به نظر می رسد مذاکرات ایران و ایالات متحده برای آزادی ۵۲ گروگان آمریکایی به بن بست رسیده است. تا حدی، این اتفاق افتاده است زیرا دولت تهران فاقد انسجام است. رهبران عالی اظهارات ضد و نقیضی ارائه می دهند و هنوز مشخص نیست که چه کسی مسئول این امر است. اما بخشی از این تقصیرها کاملاً متوجه دولت کارتر و رویکرد گیج کننده آن در قبال بحران گروگان است.
دولت کارتر همچنان طفره زدن و متزلزل بودن در مورد گروگان ها ادامه می دهد. رئیس جمهور کارتر به جای انتخاب یک سیاست واحد و پیگیری پیوسته آن ، چندین هدف را همزمان دنبال کرده و اولویت های خود را به میل خود مرتب کرده است. این تمایل به تلاش در یک زمان برای بسیاری از امور - برخی از آنها متناقض به یکدیگر - از زمان دستگیری گروگان ها، روابط نابسامانی با ایران نتیجه رسید.
واشنگتن در میان سه اولویت ، سه استراتژی, پاره شده است و نتوانسته است خود را به یک اولویت متعهد کند. آزادی گروگان ها به تاخیر افتاده است زیرا کارتر نمی تواند تصمیم بگیرد که آیا امنیت گروگان ها ، افتخار ایالات متحده یا ملاحظات ژئوپلیتیک مهمتر است.
وقتی کارتر تمرکز خود را روی ایمنی گذاشته است، به نظر می رسد بازگشت آمریکایی ها بر همه چیز اولویت دارد. اما مشکل این رویکرد این است که ایالات متحده برای تضمین امنیت آنها مجبور است تقریباً به هر تقاضای ایرانی تن دهد و هیچ بهانه ای واقعیت تسلیم شدن را پنهان نمی کند.
گاهی اوقات، با تغییر تأکید بر حفظ افتخار ملی ، کارتر رفتاری داشته که گویی ایالات متحده هیچ کاری با ایران نخواهد داشت تا زمانی که همه گروگان ها به خانه بیایند. به نظر می رسد که او گفته است، اصول ما زیر سوال می رود. تا زمانی که دولت ایران به نقض آشکار کلیه آداب و رسوم و قوانین پذیرفته شده ، سو استفاده از آمریکایی ها را ادامه می دهد، کارتر اینگونه القا کرده است که فشار بی وقفه ای بر تهران اعمال خواهد کرد - تحریم نفت آن ، مسدود کردن دارایی های آن و منع کردن کمک های نظامی.
ژئوپلیتیک خاورمیانه یکی دیگر از اولویت های دولت ایالات متحده بوده است. با وجود بحران گروگانگیری، ایالات متحده همچنان به ثبات و امنیت ایران علاقه مند است. این ملاحظات بیانگر آن است که ما باید از مسئله گروگان در حمایت از دولت ایران در جنگ با عراق است چشم پوشی کنیم.
طرفداران این استراتژی با درک علاقه ما در ایران ، می خواهند ایالات متحده تحریم های اقتصادی را پایان دهد، اسلحه را به تهران تحویل دهد و کمک های ایران را به شورشیان در افغانستان تشویق کند. آنها بدون فکر گروگانها ، این اقدامات را انجام می دادند, به این معنی که ایالات متحده این پشتیبانی را برای ساختن ایران فراهم می کند ، نه به این دلیل که ممکن است منجر به آزادی آمریکایی ها شود. به دلیل نگرانی از ایران، ما در واقع از حمایت دیپلماتیک محدود داده اند(برچسب زدن به عراق به عنوان متجاوز)، جلوگیری از تحمیل محاصره دریایی و ادامه دادن اقدامات نظامی خودداری کردیم.
در ارزیابی این سه استراتژی ، روشن است که رویکردی که ایمنی گروگان ها را در درجه اول قرار می دهد ، قابل تامل جدی نیست. همانطور که متحدان ما اغلب اشاره کرده اند، ایالات متحده به عنوان یک قدرت بزرگ نمی تواند سیاست خارجی خود را به این ترتیب سازمان دهد، نه حداقل از آن یکی که منافع جهانی آن بر تمام بشریت تاثیر می گذارد. زندگی گروگان ها نباید ارزش بیش از نگرانی های مربوط به اصل ملی و امنیت باشد.
اصل در این امر دخیل است زیرا ایالات متحده مدتهاست که از برخورد با زورگیران امتناع ورزیده است. هرکس اسلحه را به سر ما نگه دارد، نباید از این کار سود ببرد. اگر یک تروریست موفق شود ، ما اقدامات تروریستی دیگری را دعوت می کنیم. امنیت در این امر دخیل است زیرا موافقت با شرایط ایران ما را خواسته و ناخواسته در درگیری با عراق قرار می دهد.
اگر امنیت گروگان ها به عنوان اولویت اصلی حذف شود ، این رویکردهایی است که بر افتخار و ژئوپلیتیک تأکید دارند. متاسفانه، هر دو استراتژی دارای نقایص عمیقی هستند و باعث می شوند هر انتخابی بین آنها بسیار آزار دهنده باشد.
تأکید بر حفظ افتخار ملی، به هزینه هر چیز دیگر، منافع حیاتی استراتژیک را نادیده می گیرد. ایران ، یک کشور کلیدی واقع در بین اتحاد جماهیر شوروی و خلیج فارس و در مجاورت افغانستان، دارای ذخایر گسترده نفت و گاز است که برای هر کشور صنعتی دارای اهمیت است. اگر نیازهای ایران را نادیده بگیریم، این دولت را از نظر اقتصادی و نظامی تضعیف می کنیم، و مقاومت رژیم را در برابر دشمنان داخلی و خارجی کاهش می دهیم.
اما دادن زمام کامل به ملاحظات ژئوپلیتیک احساسات آمریکایی را نادیده می گیرد. حتی اگر همراهی با ایران در برابر عراق عاقلانه باشد، مردم آمریکا ممکن است این اقدام سیاست واقعی را نپذیرند. دولت های استبدادی می توانند این نوع روش حیله گرانه را با کم توجهی به احساسات مردمی در پیش بگیرند، اما در ایالات متحده هرگونه حرکت در کنار ایران مخالفت تلخ و تفرقه افکنانه ای را ایجاد خواهد کرد.
هر یک از این دو استراتژی دارای مشکلات واضحی هستند: یا احتمال آشفتگی بیشتر در ایران را به خطر می اندازیم یا تحقیر را منفعلانه می پذیریم. اما، هرچقدر انتخاب دردناک باشد، رئیس جمهور باید اولویت های خود را تعیین کند. این دقیقاً همان جایی است که کارتر بارها شکست خورده است. به نظر می رسد او هرگز درک نکرده است که کمتر مهم است که چه سیاستی اتخاذ شود که با ثبات اجرا شود - و این هنوز درست است.
من مجبور به انتخاب بین افتخار و ژئوپلیتیک، من افتخار را انتخاب می کنم. موضع گیری برای عزت و اصل، اعتماد به نفس آمریکا را تقویت می کند و جایگاه بین المللی ما را بهبود می بخشد. دوستان و دشمنان به طور خاص به چنین موقعیتی احترام می گذارند، به ویژه پس از سالها کاهش اعتبار و ثبات آمریکا.
در مقابل، سود حاصل از اعطای کمک به ایران جای سوال دارد. حتی قطعی نیست که دولت ایران کمک های ما را بپذیرد. آمریکا از زمان به قدرت رسیدن حاکمان انقلابی ایران در ژانویه ۱۹۷۹ مورد کینه و نفرت بوده است و هیچ چیز نشان دهنده تغییر عقیده آنها نیست. مخالفت با ایالات متحده باعث وحدت دولت ناقابل ایران شده است. اگرچه نقش مطبوعی برای آمریکا نیست، اما خدمت به عنوان شیطان بزرگ می تواند مفیدترین عملکرد ما در این زمان باشد.
پیشنهادات آمریکایی برای کمک حتی می تواند نتیجه مثبتی نداشته باشد: با وادار کردن دولت به تصمیم گیری در مورد پذیرش کمک ، ممکن است در تهران بحران ایجاد کنیم و ایران را مستعد فشارهای شوروی کنیم. کمک به ایران همچنین ممکن است موقعیت ما را در خلیج فارس به خطر بیندازد. هنگامی که سرانجام کشورهایی مانند عربستان سعودی نشانه هایی از درک این نکته را بدانند که اولین نگرانی آنها در سیاست خارجی باید امنیت خلیج فارس باشد، نه نابودی اسرائیل ، عاقلانه به نظر نمی رسد که آنها را برای ایران رها کنیم. خطوط ما به سمت عراق باید باز بماند، به ویژه با توجه به تنش های اخیر بین سوریه و اردن. در این لحظه چیزهای بسیار زیادی در خاورمیانه در جریان است تا نباید برای ما تصمیم به نفع ایران گیریم.
سرانجام ، مشخص نیست که در اولویت قرار دادن نگرانی های ژئوپلیتیک واقعاً در خدمت منافع بلند مدت خود هستیم. مانور روی حیله و تزویر با ایران ممکن است منبع نفت یا متحد نیمه دل ایالات متحده کسب کند، اما این دستاوردهای ثانویه و نامشخص است. ایران می تواند دوباره از دستاوردهای نامشخص لغزش کند. ایران می تواند دوباره از حوزه نفوذ ما خارج شود، بنابراین به سخره گرفتن تلاش های ما.آنچه مهمتر از مزیت کوتاه مدت است ، نیاز آمریکا به حفظ سیاست خارجی اصولی است.
بنابراین حفظ افتخار ملی باید اولین اولویت ما در مذاکرات با ایران باشد. تا آزاد شدن گروگان ها، ما نباید با آن کشور سروکار داشته باشیم. کنار گذاشتن مسائل لحظه ای به نفع ادعای مجدد ارزشهای اساسی ایالات متحده ، خروج آبرومندانه رئیس جمهور کارتر را فراهم می کند و رونالد ریگان را شروع مناسبی می کند.