس همه مذاکرات مرزی در آینده عمل کرد.
یک صلح طولانی به دنبال داشت، توسط درگیری ها از سال ۱۷۲۲ تا ۱۷۴۶ مختل شد. دوباره، چندین دوره جنگ با معاهدات را (در ۱۷۲۴، ۱۷۲۷، ۱۷۳۲ و ۱۷۳۶) به پایان رسید. پیمان نهایی سال ۱۷۴۶ چیزی بیش از تایید مرز های ۱۶۳۹ انجام نداد. دومین دوره طولانی صلح دنبال شد که با جنگ در سالهای ۱۸۲۱-۲۳ متلاشی شد. اولین معاهده ارزروم ، در سال ۱۸۲۳، پیمان ۱۷۴۶ را تایید کرد. بیست سال بعد، حوادث خصمانه بین دو کشور آنها را به آستانه جنگ کشاند. اما این بار با ابراز نگرانی از احتمال جنگ بیشتر، دو قدرت اروپایی، روسیه و انگلستان، پیشنهاد میانجیگری کردند و بدین ترتیب پیچیدگی مذاکرات تغییر یافت.
فتوحات روسیه در قفقاز و کنترل انگلیس بر هند به این دو قدرت علاقه مستقیم به امور عثمانی و ایران داده بود. علی رغم رقابت، هر دو قدرت راه حل موضوع مرز عثمانی و ایران را میخواستند. روسیه امیدوار بود جاده ای از سرزمینهای خود به بغداد بسازد و به مرز مشخصی نیاز داشت. انگلیس می خواست قبل از تاسیس یک شرکت کشتی بخار در آنجا، وضعیت قانونی شط العرب را منظم کند.
رهبران عثمانی و ایران چاره ای جز پذیرش پیشنهاد میانجیگری قدرت ها نداشتند و در سال ۱۸۴۲ نمایندگان از هر چهار کشور در شهر ارزروم آناتولی دیدار کردند. چهار سال جلسات طوفانی و بدون پایان معامله ، سرانجام در سال ۱۸۴۷ معاهده دوم ارزروم ، که اولین پیمان را تأیید کرد و برخی اصلاحات را ایجاد کرد، امضا شد: ایران ادعاهای خود را به منطقه کردی سلیمانیه واگذار کرد و در عوض قلمرو و حقوق جدیدی در منطقه شط العرب را بدست آورد. توافق نامه ۱۸۴۷ از آن جهت اهمیت داشت که به تفصیل با شط العرب سر و کار داشت و به کمیسیونی اجازه داد تا مرزهای زمینی را تعیین کند.
با توجه به استدلال های بعدی، قابل توجه است که توافق نامه های ۱۸۴۷ هرگز با کنترل شط خود، فقط با کنترل اراضی موجود در کرانه شرقی آن برخورد نمی کرد. رودخانه در آن زمان تحت کنترل عثمانی بود و طبق پیمان، این بدون تغییر باقی خواهد ماند. این توافق نامه ها مربوط به دارایی های عثمانی در کرانه شرقی و حقوق ناوبری و لنگر انداختن ایرانی بود. قسمت اصلی به شرح زیر است:
دولت عثمانی به طور رسمی حاکمیت بی حد و حصر دولت پارس را بر بندر و شهر محمره [اکنون خرمشهر نامیده می شود] ، جزیره خضر [که امروزه جزیره آبادان نامیده می شود]، لنگرگاه [در خرمشهر] و زمین در کرانه شرقی, ( یعنی ساحل چپ شط العرب) را به رسمیت می شناسد.
در یادداشت توضیحی خطاب به عثمانی در آوریل ۱۸۴۷ و ندیدن توسط ایرانیان تا ژانویه ۱۸۴۸ آن، دولتهای روسیه و انگلیس خاطرنشان کردند که منظور آنها از لنگر انداختن در خرمشهر لنگر انداختن در رودخانه کارون درست بالاتر از محل تلاقی آن با شط است و نه در شط خودش.
ملامید می نویسد: "در نتیجه این تعریف دقیق، آبهای سرزمینی عثمانی در واقع فقط به کرانه های غربی جزایر ایران گسترش می یابد مگر در مواردی که جزیره ای وجود ندارد، به عنوان مثال در نزدیکی خرمشهر." قبل از پیمان ۱۸۴۷، عثمانی ها مناطقی را در ساحل شرقی کنترل می کردند، اما اکنون این مناطق به ایران واگذار شده بود. علاوه بر این ، شناورهای ایرانی "حق حرکت آزادانه و بدون مانع در شط العرب را از دهانه رود تا نقطه تماس با مرز دو طرف به دست آوردند." هر دو طرف از کل رودخانه استفاده رایگان داشتند. همانطور که انتظار می رفت، ایجاد مرز شط العرب منجر به خدمات کشتی بخار در شط از سال ۱۸۶۱ و در رودخانه کارون ده سال بعد شد.
کمیسیون تعیین حدود خواست توسط این پیمان در ابتدا در سال ۱۸۵۰ برای بررسی زمین و قرار دادن مارکر ها تشکیل جلسه داد. اما، به قول یک شرکت کننده، "روح دروغی، اختلاف و تجاوز" مانع کار شد. سپس جنگ کریمه مداخله کرد و مشکل به سود امور فوری تر کنار گذاشته شد. سپس ۲۰ سال طول کشید تا نقشه ای قابل قبول برای هر چهار طرف تهیه شود!
بعداً نفت به عنوان یک مسئله پیچیده ظاهر شد. جستجوگر های انگلیسی در سال ۱۹۰۸ نفت از مقادیر تجاری را در خوزستان یافتند و به بندر منفرد ایران در خرمشهر، مجرای ورود تقریباً تجهیزات سنگین به کشور و جای خروج محموله های نفتی ، فشارهای جدیدی ایجاد کردند. از آنجا که لنگرگاه ایران در آبهای عثمانی بود (مطابق با یادداشت توضیحی آوریل ۱۸۴۷)، بازرسان و ماموران گمرک عثمانی دست آزاد داشتند تا در بندر خرمشهر مداخله کنند. در پاسخ، انگلیس تصمیم به انتقال لنگرگاه به حوزه قضایی ایران گرفت.
عثمانی ها و ایرانی ها در سال ۱۹۱۱ ملاقات کردند تا این مشکلات مرزی را خود به خود حل کنند، اما هجده جلسه نتیجه ای نداشت، دلیل اصلی اختلاف در یادداشت توضیحی بود. در همان زمان، مقامات روس و انگلیس مجدداً برای تنظیم این مرز نیاز فوری احساس کردند: درگیری میان امپراتوری عثمانی و ایران ممکن است آنها را به جنگ بکشاند در زمانی که آنها به همکاری علیه تهدید رو به رشد آلمان در اروپا نیاز داشتند. در سال ۱۹۱۳ چهار کشور پروتکل قسطنطنیه را امضا کردند و تاسيس كردن کمیسیون تحدید حدود توافق کردند. در مورد شط العرب، در این پروتکل آمده است: "مرز مسیر شط العرب را تا دریا دنبال می کند، رودخانه و تمام جزایر موجود در آن را تحت سلطه عثمانی می گذارد" به جز سه جزیره (از جمله جزیره آبادان ) و "بندر و لنگرگاه مدرن محمره [خرمشهر] در بالا و پایین محل تلاقی رودخانه کارون". اعلامیه لندن، که در ژوئیه ۱۹۱۳ توسط نمایندگان انگلیس و عثمانی امضا شد، آن را به طور خلاصه تر توصیف می کند: "مرز از شط العرب تا دریا پیروی می کند، رودخانه و جزایر آن را تحت حاکمیت عثمانی قرار می دهد" با استثنائات خاصی. برای اولین بار، ایران حقوق در شط العرب ، در یک منطقه کوچک در اطراف خرمشهر، به دست یافت.
برای تسریع در تعیین مرزها ، کمیسیونرهای روسیه و انگلیس (هر دو مستشرق برجسته) اختیار داوری در همه اختلافات را داشتند و سرانجام مرز بین ژانویه و اکتبر سال ۱۹۱۴ مشخص شد. پس از "هفتاد سال صحبت کردن دیپلماتیک، کنفرانس های بین المللی و کمیسیون های ویژه ," بنابراین سرانجام مرز عثمانی با ایران حل و فصل شد. یکی از شرکت کنندگان این روند را "پدیده اهمال کاری که در تواریخ دیپلماسی شرقی بی نظیر است" خواند.
با این حال، دور از حل کردن درگیر, مرزبندی آن را فقط مشخص کرد. یکی از نشانه های مشکلات آینده این واقعیت بود که امپراتوری عثمانی، که در سال ۱۹۱۴ علیه روسیه و انگلیس به تلاش جنگ آلمان پیوست ، هرگز پروتکل های ۱۹۱۳ را تصویب نکرد.
دوره مستقل. به جز بریتانیا، در دوره دوم همه بازیگران تغییر می کنند. روسیه به ایالات متحده شوروی تبدیل می شود و در سال ۱۹۱۷ از صحنه دور می شود، عراق در سال ۱۹۲۰ به وجود می آید، امپراتوری عثمانی در سال ۱۹۲۴ از بین می رود و سلطنت جدید قدرتمند رضاشاه در سال ۱۹۲۵ جایگزین نسل های حاکمان ضعیف ایران می شود. سهام های سیاسی و اقتصادی بیشتر شد ؛ شط العرب که دیگر فقط پایان یک مرز طولانی و دور نبود، به یک گذرگاه حیاتی و کانون علاقه های ملی تبدیل شد. عراق و ایران هر دو شط را به عنوان وسیله ای برای تصدی امتیازات ملی گرایانه می دانستند. و تلاش های هر دو کشور برای ایجاد پایگاه های زندگی اقتصادی مدرن - بنادر، راه آهن، جاده ها، تأسیسات نفتی و تجارت بین المللی - در این رودخانه همگرا شد.
عراقی ها از ترتیبات موجود راضی بودند. با توجه به اینکه شط العرب برای امنیت و رفاه آنها حیاتی است، آنها کل آن را کنترل کردند (به جز قسمت دورتر در نزدیکی خرمشهر). برای عثمانی ها، شط العرب یک نگرانی از راه دور بود. برای عراقی ها این خط زندگی ملی بود و آنها با شدت جدیدی در رودخانه گشت زدند. این برخی از افزایش نارضایتی های ایران از مرز ۱۹۱۴ را توضیح می دهد. عبور زیر كنترل عثماني براي رسيدن به اين بندرها به حد كافي بد بود، اما نگهداري عراقی رودخانه در دهه ۱۹۲۰ بسيار مقید تر بود. و از آنجا که نفت در دهه ۱۹۲۰ به کالای اصلی صادراتی ایران تبدیل شد، تقریباً همه آن از طریق شط العرب خارج شد. خرمشهر با بهره گیری از ارتباط رودخانه ای، راه آهنگی و جاده ای با فضای داخلی ایران، به بزرگترین بندر ایران تبدیل شده بود. آنقدر رشد کرده بود که باید یک ترمینال جداگانه نفتی در سال ۱۹۱۲ در آبادان، هفت مایلی جنوب خرمشهر ساخته شود.
ایرانیان با مرز موجود مشکلات دیگری داشتند. رضاشاه معتقد بود که عقب نشینی های ایرانی در جنوب با دستاوردهای متناسب در شمال تطبیق نشد. وی تصرف کامل عراقی شط را یک هتاکی و یک مانع اقتصادی خواند.
در ۱۹۲۰، عراق به استقلال اسمی دست یافت، اگرچه بریتانیا، قدرت قیمومت آن، مسئولیت سیاست خارجی را تا سال ۱۹۳۲ حفظ کرد. تا زمانی که بغداد درخواست ایران برای بحث در مورد تغییرات در شط العرب (و سایر موارد) را رد کرد ، ایران از به رسمیت شناختن استقلال عراق خودداری کرد. در سال ۱۹۲۹ لندن به ایران اطمینان داد که عراقی ها صحبت خواهند کرد و به رسمیت شناختن به دنبال آن انجام شد، اما مذاکرات به جایی نرسید. ایران نیمی از رودخانه را خواست که عراقی ها به سختی قصد داشتند آن را بدهند. در این میان، ایران نیروی دریایی کوچکی به دست آورد، که از مقررات عراق سرپیچی کرد و حوادث متعددی را با پلیس رودخانه بصره برانگیخت.
دولت عراق لیستی از شکایات علیه ایران را تهیه و در سال ۱۹۳۴ به اتحادیه ملل ارائه کرد: مداخله در ناوبری در شط، ایجاد پایگاه های پلیس و گشت زنی در خاک عراق، ادعاهای غیرقانونی در مورد خاک عراق (یک نوار کوچک زمین سرکشک نامیده می شود)، و سد ساختن در شاخه ای از رود دجله ، رود کنجان چم. از نظر عراقی ها ، این موارد نمونه های "بی توجهی و نقض مداوم" خطوط مرزی بود. دولت عراق همچنین موضوع خوزستان را مطرح كرد و مدعی شد كه عراق با معاهده ۱۸۴۷، كه كل ساحل شرقی را به ایران واگذار كرد، به ناحق از سرزمین قانونی خود محروم شده است. در مقابل ایران، با یک خط ساحلی ۱۲۰۰ مایل پر از بندرهای قابل استفاده، عراق فقط یک بندر در خلیج فارس داشت، بصره. عثمانی ها منافع و حقوق عراق را نادیده گرفتند وقتی که ازای سلیمانیه در سال ۱۸۴۷ از همه ادعاها به خوزستان چشم پوشی کردند. حداقل، بغداد ادعا کرد، باید شط العرب را کاملاً کنترل کند, تقسیم قدرت با ایران غیرقابل تحمل می بود.
در پاسخ ، تهران چندین نکته را بیان کرد. با اشاره به پیمان سال ۱۸۴۷ ادعا کرد که کل آبراه شط العرب را به عثمانی اعطا نکرده است. علاوه بر این، آن اشاره کرد ، مرزهای رودخانه به طور معمول در وسط جریان خطالقعر(عمیق ترین قسمت یک رودخانه) است، مگر اینکه صریحاً خلاف آن ادعا شود و معاهده ۱۸۴۷ خلاف این را اظهار نداشت. آنها استدلال کردند که معاهده ۱۹۱۳ لازم الاجرا نبود زیرا عثمانی ها هرگز آن را تصویب نکرده بودند و اینکه دولت ایران فشار اجبار آن را امضا کرده است.
دولت عراق چیزی جز اطمینان احترام ایرانی برای مرزهای موجود و قول های که کشتی های جنگی این کشور به مقررات عراق اطاعت خواهد کرد, می خواست. مقامات ایرانی استدلال کردند که مرز باید از وسط رودخانه دوباره ترسیم شود. این مواضع دو کشور از آن زمان تاکنون تقریباً بدون تغییر باقی مانده است.
به زودی پس از این بحث ها در جامعه ملل، یک کودتا موجود در عراق، دولت جدیدی را در اکتبر ۱۹۳۶ به قدرت رساند، یکی که مشتاق صلح با ایران بود. در ژوئیه ۱۹۳۷، ضمن ایجاد یک تغییر در مرز شط العرب، با تأیید پروتکل ۱۹۱۳ (و به همین ترتیب معاهده های ۱۸۴۷، ۱۸۲۳، ۱۷۴۶ و ۱۶۳۹) در تهران یک معاهده مرزی مانند تجارت امضا کرد. برای پنج مایل در اطراف آبادان - بندر در حال رشد که اکثر صادرات نفت ایران را بر عهده داشت - مرز برای دنبال کردن خطالقعر بود. به این ترتیب، ایرانی ها می توانند کشتی ها را در بندر خود لنگر بیندازند بدون اینکه مجبور شوند با ماموران گمرک عراق روبرو شوند. این پیمان همچنین خواستار یک کمیسیون مشترک برای رسیدگی به امور لجستیکی مربوط به شط، مانند استفاده از بودجه عوارض، نگهداری و موارد دیگر شد.
این توافقنامه ۱۹۳۷ به مدت دو دهه حفظ شد، حتی در حالی که وابستگی هر دو کشور بیشتر به بندرهای شط العرب خود. وقتی میدان های نفتی بصره شروع به تولید کردند، عراقی ها یک پایانه نفتی در فاو درست در خلیج فارس ساختند. با وابستگی روزافزون ایران به واردات، خرمشهر بندر اصلی کشور شد. شط در دهه ۱۹۵۰ به عنوان موضوع ناراحتی تازه برای ایران ظهور کرد، اما این بار این بحث ها بیشتر به اقتصاد مربوط بود تا دیپلماسی ها. تهران شکایت کرد که عوارض دریافت شده توسط اداره بندر بصره صرف هزینه های غیر مرتبط با نگهداری تاسیسات رودخانه (مانند فرودگاه بصره) می شود و این اداره فقط اتباع عراقی را به عنوان خلبان رودخانه استخدام می کند. مقامات ایرانی همچنین متذکر شدند که کمیسیونی که با معاهده ۱۹۳۷ فراخوانده شده بود، ایجاد نشده بود. آنها نتیجه گرفتند که دولت عراق قصد احراز شرایط خود را ندارد و می خواهد شط العرب را به تنهایی کنترل کند. از نظر ایرانی، این اعتبار پیمان را زیر سوال آورد.
در ژوئیه ۱۹۵۸ هنگامی که یک کودتای خونین پان عربیست های رادیکال را در بغداد به قدرت آورد، روابط بیشتر وخیم تر شد. در تلاش برای اثبات کردن اقتدار خود، حاکمان جدید چندین گام برداشتند که روابط با شاه را بدتر کرد. آنها با ایرانیان ساکن در شهرهای مقدس عراق رفتار بدی داشتند، آبهای سرزمینی عراق را در خلیج فارس به طور یکجانبه به دوازده مایل دریایی رساندند و ادعاهای لحاقجویی به خوزستان را برانگیختند. طبق معمول، شط العرب بدترین مشکلات را به وجود آورد. بغداد در سال ۱۹۵۹ خواستار این شد که ایران لنگرگاه باز های خود را (امکانات لنگرگاه سرپوشیده و دور از ساحل برای کشتی ها) در خرمشهر و آبادان واگذار کند. در واقع، مقامات عراقی سعی کردند شط را کاملاً عراقی کنند، در مجموع حضور ایرانیان را از رودخانه مستثنی کنند. آنها حتی آبادان را برای عراق ادعا کردند، احتمالاً به عنوان اولین قدم برای ادعای کل خوزستان. برای توجیه این موضوع، عراقی ها استدلال کردند که پیشینیان آنها با فشار انگلیس پیمان سال ۱۹۳۷ را امضا کرده و امتیازات آن به ایران بی اعتبار بود. در پاسخ ، ایران نیمی از شط را ادعا كرد و اعلام كرد كه برای حفاظت از حقوق خود در رودخانه هر كاری را انجام خواهد داد. حوادث مرزی به دنبال آن انجام شد، ایران نیروهای خود را تقویت کرد و هنگامی که همه از طرفین از طریق بیانیه های مصالحه عقب نشینی کردند، درگیری های جدی به سختی جلوگیری شد.
بحران دیگری از سال ۱۹۶۰ آغاز شد، زمانی که تهران، با عصبانیت, زیرا اخراج از خلبانان رودخانه ایران توسط اداره بندر بصره، اتباع خود را برای هدایت قایق هایی که از بندرهای ایران رفت و آمد می کنند، تعیین کرد. در سال ۱۹۶۱ عراقی ها از عبور از آنها خودداری کردند و باعث شدند بندر آبادان به مدت ۹ هفته تعطیل شود و منجر به تسلیم نهایی ایران شود. این حادثه باعث شد تا دولت ایران با ساخت یک ترمینال نفتی جدید در خارج از رودخانه، در جزیره خارگ در خلیج فارس، از وابستگی خود به شط العرب کاسته شود. بازرسی های مکرر مقامات عراقی، باعث تأخیر و خسارات مالی، به ویژه ایرانیان را آزرده خاطر کرد. آنها همچنین از این که همه کشتی هایی که در شط حرکت می کنند باید پرچم های عراق را به باد دهند، ناراحت شدند.
اگرچه ترمینال جزیره خارگ در سال ۱۹۶۵ افتتاح شد و اهمیت بندر آبادان را کاهش داد، خرمشهر همچنان حیاتی بود و اختلافات در مورد شط در سطح خطرناکی قرار داشت. عراق پس از پیروزی اسرائیل در ژوئن ۱۹۶۷ با عصبانیت، ایران را تحت فشار قرار داد تا حمل و نقل نفت به اسرائیل و حامیان غربی آن از طریق شط العرب را متوقف کند، اما ایران تهدید کرد که اگر عراق در تجارت خود دخالت کند، از زور استفاده خواهد کردند و این بار عراقی ها عقب نشینی می کردند.
از اواسط دهه ۱۹۶۰، شاه ایران، محمدرضا پهلوی، تشکیل انبوه نیروهای مسلح خود را آغاز کرد و در سال ۱۹۶۹ دولت نیکسون به او یک کارت خرید عمده برای خرید سلاح های متعارف از ایالات متحده داد. شاه که از این حمایت خوشحال شده و رویاهای عظمت او را اغوا کرده بود، تصمیم گرفت در مسئله شط العرب دستیابی به موفقیت چشمگیر انجام دهد. هنگامی که در اوایل آوریل ۱۹۶۹ رهبران عراقی ادعای کل شط را مطرح کردند، دولت شاه در ۱۹ آوریل ۱۹۶۹ با لغو یک طرفه معاهده ۱۹۳۷ و اعلام ادعای ایران در مورد نیمی از رودخانه پاسخ داد. برای اولین بار از سال ۱۶۳۹، یک توافق نامه موجود لغو شد، و این یک سابقه خطرناک بود.
ایرانیان استدلال می کردند که عراق هرگز اجازه تشکیل کمیسیون خواسته شده توسط پیمان سال ۱۹۳۷ را نداده است، این کشور از بودجه عوارض گرفته شده از کشتی های مقصد ایران سوء
استفاده کرده و انگلیس پیمان نامه بر ایران را مجبور کرده است. (بنابراین، هر دو طرف ادعا كردند كه فشار انگلیس پیشینیان خود را مجبور به امضای پیمان سال ۱۹۳۷ كرده است.) آنها ادعا كردند كه مرز موجود "برخلاف تمام روالهای بین المللی و اصول حقوق بین الملل مربوط به مرزها" است زیرا به جای دنبال کردن خطالقعر یا میانه, مرز ساحلی دنبال کرد. قطعه کلیدی در بیانه ایرانی است:
معاهده مرزی سال ۱۹۳۷، بین ایران و عراق، توسط عراق نقض شده است و تا آنجا که به دولت شاهنشاهی ایران مربوط می شود، این بی ارزش و باطل شده است. بعلاوه، دولت شاهنشاهی ایران در طول شط العرب هیچ اصل دیگری را به جز آنچه در سطح بین المللی به رسمیت شناخته شده است، به عنوان مثال اصل خطالقعر یا خط میانه، نمی شناسد و قبول نمی کند. بنابراین این کشور با تمام توان در برابر هرگونه تعدی به حاکمیت خود در شط العرب مقاومت خواهد کرد و اجازه تجاوز به آنجا را نمی دهد.
تهران نیروهای خود را بزرگتر و مین گذاری کرد. در ۲۲ آوریل ۱۹۶۹، یک کشتی ایرانی با اسکورت نظامی که به سمت بنادری ایران می رفت وارد آبراه شد و هیچ عوارضی به عراق پرداخت نکرد. البته بغداد از پذیرش این لغو یک جانبه خودداری کرد. این کشور پیشنهاد مذاکره را تنها در صورت عقب نشینی نیروهای ایران و انصراف از ادعای خاک عراق داد. این بحران در زمانی رخ داد که بسیاری از نیروهای عراقی در جبهه اسرائیل در اردن مشغول خدمت بودند و این باعث عصبانیت بیشتر عراق شد. بغداد با مقابله به مثل کوچک پاسخ داد: تظاهرات، با پشتیبانی از جبهه آزادی خوزستان، براندازی و جنگ کلمات. شاید جدی ترین، زندگی برای هزاران ایرانی که در شهرهای مقدس شیعه عراق (به ویژه نجف و کربلا) زندگی می کنند دشوار شد. در مارس ۱۹۷۲ ، دولت ایران ۷۳ هزار و ۶۳۷ ایرانی را كه از عراق اخراج شده اند، شمرد.
تهران با کمک گسترده به شورشیان کرد که خواهان خودمختاری در شمال شرقی عراق، از ادعای خود در مورد شط حمایت کرد. این تاکتیک ارتش عراق را در یک جنگ داخلی بیرحمانه گره زد، خزانه را خالی کرد و باعث پرت شدن حواس سیاستمداران شد. شاه مکرراً اظهار داشت که تا زمانی که ادعاهای او در شط العرب به رسمیت شناخته نشود، به تأمین کمک به کردها ادامه خواهد داد.
ضعف و انزوای عراق سرانجام دولت را مجبور تن دادن به شاه کرد. در ۷ اکتبر ۱۹۷۳، یک روز پس از آغاز جنگ یوم کیپور، عراق پیشنهاد برقراری روابط دیپلماتیک را مطرح کرد. ایران قبول کرد و در ماه مه ۱۹۷۱، دو کشور کمیسیون مشترکی را برای تعیین مرزها و ترتیب عقب نشینی نیروهای نظامی تشکیل دادند. چندین دور مذاکره دنبال شد، ظاهراً نتیجه ای نداشت.
بنابراین، کاملاً تعجب آور بود هنگامی که در ۶ مارس ۱۹۷۵، در پایان کنفرانس اجلاس اوپک در الجزایر، هورا بومدین ، رئیس جمهور الجزایر، به مجمع گفت: من خوشحالم که به شما اعلام میکنم که دیروز برای پایان دادن به اختلافات بین دو کشور برادرانه ، ایران و عراق, توافق کامل رسید." ماده اول این توافقنامه پروتکل های ۱۹۱۳ و ۱۹۱۴ را برای مرز زمینی دوباره تایید کرد. مورد دوم یک تغییر اساسی در مرز آب ایجاد کرد: خطالقعر خط ساحلی شرقی را به عنوان مرز کل طول منطقه مورد مناقشه جایگزین کرد ، بنابراین ادعای طولانی مدت خود ایران برای نصف رودخانه را اعطا کرد. در مقابل، ایران در مقاله سوم قول داد كه به امنیت عراق احترام بگذارد - به این معنی که متوقف كردن كمك های خود به شورشیان كرد، كه فوراً آنها را فروخته شدند. کمیسیونی برای اجرای توافق نامه و اداره امور رودخانه های دو کشور تشکیل شد.
به معنای عملی، اعطای نیمی از رودخانه به ایران در ازای خاتمه دادن به یک جنگ داخلی فلج کننده، پرداخت ارزان قیمت برای بغداد بود, اما برای رهبران عراقی به دلیل این توافق، که کاملاً مغایر با ایدئولوژی ملی گرایانه شدید حزب بعث بود، احساس تحقیر بود . مجبور شدن این بخش از "ملت عرب" را به ایرانیان واگذار کنند از نظر واگذاری فلسطین به اسرائیلی ها بهتر نبود. عراقی ها باید با ایران توافق امضا کردند، اما از همان ابتدا مشخص بود که آنها کنترل نامناسب ایران بر نیمی از شط العرب را به طور نامحدود قبول نمی کنند. سرانجام، وقتی آنها به اندازه کافی احساس قدرت می کردند، نبرد خود را برای کنترل کل شط از سر می گرفتند.
و همینطور هم کردند. صدام حسین با مشاهده افول نیروهای نظامی ایران، اختلافات میان اقلیت ها و افزایش نارضایتی از حکومت آخوندها، از پیمان ۱۹۷۵ در ۳۰ اکتبر ۱۹۷۹ انصراف داد. طی دو هفته آینده ، در سفارت عراق در تهران و کنسولگری آن در کرمانشاه، حوادث دیپلماتیک رخ داد، اما در شط العرب ، جایی که عراق کنترل ایران بر نیمی از رودخانه را به چالش نکشید، اوضاع بدون تغییر باقی ماند. یک سال بعد، در ۱۷ سپتامبر ۱۹۸۰، صدام حسین مجدداً اعلام کرد که عراق توافق ۱۹۷۵ الجزایر را فسخ کرده و گفته است که ایران "از پایبندی به آن خودداری کرده" و شط را "کاملاً عراقی و کاملاً عرب" خوانده است. این لغو پس از دو هفته نبرد مرزی و همراهی تلاش های عراق برای کنترل کل شط، منجر به جنگی گسترده شد. در تاریخ ۲۳ سپتامبر، عراق سه شرط ارضی را برای پایان دادن به جنگ اعلام کرد، این کار با شناخت ادعاهای عراق از کل آبراه شط العرب توسط ایران آغاز شد.
شط مدتهاست که یک مرز مناقشه برانگیز است، اما تا سال ۱۹۶۹ دو طرف موفق به حل و فصل اختلافات خود با صلح و آرامش شدند. هنگامی که شاه به شورشیان کرد در عراق کمک نظامی کرد، اختلافات را بیشتر کرد و صدام حسین در سال ۱۹۸۰ وقتی به جنگ در برای رودخانه رفت، سطح خشونت را بیشتر کرد. این روند احتمالاً ادامه خواهد داشت: شط به طور پیوسته قد خود را به عنوان یک سرمایه اقتصادی و یک نقطه افتخار ملی افزایش داده است. هر دلیلی وجود دارد که انتظار داشته باشیم این اهمیت دوگانه بیشتر رشد کند و باعث شود که شط العرب برای سالهای آینده کانون درگیری ها باشد.
معنای بیشتر تمام درگیری های این قرن ها بر سر شط نه چندان در جزئیات - بیشتر آنها به دلیل اختصار در اینجا حذف شده اند - بلکه در سابقه طولانی تمرکز بر شط العرب به عنوان یک امر حیاتی است. حوزه. این رودخانه در خاورمیانه بی نظیر است. هیچ مرز دیگری سابقه ای طولانی و احساسی ندارد. تقریباً همه مرزهای دیگر توسط مدیران استعماری در قرن بیستم ترسیم شده است. در حالی که حفظ این مرزها به یک موضوه غرور ملی تبدیل شده است، اما تاریخچه آنها طولانی نشده است. در مقابل، مرز بین عراق و ایران حتی قبل از اینکه قدرت های اروپایی درگیر شوند ، برای دو قرن مشاجره کرده شد.
اختلافات شط العرب به تنهایی کافی جدی بود و باعث می شد که هر طرف به جنگ بروند. میراث قرن ها، منافع حیاتی و غرور ملی که درگیر آن است، اهمیت آن را تضمین می کند. حتی اگر عراق و ایران یکدست بودند و حتی اگر عراق هیچ مشکلی با شیعه نداشت، مسئله شط العرب کافی بود تا باعث جنگ در سال ۱۹۸۰ شود.توضیحات سرزمینی هنگامی که چندین جنجال جغرافیایی دیگر در نظر گرفته شده وزن بیشتری پیدا می کند.
اختلافات دیگر. در بیانیه کلیدی بغداد در ۲۳ سپتامبر ۱۹۸۰، به لزوم حل دو اختلاف ارضی با ایران علاوه بر شط العرب اشاره شده است: سه جزیره خلیج فارس توسط ایران در سال ۱۹۷۱ تصرف شده و حق آبه رودخانه های که از ایران سرچشمه گیرد و به عراق سرازیر شود. این مسائل، و همچنین برنامه های متفاوت برای آینده خوزستان، همچنین به بروز جنگ در سال ۱۹۸۰ کمک کرد.
ابوموسی و تنهای بزرگ و کوچک سه جزیره کوچک و خالی از سکنه نزدیک به تنگه هرمز هستند. اگرچه به خودی خود فاقد ارزش هستند، آنها دارای ارزش استراتژیک عالی هستند و به طور بالقوه سودآور حق حفاری فراساحل نفت ارائه دهد. این جزایر تا زمانی که انگلیس حضور خود را در خلیج فارس حفظ می کر ، متعلق به ساحل آشتی (که اکنون امارات متحده عربی یا امارات نامیده می شود) بود. اما در تاریخ ۳۰ نوامبر ۱۹۷۱، فقط یک روز قبل از خروج انگلیس از عمان، شاه نیروهایی را برای اشغال آن جزایر اعزام کرد و ادعا کرد که به عنوان جانشین انگلیس در نقش محافظ خلیج ، باید جزایر را کنترل کند. (ممكن است همراه با جی بی كلی تعجب كنیم، "چرا یا چگونه گذرگاه حمل و نقل توسط جزایر باقی ماندن در دست اعراب به خطر می افتد - یا برعکس، با انتقال آنها به ایران محافظت می شود."
کشورهای عربی واکنش خشن نشان دادند اما هیچ اقدامی جدی انجام ندادند. با رشد جاه طلبی های عراق در اواخر دهه ۱۹۷۰، حاکمان این کشور نیز خواهان کنترل جزایر بودند. آنها با ادعای اقدام به نمایندگی از امارات متحده عربی (اگرچه از آنها خواسته نشده است) ، آنها در ۶ آوریل ۱۹۸۰ نامه ای به دبیرکل سازمان ملل ارسال كردند و خواستار عقب نشینی نیروهای ایرانی شدند. تسلیم جزایر به عراق تا سپتامبر یکی از شرایط از بغداد برای پایان دادن به درگیری شد.
در حالی که ظاهراً این تلاش را از طرف "ملت عرب" به طور کلی و امارات متحده عربی به طور خاص انجام می داد، ا هر دلیلی وجود دارد که تصور کنیم که اگر این جزایر در کنترل عراق شود، آنها در آنجا بمانند. بغداد بدون شک خاطرنشان خواهد کرد که چقدر می تواند از جزایر بهتر از امارات محافظت کند (همانطور که رژیم خمینی به دلیل اینکه عراق آنها را به ایالات متحده تحویل خواهد داد، از رفتن جزایر خودداری کرد). تصرف ابوموسی و تنب ها حضور دریایی عراق در خلیج فارس را تا حد زیادی تقویت می کند و ادعاهای آن در مورد ذخایر نفتی دریایی را بهبود می بخشد. این جزایر قول می دهند که در سالهای آینده نیز به عنوان یک مسئله باقی بمانند.
نبرد روی سرآب های رودخانه ها که در ایران سرچشمه گرفت و در دجله آرام میگیرد- صدها مایل به شمال خلیج فارس - اغلب فراموش می شود. نزدیک به ۳۰ رودخانه در کوههای ایران آغاز می شوند و به عراق سرازیر می شوند، این یک دستورالعمل مطمئن برای رویارویی است. استفاده از آب تنظیم نشده است , توافقنامه های زیادی که به سال ۱۶۳۹ برمی گردد، نه در مورد تقسیم آب بحث می کند و نه حقوق کاربران موجود را تضمین می کند (با یک استثنا: آبهای یک جویبار کوچک، کنگیر، در سال ۱۹۱۴ به طور مساوی تقسیم شد، اما حتی این فاقد مکانیسم توزیع آب است .) عدم توافق، به گفته وهه سوین، به این معنی است که "برداشت بیشتر آب از آن طرف مرز، به ویژه در دوره کم آب جریان ها، بدون در نظر گرفتن از عواقب چنین اقدامی در مناطق خارج از مرز انجام می شود." در سال ۱۹۵۹، ایران یکی از این رودخانه ها را برای استفاده خود بدون اجازه عراق منحرف کرد. کمبودهای حاد در استانهای همجوار عراقی و به دنبال آن روابط دیپلماتیک جنگ طلبانه به وجود آمد.
درگیریهای اولیه در سپتامبر ۱۹۸۰ شامل این سرآب ها بود. در تاریخ ۲ سپتامبر، درگیری ها در نزدیکی شهر قصرشیرین آغاز شد. روز بعد، عراق آن و دو شهر اطراف را خمپاره کرد . جنگ در شمال ادامه داشت تا اینکه در ۱۷ سپتامبر، زمانی که رئیس جمهور حسین ادعای عراق را نسبت به کل شط العرب اعلام کرد، غالب بود. در این مرحله، توجه به جنوب تدبیل شد. خبرنگار آمریکایی در ژوئن ۱۹۸۱ از قصرشیرین بازدید كرد و شهری را دید كه قبلاً پر رونق بود، شامل ۵۰ هزار ایرانی محروم از غیرنظامیان و اشغال شده توسط نیروهای عراقی كه شهر را تخریب کرده بودند، ظاهراً با دست و برای اشغال مدت طولانی در آنجا خودشان را حفر كردند.
خوزستان نقش متفاوتی در درگیری ها دارد، زیرا بغداد کنترل این استان را یکی از اهداف اعلام شده خود قرار نداد. با این وجود، رهبران عراق مطمئناً آرزوی فتح آن را دارند. عراق مقدار ادعاهایی به آن دارد و از مالکیت آن سود زیادی خواهد برد. سه دستاورد بالقوه برجسته است.
اولاً، جمعیت خوزستان از نظر تاریخی حدود ۸۰ درصد عربی زبان بوده است و به همین دلیل نزد بعث ها به عنوان بخشی از "ملت عرب" ظاهر می شود. قبلاً به عنوان عربستان، "سرزمین اعراب" شناخته می شد (و هنوز هم در عراق است), این منطقه قبل از آنكه در سال ۱۹۲۴ تحت كنترل دولت مرکزی ایران درآید، تحت حاکمیت عثمانی بوده یا از خودمختاری برخوردار بوده است. برنده شدن این سرزمین برای اعراب یک پیروزی برتر برای برای پان عربیسم را باشد. چنین دستاوردی عراق را برای رهبری سیاسی جهان عرب منجنیق می کند.
دوم، خوزستان تقریباً تمام نفت ایران را در خود جای داده است. کنترل بردن استان در یک ضربه باعث می شود ذخایر نفتی عراق در حالی که تفریق کردن از ایران، به میزان زیادی اضافه شود.
سوم، کنترل خوزستان به کمبود آزاردهنده عراق از ساحل خلیج فارس خاتمه می دهد. در حال حاضر، عراق فقط حدود ۴۰ مایل ساحل دارد که بیشتر آن غیر قابل استفاده است و کشتی های آن باید بسیار نزدیک به ایران و کویت عبور کنند. گرفتن خوزستان باعث می شود که عراق از این محدودیت ها خلاص شود و قدرت دریایی آن در خلیج فارس تقویت شود، خصوصاً اینکه بندرهای خوزستان (خرمشهر، آبادان و بندر شاهپور - که اکنون بندر خمینی نامیده می شوند) به خوبی توسعه یافته اند. خط ساحلی باقیمانده ایران اگرچه طولانی است اما امکانات کمی را شامل می شود و از مراکز جمعیتی دور است. حتی اگر گرفتن خوزستان فقط یک امکان دور از دسترس باشد، پس مزایای احتمالی عراق آنقدر زیاد است که مطمئناً باید در محاسبات بغداد وارد شده باشد و باید به دلایل دیگر برای آغاز جنگ در سپتامبر ۱۹۸۰ افزوده بود.
نتیجه گیری: جغرافیا و اقتصاد
ماهیت اسلامی انقلاب ایران ناظران خارجی را شگفت زده کرد. چه کسی در اواخر قرن بیستم انتظار دارد که یک رهبر مذهبی دکترینار که خواستار بازگشت به قوانین قدیمی است، می تواند شهروندان ایران را اسیر خود کند و با تحسین مردم به یک حاکم بی چون و چرا تبدیل شود؟ این یک واقعه نظریه مدرنیزاسیون را ویران کرد (یعنی این تصور که همه جهان باید مسیر غربی به سمت مدرنیته را دنبال کنند) و این ایده را که ایران در دوره شاه غربی شد مسخره کرد. تحلیلگران سرسخت که مدتها از عوامل فرهنگی و مذهبی ایران غفلت کرده بودند، قادر به توضیح نفی چشمگیر خمینی از اهداف غربی یا اصرار او برای بازنگری ایران در خطوط دیرینه اسلامی نبودند. در حالی که برخی از نویسندگان حتی پس از انقلاب نیز نقش دین را کاهش می دادند، اکثر آنها اشتباه قبلی خود را در نادیده گرفتن اسلام تشخیص دادند. در واقع، از زمان ظهور آیت الله خمینی، غربی ها تمایل به تاکید بیش از حد بر اسلام دارند. ادوارد مورتیمر خاطرنشان می کند که "در جایی که قبلاً اسلام عمدتاً نادیده گرفته می شد، اکنون این مکان در همه جا دیده می شود، حتی جایی که هیچ ربط خاصی ندارد."
یک بار سوخته، تحلیلگران حساسیت تازه به دست آمده خود را در بحران بعدی خلیج فارس - جنگ بین عراق و ایران - اعمال کردند و این را عمدتاً از نظر تضاد فرهنگی، اختلافات مذهبی و ترس های اجتماعی دیدند. در حالی که چنین عواملی به نوعی باعث ایجاد خلق و خوی خصمانه می شوند، مقصر دانستن جنگ برای این تضادهای مه مبهم، دلایل فوری و مستقیم آن را چشم پوشد . این بار - به طور انحراف - درک صحیح از وقایع خلیج فارس نیازی به قدردانی از دین و اختلافات قومی ندارد، بلکه به جای قدردانی از جغرافیا و اقتصاد. عراق جنگ را آغاز كرد تا كنترل كامل رودخانه شط العرب را بدست آورد و از مزاياي حكومت سرزمين هاي اضافي بهره مند شود.
به روزرسانی ۲۱ مارس ۱۹۹۴: برای یک کتابشناسی نوشته های من درباره ایران و ترکیه، اینجا را کلیک کنید.
به روزرسانی ۷ ژانویه ۲۰۱۰: طی ۲۷ سال از زمان ظاهر این مقاله ، تغییرات زیادی انجام شده است، اما مرز عراق و ایران همچنان یک منبع مشاجره است. از مقاله امروز، "وزیر خارجه ایران در عراق عطف به اختلافات مرزی است":
نیروهای ایرانی از ۱۷ دسامبر در حوالی میدان نفتی فکه عراق در امتداد مرز مورد مناقشه دو کشور مستقر شده اند. عراقی ها در چندین شهر با برگزاری تظاهرات خواستار اقدام دولت خود شدند.
هوشیار زیباری وزیر امور خارجه عراق گفت که دو کشور سه هفته جلسات دوجانبه با هدف حل اختلاف را آغاز می کنند. زیباری در یک کنفرانس خبری مشترک با منوچهر متکی، همتای ایرانی خود گفت: "ما توافق کرده ایم که وضعیت مرزی بین دو کشور را عادی کنیم و به وضعیت قبلی برگردیم." زیباری گفت که بازدید متکی "نشانه ای از تمایل صادقانه برای یافتن راه حل هایی برای اختلافات مرزی است."
متکی گفت که رهبری ایران "مایل و مصمم است که اختلافات مرزی را حل کند". ...
بسیاری از عراقی ها همچنان به قصد های همسایه آشفته خود بسیار مشکوک هستند.