ایران و همسایگان آن - عراق، عربستان سعودی، افغانستان، آسیای مرکزی، قفقاز و ترکیه - بیشتر تاریخ خاورمیانه را در سال ۱۹۹۲ ساخته اند. در حالی که کشورهای شمال در سایه فروپاشی شوروی بازی می کردند ، کشورهای جنوبی با پیامدهای عملیات طوفان صحرا مبارزه کرد.
در همه جا، خشونت و جنگ مشخصه سال بود. ایران ساکنان چندین جزیره خلیج فارس را به زور اخراج کرد. درگیری ها در شمال کردستان عراقی و جنوب شیعه ادامه داشت و کشور را به سه قسمت تقسیم کرد. رژیم نجیب الله در کابل فروپاشید و جنگ داخلی افغانستان را بدتر کرد. جنگ داخلی در تاجیکستان در ماه مارس آغاز شد. درگیری میان ارمنستان و آذربایجان هزاران نفر جان خود را از دست داد.
این آشفتگی پاسخ های کمی از واشنگتن دریافت کرد. دولت بوش که به طور فزاینده ای منفعل شده است، بیشتر سیاست خارجی را به سطح کارکرد منتقل می کند، در حالی که سیاست گذاران (به ویژه رئیس جمهور بوش و وزیر امور خارجه بیکر) توجه خود را به مسائل داخلی و کمپین ریاست جمهوری اختصاص می دهند. در نتیجه، مشکلات بی شماری در خاورمیانه - تأمین و قیمت گذاری نفت ، تروریسم ، مواد مخدر، پناهندگان ، گسترش سلاح - در انتظار دولت جدید است. ساعاتی که برای طراحی یک سیستم مراقبت های بهداشتی در نظر گرفته شده است ممکن است به جای به ایران و همسایگان آن خواهد داد.
تهدید ایرانی در حال رشد
با ضعیف شدن عراق و بودن آن تحت تحریم های بین المللی، تهدید اصلی به منافع ایالات متحده در منطقه خلیج فارس ممکن است در آینده از ایران باشد.
در سال ۱۹۹۲، ایرانیان پیام های متفاوتی در مورد اهداف خود ارسال کردند. برخی نشانه ها حاکی از آن است که تهران آماده است تروریسم و شعارهای جنگ طلبانه ای را که این کشور را منزوی کرده است، کنار بگذارد. مهمترین نشانه این روند اعتدال نتیجه انتخابات در بهار ۱۹۹۲ برای مجلس بود. کمتر از یک چهارم نامزدهای مورد تایید جامعۀ روحانیت مبارز برنده شدند. بازنده ها شامل تندروهای برجسته ای مانند مهدی کروبی رئیس مجلس، علی اکبر محتشمی (که در سال ۱۹۸۳ بمب گذاری در پادگان تفنگداران دریایی ایالات متحده در لبنان را سازماندهی کرد) و موسوی خوئینیها (رهبر تسخیر سفارت ایالات متحده) بودند. علی اکبر هاشمی-رفسنجانی، رئیس جمهور، ظاهراً ماموریت دارد که سخنان انقلابی را دفن کند و بی سر و صدا برای بهبود روابط با همسایه های ایران و غرب.
تعمیق اصلاحات اقتصادی نشانه دوم افزایش اعتدال را به وجود آورد. رفسنجانی، چهره غالب در سیاست ایران، مفهوم رادیکال ها را در مورد اقتصاد اسلامی، که شامل سیاست هایی مانند توزیع مجدد درآمد ، جهت دولت بر اقتصاد در امتداد خطوط شوروی یا هند و محدودیت مصرف (در مقابل ایجاد ثروت) بود، کنار گذاشت. هدف از خودکفایی در همه محصولات جای خود را به دنبال مزیت نسبی ایران در نفت داد. تولید از ۲.۵ میلیون بشکه در روز در سال ۱۹۸۸ به ۳.۲ میلیون بشکه در سال ۱۹۹۲ افزایش یافت و ممکن است طی چند سال به ۴.۵ میلیون بشکه برسد. رفسنجانی خواستار ادامه همکاری ایران با صندوق بین المللی پول ، وام از بانک جهانی و اجرای اصلاحات اقتصادی توصیه شده توسط این سازمان ها شد. او به شدت کسری بودجه را کاهش داد و کنترل دولت بر واردات را بسیار کاهش داد. یک نرخ مبادله برای ریال، تعیین شده توسط بازار ، جایگزینی چندین نرخ غیر واقعی و قدیمی است.
این مراحل منجر به افزایش ۲۰ درصدی درآمد واقعی سرانه در سه سال نخست ریاست جمهوری رفسنجانی (۱۹۸۹-۱۹۹۲) شد. واردات در آن دوره از ۱۱ میلیارد دلار در سال به ۲۵ میلیارد دلار رسیده است. اما سه ملاحظه این دستاورد در غیر این صورت چشمگیر را خدشه دار می کند. اولاً، این رشد در مقایسه با کاهش ۴۰ درصدی درآمد ایرانیان از زمان شاه تا امروز، نسبتاً متوسط است. دوم، این به سرعت ناپایدار استقراض خارجی بستگی داشت، که فقط در سالهای ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۲ به ۶ میلیارد دلار رسید. ایران به سرعت از یک ریسک اعتباری خوب به یک بدهکار مشکلی بالقوه تبدیل شد. به عنوان یک نشانگر احتمالی آینده، نتوانست برنامه بدهی های خود را در ماه ژوئیه و اوت تامین کند. سوم، رفسنجانی در حال تکرار خطاهای اقتصادی شاه با استقراض زیاد در خارج از کشور و صرف ۱۰ میلیارد دلار صرف صنایع سنگین نامناسب دولتی مانند کارخانه های بزرگ تولید فولاد و کارخانه های مونتاژ اتومبیل است. تهران مبلغ هنگفتی را در تاسیسات تولید برق می ریزد حتی اگر نرخ برق در کمتر از نیمی از هزینه باقی بماند.
در حالی که انتخابات و برنامه اصلاحات اقتصادی حاکی از افزایش اعتدال در داخل بود، سیاست خارجی تهران همچنان پرخاشگر جا بود. اعتدال گرایان ایرانی از یک نوع ملی تهاجمی طرفداری می کنند که احتمالاً در سالهای آینده دردسرهایی ایجاد خواهد کرد. با نگاهی به دنیا از طریق فیلترهای ترکیبی اسلام بنیادگرا و یک ملی گرایی احیاگر پارسی، آنها به منطقه نفوذی مشتمل بر عراق، قفقاز، آسیای مرکزی ، افغانستان و خلیج فارس آرزو می کنند.
تهران خصومت خود با غرب را در طی سال ۱۹۹۲ از پنج طریق نشان داد. اول، حمایت از تروریسم همچنان پابرجا بود.بنیاد پانزده خرداد پاداش برای مرگ سلمان رشدی داستان نویس را در ماه نوامبر افزایش داد، هنوز هم به خاطر نوشتن "آیات شیطانی" به دنبال مرگ او بود. شهروندان ایرانی، اگر دولت آنها نباشند، ظاهراً در ماه آوریل سفارت اسرائیل را در بوینس آیرس بمب گذاری کردند. ماموران ایرانی به قتل مخالفان ایرانی در خارج از کشور ادامه دادند و چهار رهبر کرد را در سپتامبر در برلین کشتند.
دوم، به نظر می رسد که این رژیم همچنان از انقلابیون اسلامی در تلاش برای بی ثبات کردن متحدان غربی حمایت می کند. دولت های اردن، مصر و الجزایر همگی انگشت اتهام خود را به سمت ایران گرفتند و آن را تکیه گاه اصلی عناصر رادیکال اسلامی بودند که به دنبال براندازی خشونت آمیز خود بودند. به ویژه، دولت مصر ادعا می کند که شواهد محکمی در دست دارد که حملات علیه گردشگران خارجی را از مأمورانی آموزش داده شد توسط پاسداران انقلابی اسلام در سودان اقدام شدند.
سوم، تهران واکنش خشن نسبت به روند صلح اعراب و اسرائیل نشان داد. بودجه آن به طور رسمی ۲۰ میلیون دلار برای طرد گرای های فلسطینی اختصاص می یابد و حماس، گروه بنیادگرا فلسطینی، "سفارت" خود را در تهران افتتاح كرده است. رهبر معنوی ایران، علی خامنه ای، به حماس وعده داد: "ما به عنوان مسلمان، هیچ فرصتی را برای حمایت از شورش اسلامی مردم فلسطین از دست نخواهیم داد." حماس به دلیل حمله به اسرائیل سلاح های جدیدی از ایران دریافت کرد و ظرف یک هفته کاتیوشا ها از تهدید به برهم زدن مذاکرات صلح از لبنان رفتند.
چهارم، در سال ۱۹۹۲، ایرانیان با تهاجمی حساب شده در خلیج فارس رفتار کردند - که از نظر ملی گرایان ایرانی باید واقعاً ایرانی باشد. آنها ۷۸ میلیون دلار از کویت به عنوان "هزینه پارکینگ" هواپیماهای هواپیمایی کویت ایر خواسته بودند که در خلال درگیری های خلیج فارس توسط خلبانان عراقی به ایران منتقل شدند. آنها توسعه ۱.۷ میلیارد دلاری را در سمت ایران در یک میدان نفتی و گازی که عمدتا در زیر آبهای قطر قرار دارد، آغاز کردند. در آوریل، ایران چند صد نفر از ساکنان امارات متحده عربی را از ابوموسی، بزرگترین جزیره از سه جزیره مورد مناقشه در خلیج فارس که ایران به طور مشترک با امارات سابقا اداره کرده بود، اخراج کرد. در سپتامبر ایران حاکمیت بر سرزمین ها را اعلام کرد. این جزایر که در نزدیکی تنگه هرمز واقع شده اند، از اهمیت استراتژیکی برخوردار هستند زیرا تانکرهای نفت باید از ده مایلی جزایر یا سرزمین اصلی ایران عبور کنند. سربازان ایرانی مستقر در این جزایر فقط پنجاه مایل با مراکز جمعیتی امارات فاصله دارند ، كه دارای آثار ترسناك آشکاری است.
پنجم، برنامه تسلیحاتی مجدد ایران در سال ۱۹۹۲ افزایش یافت زیرا تهران برای خرید اسلحه در اتحاد جماهیر شوروی سابق رفت. این کشور سه فروند زیردریایی و مقادیر زیادی میگ -۲۹، سوخو -۲۴، سو -۲۲ ، موشک ، تانک ، نفربر زرهی و توپ سفارش داد. (فقط تعداد کمی اسلحه در حال حاضر تحویل شده است.) در برنامه پنج ساله ایران برای سالهای ۱۹۸۹-۹۳ مبلغ ۱۰ میلیارد دلار برای اسلحه اختصاص یافته است. البته، ایران دارای نگرانی های قانونی امنیتی، به ویژه در مورد عراق است، و جنگ عراق را با سلاح های فرسوده پایان داد. اما تهران تجهیزاتی را سفارش داده است که به منظور جلوگیری از دسترسی دیگران به دریاها طراحی شده است. چرا به سه زیردریایی کلاس کیروف نیاز دارد؟ و چرا هواپیماهای دوربرد شوروی برای حمله به ناوهای هواپیمابر؟
نگران کننده ت ، به نظر می رسد که ایران برنامه ای برای دستیابی به سلاح هسته ای آغاز کرده است. هیچ چیز توضیح نمی دهد پیگیری نیروگاههای هسته ای (كه دو مورد از چین و روسیه صادر شده اند) در سال ۱۹۹۲ در یک کشور بدون سرمایه مورد نیاز برای ساخت چنین نیروگاههایی و غنی از گاز طبیعی که می توانند نیروگاههای برق را به راحتی ارزان سوختگیری میکند، گزارش های معتبر به همکاری در زمینه فناوری هسته ای با پاکستان اشاره دارد که مقامات آن داشتن همه عناصر یک بمب را تایید می کنند.
به طور خلاصه عملگرایی در مورد مسائل داخلی و اقتصادی به معنای همکاری با همسایه ها یا غرب نیست. برعکس، تهران ممکن است با همسایه های خود و همچنین با ایالات متحده در یک مسیر برخوردی قرار داشته باشد. رفسنجانی ممکن است منافع حیاتی غرب را مستقیمتر و تاثیرات بیشتری نسبت به خمینی تهدید کند. در زمان خمینی، تهران به تروریسم علیه افراد، تلاش های کیشوتیک برای سرنگونی دولت ها و حوادثی مانند زیارت مکه مروج بود. در زمان رفسنجانی، همه این کارها و کارهای دیگر را انجام می دهد، با ایجاد قدرت نظامی ایرانی و اعمال نفوذ بر یک منطقه بزرگ مجاور.
خطوط مختلف روند در ایران می تواند منجر به ترکیبی انفجاری شود. در نظر بگیرید: دولت ایران به زودی مسلحانه سنگینی خواهد شد، ادعای سلطه منطقه ای دارد و با ثروتمندترین کشورهای کوچک جهان همسایه است، اما نمی تواند سعادت موعود را تحقق بخشد. همانطور که صدام ثابت کرد، این ترکیب ناپایدار ممکن است با هشدار کمی و به روشهای غیر منتظره منفجر شود.
واشنگتن باید برای این احتمال که ایران قصد دارد منافع حیاتی ایالات متحده در منطقه را به چالش بکشد، آماده شود. واشنگتن همانند مخالف خود, اتحاد جماهیر شوروی, در دهه های گذشته، دو گزینه اساسی سیاسی دارد: دتانت و سد نفوذ. دتانت یعنی کار با رفسنجانی و اعتدال گرایان ایرانی به امید اصلاح رفتار ضد غربی ایران. سد نفوذ به معنای گذاشتن نشانگرهای واضح ، پرهیز از درگیری نظامی و امید است که مشکلات داخلی سرانجام باعث طغیان ضد رژیم شود.
دتانت جلب هایی خود دارد، به خصوص اگر متحدان غربی بتوانند در مورد هویج و چوب مورد استفاده بر ایران به اتفاق نظر برسند. اما تلاش برای تعدیل رادیکالیسم ایران ممکن است همانند تلاش های قبلی با صدام حسین با شکست مواجه شود. همانطور که شکست ایران / کنترا نشان داد، دولت های خارجی تأثیر بسیار محدودی بر ایران دارند. بعلاوه، سالها سم ایرانی-آمریکایی سیاستی را از نظر عاطفی در هر دو طرف غیرممکن نشان داد. دولت آمریکا نمی تواند معتبر به نفس به ایران پیشنهادات زیادی در زمینه تجارت بدهد و كنگره احتمالاً قانون منع گسترش سلاح های هسته ای ایران و عراق را در سال ۱۹۹۲ لغو نمی كند، كه شدیدترین محدودیت های صادراتی را برای ایران (و همچنین عراق) اعمال می كند. به نوبه خود، تهران ایالات متحده را به جابجایی تیرهای دروازه متهم می کند. چه مزایایی برای تأمین آزادی گروگانهای غربی در لبنان داشت؟
اروپایی ها و ژاپنی ها با بسیاری از انتقادات تهران موافق هستند. بنابراین آنها پیشنهادات آمریکا مبنی بر تأخیر كمك به میانه روها تا زمان انجام آزمایش های خاص ایران را رد می كنند. در واقع، بیشتر متحدان ایالات متحده به تنهایی مسیر دتانت را طی کرده اند و سالانه میلیاردها وام با حمایت دولت و دسترسی به فناوری پیشرفته ، حتی برخی از آنها با کاربردهای نظامی، به ایران می دهند.
روش دیگر، دولت ایالات متحده می تواند به تنهایی با سیاست سد نفوذ پیش برود. ضعف اقتصادی ایران، شانس موفقیت خود را افزایش می دهد، همانطور که ناامیدی فزاینده مردم ایران باعث می شود. در واقع ، به هیچ وجه روشن نیست که انقلاب اسلامی تا نسل دوم ادامه یابد. به نظر می رسد ایرانیان بیش از تداوم حاکمیت اسلامی به واژگونی کاهش سطح زندگی علاقه مند هستند. نارضایتی اقتصادی و خشم ناشی از فساد گسترده در اواسط سال ۱۹۹۲ منجر به شورش در چهار شهر از جمله اغتشاشات گسترده ، سازمان یافته و آشکارا ضد رژیم به مدت چندین روز در مشهد شد.
سد نفوذ حفظ آسان نخواهد بود. سالها یا حتی دهه ها طول می کشد تا کار شود، و بنابراین نیاز به اجماع گسترده ای از حمایت در ایالات متحده دارد. این بدان معناست که از فرصت های تجاری ارائه شده توسط ایران به عنوان یک تولید کننده عمده نفت استفاده نمی شود. بعلاوه ، آمریکایی ها به تنهایی نمی توانند ساختن سد نفوذ کار کنند. اگر ایران از اروپا و ژاپن از تأمین مالی و فناوری خود اطمینان حاصل کند، ماننند حالا, می تواند تلاش های ایالات متحده را تضعیف کند. بنابراین، کلید به یک سیاست ایرانی در متقاعد کردن متحدان بی رغبت در لندن، پاریس، بن و توکیو نهفته است. از قضا، اگر همکاری واشنگتن موضعی اصولی در حمایت از مهار ایران اتخاذ کند، ممکن است ساده تر از سیاست هویج و چوب ریز برای پاداش دادن به رفتار معتدل باشد.
نمسیس عراقی
در سال ۱۹۹۱، عراق به معنای پیروزی در جنگ برای ایالات متحده بود. در سال ۱۹۹۲، این به معنای جلوگیری از فاجعه بود. هر چقدر کسل کننده و راضی کننده نباشد، نبود فاجعه یک موفقیت قابل توجه بود. مردم عراق به دلیل گرسنگی، آفت ها یا ناآرامی های داخلی به تعداد گسترده ای از دنیا نرفتند. صدام حسین مقادیر زیادی نفت نفروخت یا زرادخانه خود را بازسازی نکرد. نه ایران نه سوریه به عراق حمله نکردند. قیمت نفت ثابت ماند.
در حقیقت، می توان ادعا کرد که شرایط در سال ۱۹۹۲ از دیدگاه ایالات متحده بهبود یافته است. محافل حاکم در بغداد شروع به درگیری بین خود کردند. حزب بعث ابزاری برای حفظ قدرت بسیار کمتر کارآمد به اثبات رساند. زرادخانه عراق تحت تاثیر تحریم و ادامه کار تیم های بازرسی سازمان ملل متحد تخریب شد. صدام حسین در اوت ۱۹۹۲ با منع هواپیماهای عراقی از جنوب عراق ("منطقه پرواز ممنوع") مخالفت نکرد. این امر هم مانع حمله وی به شیعیان جنوب شد و هم چنگ زنی خود را باریک تر کرد.
اما آمریکایی ها، انتظارات آنها از عملیات طوفان صحرا بالا برده، این موفقیت های ظریف را نمی دانند. در عوض، آنها صدام حسین را همچنان در قدرت دیدند و احساس ناامیدی شدیدی کردند. برخوردها در پارکینگ ها نمادی از احساس ناتوانی است. برچسب های سپر با نوشته "صدام هنوز شغلی دارد ، شما؟" خلاصه حالت ترشی اند. سپس تحقیقات کنگره در مورد روابط دولت بوش با عراق قبل از اوت ۱۹۹۰ ("عراق گیت") ، سیاستی را در بهترین حالت نزدیک بینی، در بدترین جنایت نشان داد. با هم، نارضایتی از سال ۱۹۹۲ و تمسخر برای ۱۹۸۹ باعث شد شهرت جورج بوش سال ۱۹۹۱ به عنوان معمار پیروزی کم شود. بیش از هر مسئله سیاست خارجی، از قضا ، تحولات مربوط به عراق به شکست رئیس جمهور بوش در انتخاب ها توسط بیل کلینتون کمک کرد.
با نگاه به آینده، دولت جدید گزینه های محدودتری در برابر عراق دارد. گرچه می تواند مسائل حقوق بشر و گسترش دموکراسی را کانون اصلی سیاست های آمریکا در قبال بغداد قرار دهد، اما انحرافات عمده از رویکرد بوش - فشار مداوم بر صدام اما دخالت حداقلی در سیاست های عراق - بعید به نظر می رسد.
در عوض، گزینه های واقعی متعلق به صدام حسین است. وی ممکن است شکست قدرت بوش را فرصتی برای برقراری روابط با دولت ایالات متحده بداند. در واقع، اولین واکنش مطبوعاتی به پیروزی کلینتون (عراق "با سیاست های متعادل پاسخ متقابل خواهد داد") اشاره به این احتمال داشت. با تکرار اقدامات یک دهه قبل، صدام می تواند سخنان جنگ طلبانه علیه بیگانگان را از بین ببرد و از وحشیگری او در داخل کشور بکاهد. وی همچنین می تواند برخی از مفاد قطعنامه های سازمان ملل را رعایت کند، به عنوان مثال با همکاری با تیم های بازرسی سازمان ملل. در عوض، وی احتمالاً خواستار پایان تحریم های اقتصادی و پذیرش قدرت خود است. چنین ابتکاری یک معضل را برای تیم کلینتون ایجاد می کند: به صدام فرصت دیگری بدهید یا نه؟
آنها می توانند، زیرا رئیس جمهور جدید تاکنون سرنگونی صدام حسین را یک هدف آمریکایی قرار نداده است. اما نبایند. صدام کاملاً سزاوار شانس دیگری نیست. ما می دانیم که او کیست و چه کاری انجام داده و خواهد داد. اگرچه دیگر فرصتی به صدام نخواهیم داد، به معنای تلاش فعال برای سرنگونی رژیم عراق نیست. دولت ایالات متحده وسیله ای برای تحقق این هدف ندارد. علاوه بر این آشفتگی یا خلا قدرت در عراق می تواند عوارض شدیدی ایجاد کند. از بین بردن صدام خلا قدرت را به دنبال خواهد داشت که نیاز به حضور دولت ایالات متحده برای ماهها یا سالها دارد. پس از برقراری نظم، مقامات اشغالگر مجبور به تأسیس نهادهای جدیدی با شکل آمریکایی می شوند. این سناریو حتی در سرخوشی فوریه ۱۹۹۱ قابل قبول نیست، و در این لحظه درونگرایی آمریکا, این تقریباً باورنکردنی به نظر می رسد. منافع آمریکا با خویشتن داری به بهترین وجه تامین می شود.
این کجا سیاست آمریکا را ترک می کند؟ امروز کجاست - خواستار اجرای کامل قطعنامه های شورای امنیت ۶۸۷ در مورد آتش بس و ۶۸۸ در مورد کردها. کلینتون این را گفت. وی می گوید: "خواه جمهوری خواهان و یا دموکرات ها در قدرت باشند، صدام حسین باید درک کند که واشنگتن با همان عزم راسخ اصرار دارد که به قطعنامه های سازمان ملل احترام بگذارد." این قطعنامه ها به عراق مستلزم اند تا اختلاف مرزی خود با کویت را حل کند, از بین بردن کلیه تأسیسات و سلاح های شیمیایی ، بیولوژیکی و هسته ای رضایت دهد, دستگاه تروریست را ببندید, به طور دائم انکار کردن از دستیابی به اسلحه های نامتعارف, تمام اموال کویت را پس دهید و خسارت را جبران کنید و به حقوق بشر اقلیتهای کرد و شیعه احترام بگذارید. تنها هنگامی که صدام تمام این شرایط را رعایت میکند، شورای امنیت می تواند تحریم ها را لغو کند. به این، دولت ایالات متحده باید اضافه كند كه عراق تا زمانی که افرادی که سابقه نقض قوانین بین المللی, قدرت در این کشور را دارند,، جدا شده باقی خواهد ماند.
ناامنی های خلیج فارس
ملک های نفت با مشکلات اقتصادی و سیاسی زیادی روبرو هستند که با تصویر آنها از ثروتمند بودن و قناعت مغایرت دارد. نه کویت و نه عربستان سعودی در رسیدگی به موضوعات حیاتی پیشرفت زیادی نکردند. سلسله های حاکم در هر دو کشور همچنان به قاعده خانوادگی و توزیع سخاوت بستگی دارند. اما پول نقد به طور نامحدود نمی تواند پشتیبانی سیاسی را بخرد: تقاضای عمومی همچنان افزایش می یابد در حالی که درآمد افزایش نمی یابد. و جمعیت طبقه متوسط که به طور فزاینده ای تحصیل می کرده می خواهند در زندگی عمومی صدا پیدا کنند.
در کویت ، جنگ و سپس بازسازی، دارایی های پیش بینی شده دولت قبل از جنگ ۱۰۰ میلیارد دلار را به حدود ۱۵ میلیارد دلار کاهش داد (پس از حذف وام گیری). مدیریت مالی ضعیف نیز به این افت کمک کرد: سرمایه گذاری های مطرح در اسپانیا تا ۵ میلیارد دلار ضرر کرد و هزینه نجات بانک های کویت پس از جنگ چندین میلیارد دلار بیش از نیاز بود. برای احیای تراز مالی کویت نیاز به صادرات به سطح قبل از جنگی دو میلیون بشکه در روز است، هدفی که بیشتر به تصمیم گیری اوپک و بازارهای جهانی بستگی دارد تا ظرفیت مخزن های نفتی کویت. مخزن های کویت تا حد زیادی بازسازی شده است. تولید تا ۱.۵ میلیون بشکه در روز است.
در عربستان سعودی دارایی های رسمی در سال ۱۹۸۱ حدود ۲۲۵ میلیارد دلار بوده است. اکنون دارایی های خارجی حدود ۵۰ میلیارد دلار و با یک بدهی ملی متعادل است - که بیشتر آن در داخل است - حدود ۶۰ میلیارد دلار. یارانه های کلان از خزانه را تخلیه می شود در حالی که پایه مالیات بسیار ناچیز است. کسری بودجه ۸ میلیارد دلاری ۱۹۹۲ حدود ۸ درصد از تولید ناخالص داخلی یا دو برابر سهم کسری بودجه ایالات متحده از تولید ناخالص داخلی است. سعودی ها برای کاهش کسری بودجه خود گام برداشته اند و هزینه های خود را از ۸۳ میلیارد دلار در سال ۱۹۸۲ به ۴۸ میلیارد دلار در سال ۱۹۹۲ کاهش داده اند، اما در صورت ادامه روند فعلی، عربستان به زودی به یک کشور بزرگ بدهکار تبدیل خواهد شد. ریاض ممکن است هنوز اعتبار یک غول مالی را حفظ کند، اما این غول پاهای رسی دارد.
در واقع، تقریباً تمام کشورهای عضو سازمان کشورهای صادرکننده نفت برای حفظ سطح زندگی به فوریت پول نیاز دارند. توانایی اوپک برای تولید در سطوح رکورد ضمن حفظ قیمت بالاتر از قبل از حمله کویت، به پدیده هایی بستگی دارد که ممکن است پابرجا نماند، به ویژه عدم حضور عراق در بازار و سقوط تولید در اتحاد جماهیر شوروی سابق. با این وجود، طی سه تا پنج سال آینده، در صورت نرم شدن بازار، اعضای اوپک ممکن است به جای همکاری با یکدیگر رقابت کنند. چهار عامل باعث تضعیف قیمت ها می شود: بازگشت عراق به بازار، جمهوری های جماهیر شوروی سابق مجدداً سطح تولید قبلی، اقتصاد جهانی آهسته شود و مالیات بیشتر بر نفت در کشورهای صنعتی (چه به دلایل زیست محیطی چه به دلایل مالی).
با روی آوردن به موضوعات سیاسی، اختلافات مرزی در سال ۱۹۹۲ بدون ایجاد مشکلات اساسی همچنان ادامه پیدا کرد. عربستان سعودی و قطر در پاییز تبادل ناخوشایند داشتند. ریاض همچنان به خاطر خصومت های قدیمی، تلخی نسبت به موضع طرفدار صدام یمن در سال ۱۹۹۰-۹۱ و متعاقب آن اخراج بیش از نیم میلیون یمنی شاغل در عربستان سعودی و همچنین ناراحتی عربستان از انتخابات چند حزبی یمن، خصومت خود با یمن را ادامه می دهد.
خانواده های حاکم خلیج فارس در حالی که قدرت را کاملاً در دست داشتند، در سال ۱۹۹۲ قدم های کوچکی برای گسترش مشارکت سیاسی برداشتند. مخالفان در انتخابات اکتبر کویت با کسب ۳۱ کرسی از ۵۰ کرسی، به طور غیر منتظره عملکرد خوبی داشتند. علی رغم پیروزی مخالفان، امیر اعضای خانواده حاکم را به سمت های اصلی دفاع، امور خارجه و کشور منصوب کرد. حاکمان عمان و بحرین مجالس مشورتی خود را احیا کردند - یکی از آنها عضویت بیشتری را در اختیار گرفت، دیگری قول سال ۱۹۸۸ را برای تشکیل مجدد مجمع منصرف شده در سال ۱۹۷۵ تجدید کرد.در اول مارس, ملک فهد عربستان سعودی "قانون اساسی دولت" بی سابقه و همچنین بسیاری از قوانین دیگر را اعلام کرد. اینها با هم می توانند رویه هایی را که در گذشته تا حد زیادی مورد تحت سلطنتی بوده اند ، سیستم سازی و منظم کنند. آنها به عنوان مثال قوه قضاییه مستقل ، مقررات بودجه قابل پیش بینی و حمایت از مالکیت خصوصی را قول می دهند. علاوه بر این ، پادشاه اعلام کرد که سرانجام شورای مشورتی را که قولش را داده بود ، تشکیل می دهد، هرچند مهلت های تعیین از دست می دهد که خود را انجام داد .
همانند سایر کشورهای مسلمان (اردن، الجزایر) ، گسترش مشارکت سیاسی در عربستان سعودی ممکن است بنیادگرایی بیشتری در این کشور ایجاد کند و در نتیجه ثبات سیاسی را تهدید کند. در حقیقت، ۱۰۷ رهبر مذهبی در مانیفیستی از تاثیرات فرهنگی غرب (برنامه های تلویزیونی "سبك زندگی منحط غربی") و اتحاد ریاض با غرب (دعوت از نیروهای "ملحد" برای دفاع از پادشاهی و عدم مبارزه با "دشمن یهود" ابراز شكايت كردند.") ریاض همچنان نسبت به دموکراسی در منطقه عصبی است و این نشان دهنده در واکنش آن به انتخابات پارلمانی یمن و فشار بر شرکت های نفتی کاوش نکردن منطقه ای که عموماً به عنوان طرف یمن مرز مورد مناقشه شناخته می شود.
آمریکایی ها باید بسیار احتیاط کنند تا عربستان سعودی را "جزیره ای از ثبات در یکی از مناطق پرآشوب جهان" نبینند، همانطور که رئیس جمهور کارتر با بی خردانه از ایران فقط یک هفته قبل از آغاز انقلاب اسلامی توصیف کرد. واشنگتن به جای ایجاد اتحاد با ریاض به عنوان پایه و اساس سیاست ایالات متحده در منطقه ، باید عربستان سعودی را به عنوان یک متحد موقت که با آن اختلافات بسیار زیاد و عمیقی باقی مانده، ببیند و گزینه های دیگر را باز نگه دارد.
ترکیه ، جزیره ای در طوفان
ترکیه یکی از این گزینه ها را ارائه می دهد. این تنها کشور در خاورمیانه است که آمریکا با آن پیمان رسمی اتحاد (از طریق ناتو) و در کنار اسرائیل ، تنها دموکراسی در منطقه دارد. همچنین این کشور در سالهای آینده در معرض خطر زیادی قرار دارد.
خطر همان چیزی است که ترکیه در طول پنجاه سال گذشته از آن اجتناب کرده است. آنکارا از بی طرفی پیچیده جنگ جهانی دوم گرفته تا نمای کم در مقابل اتحاد جماهیر شوروی تا جلوگیری از تندروی های خاورمیانه، از مشکلات قابل پیشگیری جلوگیری کرد. فروپاشی شوروی و عملیات طوفان صحرا - هرچند از نظر آن مطلوب باشد - ترکیه را درگیر امور خارجی خطرناک کرده است. این مدت طولانی کشور در حاشیه درام های دیگران ناگهان خود را نقطه اتکایی از ناآرامی ها می داند. ترکیه اکنون درگیر سه جنگ است: شورشیان کرد در جنوب شرقی آن (در ترکیه و عراق) ، جنگ ارمنستان و آذربایجان در شمال شرقی آن، کشتار مسلمانان در یوگسلاوی سابق در شمال غربی آن - علاوه بر فشار برای مشارکت در آسیای مرکزی و ادامه مشکلات با قبرس و یونان.
تعداد کردها در ترکیه ۱۰ میلیون، در ایران ۵ میلیون، در عراق ۴ میلیون نفر است که جمعیت آنها در سوریه و جمهوری های قفقاز اتحاد جماهیر شوروی سابق کمتر است. کردهای ترکیه و عراق, ساده ساختن یك وضعیت پیچیده، علیه دولت های خود قیام كرده و با قدرت دیگر متحد شده اند. بغداد (با کمک دمشق و تهران) با سازمان اصلی کردهای ترکیه ، حزب کارگران کردستان علیه ترکیه همکاری می کند. پ.ک.ک سابقه خشونت آمیزی در اکثر موارد علیه هم کردهای خود در سال ۱۹۹۲ داشت و اکنون بخش هایی از جنوب شرقی ترکیه را تحت کنترل دارد.
برای بد تر کردن شرایط ، ارتش ترکیه در حال جنگ با پ.ک.ک در راه تهاجمی خود است. نخست وزیر سلیمان دمیرل، که افسران نظامی قبلاً نیز دو بار او را از کار برکنار کرده اند (در ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰)، به نظر می رسد این بار مایل نیست با ژنرال های خود روبرو شود. برخی این وضعیت را می گویند ، كه به موجب آن دولت غیرنظامی رسماً در راس امور باقی می ماند اما ارتش دارای اختیارات گسترده و فزاینده ای است، "كودتا با فرمان." یو اس نیوز و ورلد ریپورتز پیشنهاد میکند که "جنگ داخلی [در ترکیه] دیگر غیرقابل تصور است."
مسئله کردهای ترکیه سیاست ایالات متحده در قبال عراق را پیچیده می کند. ترک ها می ترسند که تشویق آمریکایی ها از نیروهای دموکراتیک در عراق باعث ایجاد یک منطقه خودمختار کرد - یا حتی یک کشور مستقل - در قسمت شمالی عراق شود. آنکارا می ترسد که این امر باعث تشویق کردهای ترکیه به همین کار شود. اگر آنها موفق می شدند ، کردهای ترکیه مفهوم ناسیونالیسم ترک را به چالش می کشیدند و از این رو وجود دولت-ملت ترکیه را به چالش می کشیدند. چنین مخاطرات زیادی بحث شدید در ترکیه درباره تمدید مجوز تلاش امدادی ارتش آمریکا برای شمال عراق را توضیح می دهد (معروف به "عملیات تامین آسایش ۲" و "عملیات چکش آماده"). به نوبه خود پ ک ک تدارکات را که از ترکیه آمدند حمله کرد و مانع تلاش های امدادی در شمال عراق شد. حملات ترکیه به عراق علیه پ.ک.ک این نگرانی ایرانیان را برانگیخته است که ژنرال ها با الحاق شمال عراق به دنبال رسیدگی به مشکل کردها هستند. تنش ها زیاد است، خشونت بومی است و احتمالاً بحرانی نزدیک است.
در شرق دور تر، جنگ بین آذربایجان و ارمنستان از اوایل سال ۱۹۸۸ آغاز شد، زمانی که اتحاد جماهیر شوروی هنوز وجود داشت. رهبری ارمنستان با احساس پایان امپراتوری، تلاشی را برای کنترل قره باغ ، منطقه ای از جمعیت ارمنی که در آذربایجان قرار دارند، آغاز کرد. آذری ها مقاومت کردند و درگیری به یک جنگ وحشیانه محاصره ، تحریم و کشتار تبدیل شد.
ترکها با آذربایجان احساس همدردی بالایی دارند. ترک ها و آذری ها تقریباً به یک زبان صحبت می کنند و تقریباً به یک دین وفادار هستند (آذری ها شیعه هستند). ترک ها همچنین با آذری ها سابقه درگیری با ارامنه را دارند. آذربایجانی ها این احساسات گرم را سهم برند . بر این اساس ، آنکارا احساس فشار شدید مردمی برای درگیری مستقیم با ارمنی ها را احساس می کند. به عنوان مثال ، در داخل ترکیه ، صداهایی مانند نجاتی اوزفاتورا، ملی گرای ترکیه، طرفداری کند که تورکیه " یك نقش بازدارنده در برابر ماجراجویی ارمنستان باشد با ابراز آمادگی آشكار از آمادگی خود برای به راه انداختن جنگ ، در صورت لزوم ، علیه ارمنستان در دفاع از آذربایجان. "
اگرچه این درگیری به شدت با احساسات ترکیه طنین انداز است، آنکارا دلیل خوبی برای حفظ روابط مناسب با ارمنستان دارد. این کشور دور از جنگ قفقاز خود را افتاد - اگرچه آموزش افسران آذری را قبول می کند و آذربایجان نیز تحویل پارچه برای لباس های میدانی نیروهای خود را قبول می کند - زیرا رهبری ترکیه درک می کند که جانبداری با آذربایجان می تواند به خطر رابطه با ایالات متحده و اروپا را کند. نخست وزیر, وقت بحث برای خویشتن داری, صریحاً خطر "درگیری بین مسلمانان و مسیحیان را که سالها ادامه خواهد داشت" تصدیق می کند. با دور ماندن از درگیری، ترکیه نه تنها از رویارویی در قفقاز جلوگیری می کند بلکه می تواند شهرت خود را در غرب ، که در حال حاضر مورد حمله ارمنیان دیاسپورا ست، بهبود بخشد.
به نوبه خود، ارمنستان دلایل قانع کننده ای برای حفظ روابط خوب با ترکیه ، دسترسی اصلی خود به جهان خارج دارد. همچنین، با از دست دادن محافظ تاریخی روسی خود و تقریباً در محاصره از مسلمانان ترکی شد، باید با قوی ترین همسایه خود کنار بیاید. در واقع، ایروان در قبال حمل و نقل مواد غذایی به ارمنستان، قبلاً از برادران دیاسپورای خود خواسته است که در کارزار ضد ترک خود راحت کنند.
بوسنی و هرزگوین در اواسط سال ۱۹۹۲ ترکها را وسوسه کرد تا مداخله کنند. مقامات بوسنی از آنکارا درخواست کردند تا به آنها در جلوگیری از حملات صربستان و جلوگیری از "پاکسازی قومی" کمک کند. دمیرل قول داد که تنبل نماند، اما هیچی نکرد. همانند قفقاز، ملاحظات سیاست خارجی مانع از شفاعت ترکها شد. همانطور که بود، تحولات در بوسنی دمای سیاسی ترکیه را بیشتر افزایش داد. به ویژه ، این اعتقاد رو به رشد ترکیه در مورد نفرت اروپا نسبت به اسلام و مسلمانان را تأیید کرد.
آسیای مرکزی نیز ممکن است تعادل سیاسی ترکیه را مختل کند، البته به دلایل دیگری. استقلال غیرمنتظره پنج جمهوری مسلمان (و چهار ترک) در آن سوی دریای خزر، مفهوم خارق العاده ترکیه را در رهبری یک بلوک ترکی هفت کشوره الهام گرفته است. این چشم انداز برخی از ترکان را وسوسه می کند تا ادعای بزرگواری کنند. رئیس جمهور تورگوت اوزال اعلام کرد که "شرایط تاریخی موجود به ترکیه اجازه می دهد روند کوچک شدن که از دیوارهای وین [در سال ۱۶۸۳] آغاز شده بود را معکوس کند." کامران اینان ، وزیر دولت، اظهار داشت که "ترکیه کاندیدای قوی ترین کشور غرب در دوره بعد از سال ۲۰۱۰ است." این توهمات می تواند باعث شیطنت در سالهای آینده شود و ترکها را وادار کند بیش از حد قدرت خود را ارزیابی کرده و مرتکب اشتباهات بزرگ در خارج شوند. در عین حال، ترکها نقش بالقوه سازنده ای در آسیای مرکزی دارند و باید آنها را به ایفای نقش تشویق کرد.
با روی آوردن به سیاست های آمریکایی ، توانایی ایالات متحده در پاسخگویی به این مسائل با گرایش مداوم به دیدن ترکیه به عنوان یک کشور جنوب اروپا مانند پرتقال یا یونان محدود شده است. کیفیت سکولار فرهنگ رسمی ترکیه ، استفاده از الفبای لاتین و گرایش کاملاً غرب گرایانه از شخصیت های برجسته آن آمریکایی ها را وادار می کند تا ابعاد مسلمان و ترک در زندگی سیاسی خود را فراموش کند. بنابراین ، وزارت امور خارجه آمریکا ترکیه را در دفتری شامل کلیه اتحاد جماهیر شوروی سابق ، اروپای شرقی، اروپای غربی و کانادا شامل می شود. افسران نظامی و اطلاعاتی ترکیه را بیش از حد از نظر ناتو می بینند و فراموش می کنند که ترکیه همچنین مرز با ایران، عراق و سوریه را دارد. نگرانی در مورد تنش ها با یونان فشارها با سوریه را کنار می گذارد. سنا بیشتر خود را به قطعنامه های ارمنستان دلواپس میکند که ترک ها را در نسل کشی در سال ۱۹۱۵ محکوم کنند و نه اظهارات شومی که در سال ۱۹۹۲ تهران در برای ترکیه به عنوان دشمن بالقوه استراتژیک ایران.
تمایل به دیدن ترکیه به عنوان یک کشور اروپایی دیگر باعث می شود روابط آمریکا و آنکارا به طور غیرمعمولی تصور غلط شود، زیرا این کشور همچنین یک کشور خاورمیانه است. انتقال ترکیه از نظر اداری به خاورمیانه اقدامی جزئی اما مهم برای آغاز روند دیدن کشور در متن مناسب آن خواهد بود.
در مورد مسائل لحظه ای، واشنگتن باید از نزدیک با آنکارا همکاری کند. این به معنای هماهنگی سیاست در مورد مناطق کردنشین در شمال عراق است. کمک به این اطمینان کند که "زوزه گرگ آسیای مرکزی" ترک ها را با فکر که آنها به یک قدرت بزرگ تبدیل شده اند منحرف نمی کند. و شدیداً ترکیه را ترغیب کند تا از وضعیت آشفته قفقاز دور بماند. به همین ترتیب، دولت ایالات متحده باید برای ارامنه ، هم در داخل و هم در ارمنستان، روشن كند كه كاملاً خودنمایی آنها را به عنوان خط مقدم مسیحیان برای دفع اسلام رد می کند.
آسیای مرکزی روی صفحه
آسیای مرکزی، از نظر تاریخی بسیار دور از ایالات متحده، اکنون از دو جنبه منافع آمریکا را درگیر میکند: سلاح های هسته ای دوربرد در قزاقستان و ناآرامی های ناشی از جنبش های بنیادگرای اسلامی در سراسر منطقه.
قزاقستان دارای جمعیت متفاوتی است که یادآور لبنان است: ۴۰ درصد قزاق، ۳۶ درصد روسی، به علاوه تعداد قابل توجهی اوکراینی، آلمانی، کره ای و دیگران. رئیس جمهور نورسلطان نظربایف تلاش زیادی می کند تا رابطه هماهنگ بین گروه های قومی را حفظ کند ، که به معنای نزدیک ماندن به روسیه است ، تقریباً تا حد کاهش استقلال قزاقستان. اما این سیاست تطبیق باعث ایجاد مزاحمت برای ملی گرایان قزاق می شود، آنها خواستار سیاست های قاطعانه تری هستند و نظربایف نیز باید با آنها موافقت کند. به عنوان مثال، برای تغییر تعادل قومی، مقامات آلما آتا مهاجرت قزاقهای ساکن خارج قزاقستان را تشویق می کنند. آنها حتی بدون نیاز به مهاجرت به قزاقهای دیاسپورا پاسپورت ارائه می دهند. بسیاری از ۱۵۰۰۰۰ قزاق مغولستان در سال ۱۹۹۲ مهاجرت کردند و ممکن است تعداد نامشخصی از ۹۰۰۰۰۰ قزاق چین به دنبال آن بروند. اگر ملی گرایان قزاق راه خود را در پیش بگیرند ، یک دولت تازه قاطع قزاقستان ممکن است اقداماتی را که برای روس ها در این کشور مضر است ، انجام دهد و کرملین را تحریک کند و به اختلافات احتمالاً ابعادی حماسی منجر شود. متناوباً، یک دولت فوق ملی گرایانه در مسکو ممکن است بخواهد از طریق تقابل با آلما آتا جایگاه خود را ارتقا دهد.
این مخمصه تقریباً استاندارد پس از اتحاد جماهیر شوروی مربوط به ایالات متحده است زیرا قزاقستان میزبان ۱۰۴ موشک اس اس ۲۰ و ۴۰ بمب افکن مسلح هسته ای است. امروز آنها تحت فرماندهی کشورهای مستقل همسود (در واقع روسی) هستند. در صورت رویارویی با روسیه، قزاقستان به سختی می تواند یک دفاع متعارف معتبر در برابر نیروهای روسی انجام دهد. این کشور سلاح های متعارفی کمی در اختیار دارد ، افسران ارتش جدید آن اکثراً قوم روسی هستند و جمعیت روس ها در شمال کشور احتمالاً از مداخله روسیه استقبال می کنند. بنابراین، بهترین دفاع قزاقستان ممکن است در کنترل کامل تسلیحات هسته ای در خاک خود و تهدید به مسکو به تخریب متقابل باشد. با در نظر گرفتن این گزینه ، قزاقستان ممکن است به تعهد خود به بخشیدن هسته ای رد کند یا برای این مرحله پاداش طلب کند، مانند کمک های گسترده غربی یا ضمانت های امنیتی. سیاست فعلی این کشور ، مبنی بر اینکه باید کاملاً در مذاکرات مربوط به نابودی سلاح های هسته ای خود نقش داشته باشد ، فرصت کافی برای تاخیر را فراهم می کند. و در هر صورت ، معاهده کاهش تسلیحات استراتژیک به قزاقستان اجازه می دهد تا سلاح های هسته ای را تا سال ۱۹۹۹ نگه دارد. واشنگتن انگیزه ای برای تاثیرگذاری در تصمیمات هسته ای قزاقستان نیاز به ایجاد مشوق دارد.
جنبش های بنیادگرای اسلامی در آسیای مرکزی و به ویژه در دره فرغنا که بسیار پرجمعیت است، مسئله دیگری است که آمریکایی ها را نگران کرده است. برای بیش از یک دهه در حال رشد بود, سقوط اقتدار اتحاد جماهیر شوروی به معنای پایان دادن به بیشتر محدودیت ها برای رشد بیشتر آن ، با نتایج چشمگیر بود. تا به امروز ، تجدید حیات اسلام به شکل فعالیتهایی در درجه اول فرهنگی ، آموزشی و مذهبی (مانند آموزش خط عربی و قرآن) صورت گرفته است. اما عناصری که به طور فزاینده ای قدرتمند می شوند ، می طلبند که دولت ها آداب و رسوم اسلامی را ترویج دهند و شریعت تنها اساس قانون باشد. در حالی که این جنبش ها از عقاید ضد غربی حمایت می کنند ، بومی هستند و تنها در مرحله دوم توسط قدرت های خارجی به ویژه ایران، پاکستان و عربستان سعودی کمک می شوند.
در تاجیکستان، تاجیک های قومی (گروه قومی فارسی زبان که دو سوم جمعیت جمهوری را تشکیل می دهند) درگیر یک جنگ داخلی هستند که از زمانی شروع شد که رحمان نبیاف، رئیس حزب کمونیست برژنف، خود را به عنوان رئیس جمهور در نوامبر۱۹۹۱ انتخاب کرد. نیروهای مخالفت, از جمله پنجاه ارتش خصوصی، علیه او در ماه مارس قیام کردند. در ماه مه ، نبی اف با پایان دادن به یک شورش ۵۱ روزه واسطه شد اما در سپتامبر با تهدید اسلحه استعفا داد. نیروهای وفادار به او ۲۶ اکتبر دوشنبه را تصرف کردند اما اکبرشاه اسکندرف جانشین وی به لطف مداخله نیروهای روسی ۷ هفته قدرت را حفظ کرد.
این وقایع باعث نگرانی شد که بنیادگرایی الهام گرفته از ایران می تواند ناآرامی ها را تغذیه کند. اما مشکلات تاجیکستان بیشتر ناشی از درگیری های محلی قومی، منطقه ای و بین نخبگان است تا مداخلات خارجی (همانطور که رهبران ازبکستان قویا ادعا می کنند) یا تأثیر اسلام بنیادگرا.
همانند تاجیکستان، درگیریهای داخلی می تواند در سایر نقاط آسیای مرکزی بروز کند. شکاف های منطقه ای و قومی به خشونت های قاتلانه تبدیل شده است، و همچنین اختلافات بین نخبگان کمونیست قدیمی و کسانی که آنها را به چالش می کشند. چالش برانگیز ها ناگزیر ادعا می كنند كه از اصلاحات سریع اقتصادی پشتیبانی می کنند، گرچه برنامه های آنها مبهم است و که دموكرات ها باشند، گرچه مشخص نیست كه آنها با این اصطلاح چه می فهمند -در واقع, کلمه دموکراسی چاپلوسی داده شد که یادآور آن به مارکسیسم-لنینیسم قبلاً داده شود.
آسیای مرکزی, زیرا بسیار دور از ذهن آمریکایی ها است، دولت ایالات متحده به طور مستقیم در آن منطقه درگیر نخواهد شود. این فقط دو گزینه اساسی را برای واشنگتن باقی می گذارد: تشویق روابط با ترکیه یا روسیه. رئیس جمهور بوش سیاست قبلی را در پیش گرفت و ترکیه را "الگویی برای دیگران ، به ویژه جمهوری های تازه استقلال یافته آسیای مرکزی" خواند. اما این روش محدودیت های جدی دارد، زیرا ترکیه از نظر جغرافیایی دور است ، هیچ ارتباط مستقیمی با منطقه ندارد و از آسیای مرکزی نه خیلی بیشتر پیشرفته نیست. پس از اولین شور و اشتیاق (زمانی که آنها استانبول را "مکه ترکان" نامیدند) ، مردم آسیای مرکزی به احتمال تقلید از ترکیه یا پیروی از سیاست آن سرد شده اند.
ارتباطات آسیای مرکزی با مسکو عمیق است و احتمالاً برای سالهای آینده نیز ادامه خواهد داشت. روسی همچنان به عنوان زبان رسمی و روبل ارز رسمی است. روس ها ارتش ها را فرماندهی می کنند، در حالی که سیاستمداران قدیمی که هنوز تقریباً تمام آسیای مرکزی را اداره می کنند، هنوز هم معمولاً برای راهنمایی به کرملین نگاه می کنند. روسیه همچنین در گذشته های اخیر نقش های جدیدی را به عهده گرفته است: معاندین ازبک اکنون در مطبوعات روسیه چاپ می کنند و به روسیه پناه می برند. به طور گسترده تر، روسیه تلاش می کند تا از هفت دهه حکومت کمونیستی بیرون بیاید. به تمام این دلایل ، برنامه ریزان آمریکایی باید روابط مستحکم بین آسیای مرکزی و روسیه را تشویق کنند.
این بسیار اضطراری است زیرا ایران، نه ترکیه ، جایگزین واقعی به روسیه است. ایران دارای منابع مالی بیشتر، ایدئولوژی پویاتر، تداوم جغرافیایی است و مسیرهای تجاری واقع گرایانه ای را به اقیانوس (از طریق زمین نسبتاً هموار تا بندر خوبی بندرعباس) ارائه می دهد. شرکت های نفتی و بانک های سرمایه گذاری ایالات متحده باید صدها میلیون دلار خود را برای تامین منابع مالی خطوط لوله از طریق روسیه و نه ایران متعهد شوند. منافع آمریکا خواستار زنده ماندن بوریس یلتسین است نه رفسنجانی کسب کردن دستیابی به منابع جدید.
آینده نامشخص
وقتی نوبت به خاورمیانه می رسد، بیشترین بخش توجه آمریکایی ها - دولتی، روزنامه نگاری، علمی، مذهبی - معمولاً به منازعات اعراب و اسرائیل می رسد. اما حوادث سال ۱۹۹۲ روال موجود حداقل از زمان حمله عراق به کویت را تایید می کند: نیمه شرقی خاورمیانه میزبان مشکلات با اهمیت روزافزون برای ایالات متحده است. در واقع، حال حاضر کاملاً واضح است که تئاترهای ترکیه و خلیج فارس هم از نظر اقتصادی و از نظر امنیتی وزن بیشتری نسبت به تئاتر عربی - اسرائیلی دارند. عراق و ایران به ویژه مشکل آفرین هستند -مشکلاتدشوار سیاست آمریکا ، از بین بردن سه رئیس جمهور پشت سر هم. جیمی کارتر هرگز از پس ضربه های دوقلوی سقوط شاه و تشنج سفارت آمریکا برنیامد. رسوایی ایران / کنترا ریاست جمهوری رونالد ریگان را به شدت زخمی کرد. "عراق گیت" و باقی ماندن صدام در قدرت بیش فواید را لغو کرد که جورج بوش را از عملیات طوفان صحرا دریافت کرد. بیل کلینتون با چه روبرو خواهد شد؟
بدیهی است که نمی توانیم بگوییم. اما هرچه زودتر او و دیگر آمریکایی ها تمرکز خود را به سمت شرق معطوف کنند، آمادگی بیشتری برای مشکلات پیش رو خواهند داشت.
به روزرسانی ۱ مه ۱۹۹۵: برای یک تکذیب نویسنده به یک پاسخ کنجکاو به این مقاله در میدل ایست اینسایت توسط هوشنگ امیراحمدی، اینجارا کلیک کنید.