تاکنون هیچ حزبی در جهان عرب ظاهر نشده است که بتواند با حزب سوسیال ناسیونالیست سوری بخاطر کیفیت تبلیغات خود ، که هم به عقل و احساس می پردازد و هم به دلیل قدرت سازمان ، که به طور آشکار و پنهانی موثراست ، رقابت کند. این حزب به موجب تشکیلات خود موفق به ایجاد یک جریان فکری و سیاسی بسیار قدرتمند در سوریه و لبنان شد.
- أبو خلدون ساطع الحصري
ناظران سیاست خاورمیانه تمایل دارند حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را به عنوان کنجکاوی تاریخی کنار بگذارند. به عنوان مثال ، طی یک دوره چهار دهه ، اکونومیست آن را نام های زیادی خوانده است. در سال ۱۹۴۷ "یک جنبش راستگرای فعال از نوع کمی دیوانه وار" بود. در سال ۱۹۶۲ ، "حاشیه ای دیوانه" ، "مسخره" و "احمقانه" بود. و در سال ۱۹۸۵ ، این "یک سازمان عجیب و غریب بود." مایکل سی هادسون ، محقق سیاست لبنان ، سیاست حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را "عجیب" خواند و ایدئولوژی آن "ایده آلیسم را خنثی کرد که یک آموزه فرار کامل تبدیل شد."
این رفتار تحقیرآمیز دلیل دارد. از زمان تاسیس در سال ۱۹۳۲ تا زمان حاضر ، حزب تقریباً در همه تلاش های خود شکست خورده است. توطئه های کیشوتیک، تلاش های کودتای خنثی شده و تلاش های ایدئولوژیک غیرمردمی باعث شهرت آن در زمینه غیر عملی بودن مضحک، و جدی نبودن آن شد. این عدد همیشه بسیار کم باقی مانده و هرگز حتی به قدرت نزدیک نمی شد. در سابقه حزب سوسیال ناسیونالیست سوری، ناامیدی بسیار بیشتر از موفقیت است.
اما ناکامی های حزب سوسیال ناسیونالیست سوری نباید این واقعیت را پنهان کند که این حزب از اهمیت سیاسی عمیقی در تاریخ قرن بیستم لبنان و سوریه برخوردار بوده است ، دو کشوری که در آنها بیشترین فعالیت را داشته است. وسیله ای برای اقدامات سیاسی در اختیار اقلیت ها ، به ویژه مسیحیان ارتدکس یونان قرار داد. حزب سوسیال ناسیونالیست سوری به عنوان اولین حزب کاملاً پذیرای آرمانهای افراطی دوره بین جنگ ، تقریباً از هر گروه رادیکال در آن دو کشور جوجه کشی کرد. به ویژه تأثیر زیادی بر حزب بعث داشت. سرانجام - و این ممکن است نشان دهنده قدرت آن باشد - دولت حافظ اسد با حزب سوسیال ناسیونالیست سوری متحد شده و برخی از ایده های خود را در سیاست دولت سوریه گنجانده است.
به همین دلایل، حزب سوسیال ناسیونالیست سوری شایسته شناخته شدن و مطالعه بیشتر است. در حالی که آنچه در زیر می خوانید چیزی بیشتر از یک طرح کلی نفوذ حزب نیست ، اما امیدوارم که این قدردانی بتواند کار بیشتری در مورد حزب سوسیال ناسیونالیست سوری القا کند. تحقیق نباید دشوار باشد ، زیرا حزب سوسیال ناسیونالیست سوری یک حزب روشنفکر است و این سازمان و اعضای آن مواد زیادی تولید کرده اند.
حزب و ایدئولوژی
حزب سوسیال ناسیونالیست سوری (الحزب السوري القومي الاجتماعي) در برخی مواقع به عنوان حزب ملی گرای سوریه یا حزب سوسیال ناسیونالیست شناخته شده است. ترجمه های غلط فرانسوی نام آن در انگلیسی-Parti Populaire Syrien یا Parti Populaire Social نیز استفاده می شود.
آنتون سعاده، یک روشنفکر ارتدکس یونانی ، حزب را در بیروت به عنوان یک سازمان مخفی از دانشجویان در نوامبر ۱۹۳۲ تأسیس کرد. وی تا سال ۱۹۴۹ به عنوان رهبر سازمان فعالیت کرد. حزب از نزدیک شخصیت و ایده های او را منعکس کرد. مجید خدوری به درستی ملاحظه می کند که "در تاریخ معاصر سوریه هرگز پیشوایی چنین اعتقادی ، هوشیاری ، قدرت شخصیت و کاریزما را نداشته است" (و می توان ادعا کرد که هیچ یک نیز از وی پیروی نکرد). پس از سال ۱۹۴۹، حزب توسط شخصیت های حد وسط رهبری شده است ، هیچ یک از آنها نتوانسته اند آن را به جایگاه سابق خود احیا کنند.
حزب سوسیال ناسیونالیست سوری دارای سه اصل اصلی است: اصلاحات بنیادی جامعه در امتداد خطوط سکولار ، ایدئولوژی به سبک فاشیست و سوریه بزرگ. اگرچه بیشتر به خاطر ایدئولوژی پان سوریایی شهرت دارد ، اما بخش قابل توجهی از جذابیت و نفوذ حزب از عناصر سکولار و فاشیست آن ناشی می شود. در واقع ، دشوار است بگوییم کدام ویژگی بیشترین اهمیت را در جذب اعضا داشته است.
برنامه اصلاحات در پنج اصل خلاصه می شود: جدایی کلیسا و دولت ، منع دخالت روحانیت در سیاست ، رفع موانع بین فرقه ها ، لغو فئودالیسم و تشکیل یک ارتش قوی. سه اصل اول عرفی است - آنها خواستار عقب نشینی دین (یعنی اسلام) از زندگی عمومی هستند - در حالی که دو اصل اخیر در مبحث مدرنیزه قرار می گیرند. باید در نظر داشت که گرچه این دیدگاه ها رایج است ، حتی در غرب هم پیش پا افتاده است ، اما آنها به لبنانی ها و سوری های دهه ۱۹۳۰ را جدید پدید شد. با هم ، اصول اصلاحات یک تحول اجتماعی را تشکیل می دهد که "S" دوم را به نام حزب تشکیل می دهد.
توجه: چون سعاده اندیشه فاشیستی دهه ۱۹۳۰ را منعکس می کند ، کلمات "اسوسیال" و "ناسیونال " گاهی به هم پیوند می خورند و ترکیب "ناسیونالسوسیالیسم" ، شعار هیتلر و پایه واژه نازی را تشکیل می دهند. این یک اشتباه است ، زیرا سعاده این کلمه را در عربی برای "اجتماعی" استفاده کرده است نه "سوسیالیست" (اشتراکی) ؛ فرم اسمی مناسب برای ایدئولوژی وی در انگلیسی، ناسیونالسوسیالیسم نیست ، بلکه سوسیال ناسیونالیسم است.
خصوصیات فاشیستی حزب در مقام والای سعاده ، سازمان حزب و ایدئولوژی آن ، از جمله تاکید موجود بر روی خطوط خون و ملی گرایی عرفانی ، بیان می شد. تشریفات حزب با جزئیات زیادی از فاشیست ها تقلید کرد ، از سلام مانند هیتلر و سرود تنظیم شده به "آلمان، آلمان بالاتر" تا نماد حزب ، یک سواستیک منحنی به نام "طوفان سرخ". پیش از سال ۱۹۴۵، ویژگیهای فاشیستی آن هم ایدئولوژی قدرتمندی را ارائه می داد و هم وسیله ای برای همراهی با دشمنان انگلیس و فرانسه ، دو کشوری که سوریه بزرگ را اداره می کردند ، بود.
فاشیست ها و هواداران نازی به عنوان تنها حزب در شام که از نظر آنها دلسوز بودند به حزب سوسیال ناسیونالیست سوری سرازیر شدند و به نظر می رسد که آنها بخش قابل توجهی از اعضای حزب را تشکیل داده اند. مخالفت شدید با کمونیسم برخی از اعضا را به خود جلب کرد. دیگران به دنبال یک رهبر قوی بودند ، چیزی که سعاده به سبک فاشیستی دهه ۱۹۳۰ ارائه داد. تحسین سعاده بسیار افراطی بود ، شعار حزب سوسیال ناسیونالیست سوری در زمان حیات او "زنده باد سوریه! زنده باد سعاده" بود. همچنین اشاره های شدیدی به پیامبر بودن او در آیین جدید وجود داشت. افراد استخدام شده حزب سوسیال ناسیونالیست سوری در مراسمی به حزب پیوستند که به "غسل تعمید" معروف بود و در آن رسماً از سایر وفاداری ها چشم پوشی کردند.
سومین ویژگی اصلی حزب سوسیال ناسیونالیست سوری ناسیونالیسم پان سوری ، هدف ساخت یک کشور سوریه بزرگ است. این نیاز به برخی توضیحات دارد. تعریف دقیق سوریه بزرگ در مراحل مختلف تاریخ حزب متفاوت بوده است ، اما همیشه چهار کشور مدرن سوریه ، لبنان ، اسرائیل و اردن و همچنین مناطقی از ترکیه را شامل می شود. (در اواخر عمر سعاده ، او شامل شبه جزیره سینا ، تمام عراق و حتی قبرس در سوریه کرد.) بستر حزب سوسیال ناسیونالیست سوری وحدت این منطقه را به یک اصل اساسی تبدیل می کند. "سوریه [بزرگ] برای سوری هاست و سوری ها یک ملت کامل هستند." برخلاف ملیت مهم سوریه ، هویت عرب ، مسلمان ، مسیحی ، لبنانی و فلسطینی بی نتیجه تلقی می شود. این دیدگاه حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را در برابر پان عربیست ها و مسلمانان متدین و همچنین جدایی طلبان لبنانی و فلسطینی قرار می دهد.
ایجاد کشوری که نشان دهنده هویت سوریه باشد ، به معنای ریشه کن کردن کشورهایی است که انگلیس و فرانسه در سال های پس از جنگ جهانی اول بر پا کرد - جمهوری سوریه ، لبنان ، اسرائیل و اردن. حزب سوسیال ناسیونالیست سوری با مشاهده این ایالات موجود دیدن به عنوان مصنوعی و بی معنی ، هیچ وفاداری به آنها نمی پردازد. به عنوان مثال ، در مورد لبنان ، سعاده اعلام کرد ، "بیش از همه ، ما ملی گرایان پان سوری هستیم ؛ هدف ما علت [بزرگ] سوریه است ، نه جدایی طلبی لبنان." وی استدلال كرد كه "لبنان باید با سوریه طبیعی متحد شود" و صریحاً اظهار داشت كه هدف وی "به دست گرفتن قدرت در بیروت برای دستیابی به این هدف" است.
برای ارزیابی واردات نظرات سعاده در مورد سوریه بزرگ، باید درک کرد که پان سوریانیسم دو شکل عملی و پاک دارد. پراگماتیست ها و پاکدامن ها از نظر آنها در ایدئولوژی بزرگ خاورمیانه مرکزی ، ناسیونالیسم پان عربی متفاوت هستند. گروه اول آن را می پذیرند ، گروه دوم آن را رد می کنند.
پراگماتیست ها ادعا می کنند که سوریه بزرگ بخشی از ملت عرب را تشکیل می دهد و ایجاد آن سنگ قدم به سمت یک کشور پان عربی است. از نظر آنها ، اتحاد سوریه یک هدف نیست بلکه وسیله ای برای ایجاد یک واحد بسیار بزرگتر است. پادشاه اردن ، عبدالله ، شاید برجسته ترین و سخنورترین عمل گرایان بود. پاکدامن ها به دنبال چیز کاملاً متفاوتی هستند: یک کشور بزرگ سوریه بدون اشاره به اتحادیه بزرگتر ، خود به خود کامل است. از نظر آنها ، سوریه هیچ ارتباطی با یک کشور عربی ندارد. یک پان سوریانیست خالص نمی تواند غرق شدن سوریه در یک نهاد بزرگتر عربی را بپذیرد. اگر سوری ها یک ملت هستند ، عرب ها هم نیستند. سعاده استدلال کرد که "جهان عرب ملت های بسیاری است ، نه یک نفر." وی تلاشها را برای گردهم آوردن ملتهای بسیاری از اعراب بعنوان عملی غیرممکن و معکوس تحقیر کرد.
یک پان عربیست می تواند هدف پراگماتیست را بپذیرد اما باید هدف پاکدامن را انکار کند. سوریه بزرگ تا زمانی که به ساختن کشور عرب کمک کند خوب است. به عنوان یک هدف به خودی خود ، آناتما است. پان عربیست این دیدگاه ناب پان سوریانیستی را رد می کند که سوریه بزرگ فی نفسه دارای اهمیت سیاسی است. به قول ادموند رابث، "هیچ ملت سوریه وجود ندارد. یک ملت عرب وجود دارد." پان سوریانیست های خالص با بسیاری از موضوعات دیگر نیز با پان عربیست ها اختلاف نظر دارند. به عنوان مثال پان سوری ها درگیری با اسرائیل را یک امر داخلی سوریه می دانند که در آن اعراب هیچ شغلی ندارند. به گفته سعاده، "نیازی به مشارکت مصر و اعراب در دفاع از فلسطین نیست." در مقابل ، پان عربیست ها نقش مستقیمی را علیه اسرائیل برای هر کشوری بین مراکش و عمان می بینند.
حزب سوسیال ناسیونالیست سوری عملاً تنها نماینده پان سوریانیسم خالص است. این کار را با دانش این که این موضع اعتبار پان عربیسم ، یک اصل سیاسی بسیار محبوب را نفی می کند ، انجام می دهد. سعاده آگاهانه موضع بسیار بحث برانگیزی را اتخاذ کرد ، موضعی که حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را نه تنها از گرایش های عمومی فکری بلکه حتی از بخش عمده ملی گرایان پان سوری متمایز می کند. بد نامی پان سوریانیسم خالص تا حد زیادی توضیح می دهد که چرا حزب سوسیال ناسیونالیست سوری به عنوان عجیب و غریب کنار گذاشته می شود. سکولاریسم و فاشیسم را اضافه کنید ، و آزار و اذیت مکرر آن قابل درک می شود.
یک جنبش اقلیت
پس چرا حزب سوسیال ناسیونالیست سوری این اصول غیر محبوب را اتخاذ کرده است؟ تا حدی ، به دلیل سابقه بنیانگذار و رهبر اول آن ، آنتون خلیل سعاده. سعاده در خانواده ای ارتدکس یونانی لبنانی در سال ۱۹۰۴ متولد شد ، سالهای حساس جوانی خود را در خارج از لبنان گذراند. پدرش، خلیل سعاده ، قبل از جنگ جهانی اول چندین سال در مصر زندگی می کرد و آنتون در سال ۱۹۲۰ در سائوپائولو، برزیل به پدرش پیوست. اگرچه یک پزشک ، سعاده قدیمی مجله ای را منتشر کرد ، مجلله ، که استقلال سوریه ، سکولاریسم و روحانیت ستیزی را ترویج می کرد.
وی همچنین حزب دموکراتیک ملی را در بوینس آیرس تأسیس کرد و اولین کنگره ملی سوریه پس از جنگ جهانی اول را ریاست کرد. این تأثیرات به وضوح نظریه های آنتون سعاده را تحت تأثیر قرار داد ، وی که در سال ۱۹۲۹ به لبنان بازگشت و حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را در نوامبر ۱۹۳۲ تأسیس کرد. سالها در خارج از کشور خانواده، و به ویژه در مصر، منجر به عناصر مشخصه اندیشه سعاده شد : اعتقاد عمیق او به هویت سوری ، رد هویت عربی و سکولاریسم.
سوری ها از قرن هجدهم به بعد جامعه ای کوچک اما بسیار تأثیرگذار در مصر تشکیل دادند. آنها هرچند نقش عمده ای در زندگی تجاری ، صنعتی و فکری کشور داشتند ، اما هرگز هویت جداگانه خود را از دست ندادند و خارجی بودن خود را فراموش نکردند. برعکس، سوری ها به تفاوت های زیادی که بین آنها و جمعیت بومی وجود دارد افتخار می کنند. با رشد ملی گرایی مصر در اواخر قرن نوزدهم ، احساس سوری بودن از هم جداتر شد. توماس فیلیپ می نویسد که "سوری هایی که در طول دو دهه گذشته قرن نوزدهم رسیده ، باید درک کنند که در سیاست های ملی مصر حاشیه ساز باقی می مانند و به سختی قابل تحمل هستند. به عنوان مهاجران در خارج از کشور، در واقع از آنها مطلع شده بودند سوری بودن آنها. "
روانشناسی سوری ها در مصر از چند طریق بر اندیشه های خلیل سعاده و سپس آنتون سعاده تأثیر گذاشت. نخست ، مصریان همه کسانی که از منطقه شام بودند را سوری می دانستند. اگر ساکنان یافا و حلب قبل از رسیدن به مصر هیچ چیز مشترکی احساس نمی کردند ، پس از مدتی زندگی در آنجا احساس همبستگی پیدا کردند. دوم ، بر خلاف سوری های ساکن در سوریه بزرگ ، که به طور اتفاقی سوری بودن را با عرب بودن یکی می دانستند ، سوری ها در مصر تمایز شدیدی بین این دو مفهوم قائل شدند. آنها با اشاره به اینکه مصری ها نیز به زبان عربی صحبت می کنند، تمایل داشتند خود را سوری بدانند نه عرب. نظرات سعاده احتمالاً از همین برداشت نشات گرفته است. سوم ، سوری ها چه مسلمان ، چه مسیحی و چه یهودی ، سوری ها در مصر خویشاوندی خویشتن را نسبت به یکدیگر احساس می کردند (کاملاً در تضاد با کسانی که هرگز سوریه را ترک نکردند) و بدون توجه به دین خود را سازماندهی کردند. تلاش سعاده برای نادیده گرفتن دین به عنوان یک نیروی سیاسی ممکن است از همین دیدگاه ناشی شده باشد.
دلایل دیگر نظرات غیر محبوب این حزب مربوط به درخواست حزب سوسیال ناسیونالیست سوری به اقلیت های غیر سنی است. سکولاریسم به آنها زمینه ای برابر برای رقابت داده و ناتوانی های تاریخی آنها را پاک کرد. مسیحیان تحقیرهای ذاتی وضعیت ذمی را تحمل کردند. شیعیان از قرن ها تحت آزار و شکنجه سنی ها بودند.
از طرف خود ، پان سوریانیسم خالص به عنوان یک واحد ایده آل جغرافیایی که غیر سنی ها تقریباً نیمی از جمعیت را تشکیل می دهند ، تشکیل شد. در مقابل ، آنها تقریباً در واحدهای بزرگ عرب از بین می روند. با پر کردن شکاف تاریخی بین مسلمانان و مسیحیان ، پان سوریانیسم نوید شهروندی و برابری کامل برای دومی را داد. با تجلیل از دوران باستان پیش از اسلام - تمدنی که اسلام پیروز شد - آن گذشته مشترک را جشن می گرفت. و این کشوری را پیشنهاد داد که تقریباً همه مسیحیان ارتدکس را در محدوده خود شامل می شود. (ارتدوکس ها برخلاف مارونی ها ، که به نازک در یک منطقه بزرگ پخش شده اند ، نمی توانند در وطن خود عقب نشینی کنند ؛ اما این یکی از راه های جمع کردن کل جامعه آنها بود.)
انتخاب جذابیت اقلیت ها البته یک اشکال عمده داشت. حمایت گسترده عرب سنی را غیر ممکن شد. اکثر سنی ها سکولاریسم و ناسیونالیسم خالص پان سوری ، دو بعد برنامه حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را رد کردند. سکولاریسم برخی از احکام اساسی اسلام را به چالش می کشد. معدود اندیشمندان مسلمان که علناً از عقب نشینی دین از سیاست حمایت کرده اند ، در بهترین حالت نادیده گرفته شده اند ، محاکمه و اعدام شده اند. به همین ترتیب، پان سوریانیسم ناب روح اسلام را نقض می کند. این تفاوت های مذهبی را نادیده می گیرد ، غیر مسلمانان را با مسلمانان برابر می داند ، قدمت بت پرستانه را ستایش می کند ، و تأکید بیجا بر تاریخ ، فرهنگ و خطوط خون یک سرزمین دارد. دلبستگی شدید به یک سرزمین, غیر اسلامی است - دقیقاً خلاف قانون مذهبی نیست ، بلکه بسیار برخلاف روح آن است. (از جنبه مثبت ، پان سوریانیسم آن تعداد معدودی از اعراب سنی را جذب می کند که راه های اسلامی را رد می کنند و می خواهند از اختلاف مذهبی عبور کنند.)
مخالفت شدید اکثر اهل سنت با ناسیونالیسم پان سوری پاک، شانس حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را برای دستیابی به اهداف خود محکوم کرد. ارتدکس های یونان (به تنهایی یا در ترکیب با سایر اقلیت ها) نمی توانند بر یک کشور سوریه بزرگ تسلط داشته باشند. حتی اگر چنین کردند، تجربه مارونی ها - که سعی در تحمیل ایدئولوژی اقلیت در لبنان داشتند و نتوانستند - نشان می دهد که آنها برای مدت طولانی پیروز نخواهند شد.
اما سنی ها تنها کسانی نبودند که با حزب سوسیال ناسیونالیست سوری مخالفت کردند. خصوصیات خشونت آمیز ، نامعلوم گرا ، سکولاریست و فاشیستی آن روابط خصمانه را تقریباً با همه تضمین می کرد. مقامات فرانسوی حزب را در دوره مأموریت منع کردند زیرا این حزب برای استقلال تحریک کرد. جمال عبدالناصر مصری حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را مورد آزار و اذیت قرار داد زیرا با اتحادیه ۱۹۵۸-۱۹۶۱ با مصر (یک کشور غیر سوریه) مخالفت کرد. اسرائیل به دلیل ضد صهیونیسم شدید با این حزب جنگید. بعث ها ایدئولوژی ناب پان سوری آن را رد کردند. سوسیالیست ها و کمونیست ها با فاشیسم آن مخالفت کردند. رهبران لبنان مستقل حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را سرکوب کردند زیرا مشروعیت این کشور را انکار کرد. حاکمان سوریه سعی کردند یک مزاحم اثبات شده را ساکت کنند.
حتی برجسته ترین پان سیریانیست دیگر، ملک عبدالله اردن ، با حزب سوسیال ناسیونالیست سوری جنگید. او ایده های جمهوری خواهانه و سکولار، ملی گرایی ناب پان سوری و ادعای خودشان برای حاکمیت آینده یک کشور بزرگ سوریه را رد کرد. در پاسخ ، آنتون سعاده عبدالله را صریحاً آغاز کرد و اعلام کرد که "حزب سوسیال ناسیونالیست سوری به دلیل ایدئولوژی خود با طرح امان جنگیده است. ما رژیم سلطنتی نمی خواهیم." زیرا او می خواهد دولتی را بر پایه های مذهبی ایجاد کند. " در یک مورد، حزب سوسیال ناسیونالیست سوری حتی همکاری نظامی بین دولت های لبنان و سوریه را برای مقاومت در برابر نقشه سوریه بزرگ ملک تصویب کرد.
برای آزار و اذیت بهتر حزب سوسیال ناسیونالیست سوری، بسیاری از دشمنان اغلب حزب را به همکاری با قدرت های خارجی و انجام کارهای کثیف آنها متهم می کنند. مقامات فرانسوی آن را به همکاری با قدرتهای محور در دهه ۱۹۴۰ متهم کردند. از قضا ، دولت ویشی به ادعای این اتهام ادامه داد. شایعات مربوط به یارانه های آمریکایی - که متعاقباً درست ثابت کرد, در انتخابات سوریه ۱۹۵۳ باعث بی اعتبار بودن نامزدهای حزب سوسیال ناسیونالیست سوری قرار گرفتند. ناصر بعدا حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را به گرفتن پول آمریکایی متهم کرد. یک دست انگلیسی در پشت تلاش کودتای ۱۹۶۱ در لبنان مشکوک بود. بحث در سالهای اخیر (با دلیل کافی) با محوریت کمکهای رومانی و شوروی بوده است.
با وجود این همه دشمن ، تعجب آور نیست که حزب سوسیال ناسیونالیست سوری در بیشتر عمر خود مورد آزار و شکنجه قرار گرفته باشد. سعاده خود دو بار در نوامبر ۱۹۳۵ و اوت ۱۹۳۶ توسط فرانسوی ها زندانی شد و سرانجام پس از دادرسی عجولانه توسط پلیس لبنان اعدام شد. در لبنان ، این حزب اغلب بین قانونی بودن و غیرقانونی بودن تناوب می کرد. این برای اولین بار در مارس ۱۹۳۶ ممنوع شد و در مه ۱۹۳۷ قانونی شد. در اکتبر ۱۹۳۹ ممنوع شد و توسط کمیل شمعون در ماه مه ۱۹۴۴ قانونی شد. در ژوئیه ۱۹۴۹ ممنوع شد و توسط شمعون در سپتامبر ۱۹۵۸ دوباره قانونی شد. در ژانویه ۱۹۶۲ ممنوع شد و توسط کمال جنبلاط در ۱۹۷۰ قانونی شد. (از ۱۹۷۰ همچنان قانونی است.) در سوریه ، این حزب تا سال ۱۹۵۵ قانونی بود (و بنابراین مقرهای حزب از ۱۹۴۹ تا ۱۹۵۵ در دمشق بودند) اما از آن زمان ممنوع است . در اردن، ترورهای انجام شده توسط اعضای حزب سوسیال ناسیونالیست سوری باعث سرکوب آن در طی سالهای ۱۹۵۱-۱۹۵۲ نتیجه رسید. و سرویس های امنیتی اردن تلاش کردند تا حزب را در ۱۹۶۶ ریشه کن کنند.
علی رغم نارضایتی رسمی شدید ، حزب سوسیال ناسیونالیست سوری بعضاً نمایندگی خود را در پارلمان لبنان و سوریه به دست آورده است. در لبنان ، در انتخابات ۱۹۵۷ یک کرسی به دست آورد. در سوریه بهتر انجام شد و در سال ۱۹۴۹, ۹ کرسی ، یک کرسی در ۱۹۵۳ و دو کرسی در سال ۱۹۵۴ به دست آورد. اگرچه تعداد آنها برای تصویب هرگونه قانون بسیار اندک بود ، اما این نمایندگان به حزب یک سکو دادند تا دیدگاه های خود را به طور گسترده تر معرفی کند.
پنهان کردن پیام
اما حزب سوسیال ناسیونالیست سوری همیشه دوست نداشته است که دیدگاه های واقعی آن مشخص شود. برای محافظت از خود در برابر آزار و اذیت، مرتباً به دلیل پنهان کردن پیام ملی گرایی خالص پان سوری به لایه های مختلف متوسل می شود. در واقع, استفاده کردن از زبان اسلام ، این حزب تقیه (دروغ برای حفظ ایمان) از ماهیت ایدئولوژیک را عمل کرد. این پوشش های مختلفی از جمله پان سوریانیسم عملی ، میهن پرستی محلی ، سخنان چپ گرا و حتی پان عربیسم را به تصویب رساند.
سعاده به مناسبت هایی بیانیه های پان سوری عملی را بیان می کرد و پاره های پان عربی گرایی را به برنامه های خود برای سوریه بزرگ اضافه می کرد. وی تحقق سوریه بزرگ را گامی به سوی آزادی عرب تصویر کشید. "ابتدا احیای سوسیال ناسیونالیست سوریه ، سپس سیاست های همکاری برای به نفع جهان عرب. ظهور ملت سوریه قدرت سوریه را از دست مقامات خارجی آزاد می کند و آن را به سمت تحریک سایر کشورهای عربی سوق داد و به پیشرفت آنها کمک می کند." سعدا فراتر می رود و سوریه را در چارچوبی عربی قرار می دهد: این واقعیت که "ملت سوریه [امت] بخشی از یک ملت عرب است [امت] منافاتی با بودن یک کشور کامل با حق حاکمیت مطلق ندارد."
سعاده همچنین یک مفهوم عجیب و غریب ایجاد کرد ، "عرب گرایی سوسیال ناسیونالیسم سوریه" ، که سعی کرد با اعلام کردن که سوریه رهبر از اعراب ، دایره را مربع کند. "او تا آنجا پیش رفت که ادعا کند ،" اگر یک عرب گرایی واقعی و واقعی وجود داشته باشد در جهان عرب ، این عرب گرایی حزب سوسیال ناسیونالیست سوری است ، "و این را استفاده کرد برای توجیه استدلال خود که ملت سوریه ملت مناسب برای احیای کردن جهان عرب است.
در دوره ۱۹۵۶-۱۹۶۷ ، زمانی که پان عربیسم به اوج محبوبیت خود رسیده بود ، این حزب اهداف پان سوری را خاموش کرد. در یک جزوه حزب سوسیال ناسیونالیست سوری دو شعار مخالف در یک صفحه پدید شده است: "ناسیونالیسم سوریه علیه ناسیونالیسم عرب" و "حزب سوسیال ناسیونالیست سوری از هلال بارور، یک واقعیت تاریخی و جغرافیایی ، به عنوان تنها شکل معتبر اتحادیه در خاورمیانه پشتیبانی می کند - بدون رد احتمال از یک جبهه عرب. " این پیام مضاعف باعث می شود که باور کردن اینکه حزب سوسیال ناسیونالیست سوری دستخوش یک تغییر واقعی قلب شده باشد ، دشوار است. ارجاع به عقاید قدیمی و خالص پان سوری باعث شد تا این ناظر به این نتیجه برسد که دیدگاه سعاده در قلب ایدئولوژی حزب سوسیال ناسیونالیست سوری باقی مانده است.
اما اشارات وطن پرستی محلی را می توان در اوایل ماه مه ۱۹۴۴ یافت ، زمانی که وفاداری به لبنان به عنوان پوششی مفید مورد استفاده قرار گرفت و حزب هدف خود را "استقلال لبنان" اعلام کرد. ده سال بعد ، رهبران حزب سوسیال ناسیونالیست سوری برای دفاع از وضعیت موجود در برابر برنامه های رادیکال پان عربیست که توسط ناصر ، بعث و دیگران حمایت می شد، دیدگاهی غرب گرایانه اتخاذ کردند و با محافظه کاران کار کردند. این تاکتیک در سال ۱۹۵۸، هنگام جنگ داخلی در لبنان ، به اوج خود رسید ، زمانی که حزب سوسیال ناسیونالیست سوری برای سرکوب شورشیان به دولت لبنان پیوست. با توجه به نظرات حزب در مورد عدم مشروعیت موجودیت لبنان ، این موضوع قابل توجهی بود. این امر نه تغییر در اهداف دوربرد بلکه قدردانی از لبنان به عنوان پناهگاه بود. رهبران حزب سوسیال ناسیونالیست سوری به حق می ترسیدند که پیروزی مخالفان نتیجه رسید به بسته شدن کشور به آنها.
اما نیاز واقعی به دورویی در سال ۱۹۶۲ بوجود آمد. در نتیجه افتضاح دسامبر ۱۹۶۱، هنگامی که در تلاش برای سرنگونی دولت لبنان ناکام ماند ، حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را در لبنان (و همچنین سوریه) ممنوع دانست. برای اینکه دوباره در یکی از این ایالات قابل قبول شود، سه استراتژی اتخاذ کردند. ابتدا ، مانند سال ۱۹۴۴، اعضا وطن پرستی محلی را وانمود کردند . کسانی که در سوریه زندگی می کردند به رژیم دمشق وفادار شدند. به همین ترتیب ، کسانی که در لبنان خود را وقف حفظ استقلال لبنان اعلام کردند.
این تاکتیک در دادسرای نظامی که برای مجازات شرکت کنندگان در کودتای نافرجام تاسیس شده بود، امتحان شد ، اما موفقیت چندانی نداشت ، زیرا نه دادستان عمومی و نه رئیس دادگاه فریب نخوردند. اولی به قاضی گفت:
هدف توطئه کنندگان حزب سوسیال ناسیونالیست سوری باید برای شما و همه جهان آشکار باشد - این چیزی نبود جز اجرای اصول اساسی حزب [با به دست گرفتن قدرت در لبنان]. لبنان از همان ابتدا از این واقعیت آگاه بود. اما هنگامی که توطئه گران شکست خوردند ، آنها سعی کردند دلایل توطئه خود را جعل کنند ، و از اصلاحات رژیم لبنان و توسعه اجتماعی ابراز نگرانی کردند.
قاضی تصدیق کرد: "هدف آن خلاف قانون بود ، حزب سوسیال ناسیونالیست سوری مانند یک جامعه مخفی عمل کرد و آموزه واقعی خود را برای مقامات آشکار نکرد. در عوض ، ... حزب وانمود کرد که برای حفظ موجودیت لبنان تلاش می کند." غیر قابل تصور بودن این تاکتیک منجر به کنار گذاشته شدن آن شده است.
دوم ، این حزب آموزه های فاشیستی را رها كرد و آنهای قابل قبول تر چپ را پذیرفت. این تحول در سال ۱۹۷۰ کامل کرد و به زودی پس از آن حزب سوسیال ناسیونالیست سوری اجازه کرد تا با آن گروه هایی که قصد لغو وضع موجود را دارند ، دلیل مشترکی ایجاد کند. روابط نزدیک با چندین حزب ، به ویژه حزب سوسیالیست ترقیخواه جنبلاط و سازمان آزادیبخش فلسطین توسعه یافت. حرکت از راست به چپ ماندگار به نظر می رسد. در سال ۱۹۸۴، رئیس حزب سوسیال ناسیونالیست سوری در جشن سالگرد حزب کمونیست لبنان شرکت می کرد. کسانی که با ایدئولوژی حزب آشنا نیستند ، حتی آن را مارکسیستی می دانند. آنچه که با تقلید آغاز می شود ، با گذشت زمان ، به واقعیت تبدیل می شود. به نظر می رسد جهت گیری حزب سوسیال ناسیونالیست سوری امروز برای همیشه با چپ همسو باشد.
سومین و مهمترین، اعضای حزب سوسیال ناسیونالیست سوری به تصویر کشیدن سوریه بزرگ به عنوان اولین گام به سمت یک جبهه متحد عربی و یا (این در سالهای بعد به طور فزاینده ای اتفاق می افتاد) یک کشور واحد عرب است. به عبارت دیگر، آنها رنگ محافظی ملی گرایی عملی پان سوری را در پیش گرفتند. یکی از متهمان در دادگاه سال ۱۹۶۲ حزب سوسیال ناسیونالیست سوری اعلام کرد که "اظهار ایمان در سوریه بزرگ ، در ملت سوریه [ام ت ] ، همان اعتقاد به ملت عرب است." سوریه یک ملت را تشکیل می دهد. جبهه عرب متشکل از بسیاری از کشورها از جمله ، در وهله اول ، سوریه است. (هنگامی که توسط پان عربیست ها به چالش کشیده شد تا تمام آثار باقی مانده در سوریه بزرگ را کنار بگذارد ، البته حزب سوسیال ناسیونالیست سوری امتناع ورزید ؛ این کار را به این دلیل انجام داد که تشکیل دولت سوریه بزرگ نمایانگر یک مرحله میانی عملی برای تحقق یک کشور واحد عرب است.)
اگرچه مخلوط کردن مضامین پان سوری و پان عربی پس از سال ۱۹۶۲ سازگارتر شد ، اما مدت ها بود که این تقیه استاندارد حزب بود. قبلاً در سال ۱۹۵۱، عصام المحايري، عضو حزب سوسیال ناسیونالیست سوری در پارلمان سوریه ، استدلال کرد که "کار ما برای وحدت سوریه طبیعی [یعنی سوریه بزرگ] سنگ بنای هر بنای سالم پان عرب است." سی و چهار سال بعد ، هنگامی که المحایری رهبر حزب بود ، او همچنان همان دورویی را حفظ كرد و به مصاحبه گر گفت كه حزب سوسیال ناسیونالیست سوری و دمشق "در مورد هدف مشخص پان عرب" توافق دارند. در سال ۱۹۸۸، این تناقض همچنان ادامه دارد: علی رغم مواضع مستحکم و شناخته شده ، حزب سوسیال ناسیونالیست سوری شعار "تعهد به سیاست حزب برای مبارزه و پان عربیسم" را به زبان می آورد.
جوجه کشی سیاست های رادیکال
بیشتر اهمیت حزب سوسیال ناسیونالیست سوری در تأثیر آن بر طیف وسیعی از عناصر رادیکال در لبنان و سوریه نهفته است.
از زمان تأسیس، هنگامی که سعاده وقت خود را صرف سخن گفتن به دانشجویان در دانشگاه آمریکایی بیروت می کرد ، این حزب عمدتا یک نخبه تحصیل کرده در لبنان و سوریه را به خود جلب می کرد. این اولین حزب در منطقه بود که موضع رادیکال ، سکولاریستی را بدون ابهام یا تعصب قومی بیان کرد. برای بسیاری از درخشان ترین و بلند پروازانه ترین ذهن های جوان ، این کیفیت باعث برجسته شدن آن در طی بیست یا چند سال پس از تأسیس آن در سال ۱۹۳۲ شده است. اگرچه از نظر عددی همیشه بسیار کم است (تخمین ها بین ۱۲۰ تا کمتر از ۱۰۰۰ عضو در سال ۱۹۳۶ است) ، اما یک لیست قابل توجه است اعضای قبلی به شخصیت های اصلی زندگی لبنان و سوریه تبدیل شدند. غسان تويني به یک ناشر و سیاستمدار قدرتمند لبنانی تبدیل شد.
إيلي سالم وزیر امور خارجه شد. فایز صایغ حزب را ترک کرد و سخنگوی مفصل پان عربیسم شد ، در حالی که هشام الشرابي ملی گرای برجسته فلسطینی شد. یکی از با دوام ترین دیکتاتورهای نظامی سوریه ، ادیب شیشکلی (۱۹۴۹-۱۹۵۴) عضو سابق بود. یک دوم ، صلاح جدید (دیکتاتور از ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۰) احتمالاً نیز عضو آن بود. شیشاکلی به عنوان رئیس دولت ، همچنان به اعضای حزب سوسیال ناسیونالیست سوری، از جمله برادرش صلاح الدین و عصام المحايري نزدیک بود. در زندگی فرهنگی نیز مهمانی تأثیر زیادی داشت. به عنوان مثال ، شاعر آدونیس ('علی احمد سعید) در جوانی شناسایی با حزب شناخته می شد.
حزب سوسیال ناسیونالیست سوری به عنوان یک سازمان کاملاً منظم و کاملاً منضبط با دکترین روشن و یک رهبر اقتدارگرا، از نقاط قوتی برخوردار بود که دیگران می خواستند از آن کپی کنند. تعدادی از اعضای سابق آنچه را که در مورد سازمان سیاسی از آن آموخته اند ، برای راه اندازی احزاب خود گرفتند. این موارد شامل:
(۱) جنبلاط، رهبر دروزی ها در لبنان ، پس از شکست خوردن مذاکرات برای همکاری با حزب سوسیال ناسیونالیست سوری، حزب سوسیالیست ترقیخواه را در سال ۱۹۴۹ تأسیس کرد.
(۲) شیشکلی حزب سوسیال ناسیونالیست سوری مانند مدل برای جنبش آزادیبخشی عرب (تاسیس در اوت ۱۹۵۲) استفاده کرد.
(۳) اکرم الحورانی ، یکی از چهره های برجسته در سیاست سوریه برای سالها ، از اولین اعضای حزب سوسیال ناسیونالیست سوری بود. در طی عضویت خود با حزب ، در ۱۹۳۶-۱۹۳۸، وی به تاسیس حزب ملی جوانان کمک کرد و سپس در ۱۹۳۹ رهبر آن شد. حورانی نه تنها خود مخفیانه عضوی از حزب سوسیال ناسیونالیست سوری باقی ماند بلکه حزب جوانان ملی را نیز به آن وابسته کرد. حورانی سرانجام با حزب سوسیال ناسیونالیست سوری قطع رابطه کرد و روابط میان حزب ملی جوانان و حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را قطع کرد. همانطور که در مورد جنبلاط، مذاکرات برای همکاری با حزب سوسیال ناسیونالیست سوری ناکام ماند ، بنابراین حورانی در ژانویه ۱۹۵۰ حزب جوانان ملی را به حزب سوسیالیست عربی تبدیل کرد. این سازمان اخیر فقط سه سال مستقل ماند و سرانجام در فوریه ۱۹۵۳ با حزب بعث ادغام شد .
(۴) حزب سوسیال ناسیونالیست سوری در اوایل دهه ۱۹۵۰ طرفداران زیادی در میان فلسطینیان پیدا کرد ، تعدادی از آنها متعاقباً در الفتح ، سازمان فلسطینی ، مناصب بالایی داشتند. داماد سعاده، فؤاد الشمالي، نقشی اساسی در سپتامبر سیاه داشت. بشیر عبيد از نزدیک با جبهه مردمی آزادی فلسطین همکاری کرد. احمد جبریل رئیس سازمان خود ، جبهه مردمی برای آزادی فلسطین- فرماندهی عمومی بود. ژرژ ابراهیم عبدالله در سال ۱۹۶۵ حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را ترک کرد و به جبهه مردمی برای آزادی فلسطین جورج حبش پیوست.
(۵) در سال ۱۹۷۹ یا ۱۹۸۰ ، عبدالله سازمان خود را به نام "جناح انقلابی مسلح لبنان" (معروف به اختصار فرانسوی آن ، FARL) تاسیس كرد ، كه بیشتر اعضای آن از حزب سوسیال ناسیونالیست سوری بودند. FARL با اطلاعات سوریه کار می کرد و مسئول اقدامات تروریستی در فرانسه در دهه ۱۹۸۰ بود. حزب سوسیال ناسیونالیست سوری حتی بدون ارتباط مستقیم شخصی ، الگویی را برای احزاب سیاسی دیگر ارائه می داد. Phalanges Libanaises، سازمان برجسته مارونی در سال ۱۹۳۶ تاسیس شد ، بسیاری از حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را اقتباس کرد. النجدة، سازمان سنی یک سال بعد تاسیس شد. قبل از تاسیس حزب بعث، ظاهراً میشیل عفلق و صلاح الدین البیطار گفتگوهای طولانی با سعاده داشتند.
أبو خلدون ساطع الحصري، نظریه پرداز پان عرب ، هیچ دوست حزب سوسیال ناسیونالیست سوری، دلایل این تاثیر را در اوایل دهه ۱۹۵۰ توضیح داد:" تاکنون هیچ حزبی در جهان عرب ظاهر نشده است که بتواند با حزب سوسیال ناسیونالیست سوری بخاطر کیفیت تبلیغات خود ، که هم به عقل و احساس می پردازد و هم به دلیل قدرت سازمان ، که به طور آشکار و پنهانی موثراست ، رقابت کند. این حزب به موجب تشکیلات خود موفق به ایجاد یک جریان فکری و سیاسی بسیار قدرتمند در سوریه و لبنان شد." قبل از حزب سوسیال ناسیونالیست سوری، احزاب سیاسی در سوریه و بیشتر خاورمیانه منافع شخصی را نمایندگی می کردند ، حتی اگر تظاهر می کردند که به دنبال اهداف هستند. حزب سوسیال ناسیونالیست سوری اولین حزب بومی واقعی با ماهیت ایدئولوژیک بود. بنابراین ، یک مورخ از احزاب سیاسی در سوریه به درستی نتیجه می گیرد که حزب سوسیال ناسیونالیست سوری بر اساس "بنیادی کاملاً متفاوت از احزاب پیش از آن یا پس از آن" تاسیس شده است.
رادیکالیسم حزب سوسیال ناسیونالیست سوری ماهیت ناسیونالیسم پان عربی را کاملاً تحت تأثیر قرار داد. در جاهای دیگر جهان عرب - عربستان ، مصر و مغرب پان عربیسم ابتدا به عنوان دکترین متواضعانه طرفداری از روابط سیاسی هماهنگ و همکاری در امور مالی ، فرهنگ و سایر حوزه ها (آنچه به عنوان پان عربیسم معتدل شناخته می شود) توسعه یافت. اما در سوریه بزرگ، پان عربیسم معنای بسیار بلند پروازانه تر و مخل کننده تری داشت: از بین بردن مرزها و ادغام مردم (یا پان عربیسم رادیکال). به نظر می رسد که این ایده را می توان در حزب سوسیال ناسیونالیست سوری جستجو کرد ، که برنامه های آن برای از بین بردن مرزهای تقسیم سوریه بزرگ متعاقباً به ملت عرب منتقل شد. بعث در اواخر دهه ۱۹۴۰ اصول به سبک حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را در پیش گرفت و سپس این اصول را در مصر و کشورهای عربی زبان منتشر کرد. پان عربیسم رادیکال از حدود ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۷ شکوفا شد و در آن دوره اهمیت سیاسی گسترده ای در خاورمیانه داشت. اگرچه از آن زمان پان عربیسم معتدل سبقت گرفته شد، این ایدئولوژی هنوز برای برخی از رهبران مانند معمر قذافی از لیبی ادامه دارد.
نیروهای شبه نظامی فداکار حزب سوسیال ناسیونالیست سوری علاوه بر ایدئولوژی و سازمان ، یک ارتش توانمند به آن بخشیدند که در هر دو جنگ داخلی لبنان نقش بسزایی داشت. در سال ۱۹۵۸، اینها در کنار دولت شمعون در برابر شورشیان ایستادند. با آغاز جنگ در سال ۱۹۷۵، حزب سوسیال ناسیونالیست سوری تغییر موضع داد و در ائتلاف ضد دولت جایگاه کمی اما مهم ایفا کرد.
حزب سوسیال ناسیونالیست سوری تلاش های بسیاری برای متحد کردن کشورها الهام گرفته است. در سال ۱۹۴۹، این حزب با سه حاکم نظامی سوریه که مذاکرات وحدت را با عراق دنبال می کردند ، ارتباط داشت ، هرچند که هر یک از اینها نظر خود را تغییر دادند یا قبل از دستیابی به توافق سرنگون شدند. تمایل حزب سوسیال ناسیونالیست سوری به استفاده از براندازی و خشونت، آن را متحدان قدرتمندی را به دست آورد. حداقل در سه نوبت برای انقلاب برنامه ریزی شده از حمایت خارجی برخوردار شد. سوریه به تلاش سال ۱۹۴۹ برای سرنگونی دولت لبنان کمک کرد. عبدالله ، عموی پادشاه عراق ، در تلاش ناموفق ۱۹۵۶ برای سرنگونی دولت سوریه ، از حزب سوسیال ناسیونالیست سوری حمایت کرد. و افسران ارتش لبنان در سال ۱۹۶۱ علیه دولت خود حزب سوسیال ناسیونالیست سوری پیوستند. (شاید دولت انگلیس نیز در این آخرین تلاش نقش داشت.) تقریباً مانند تمام کارهایی که حزب سوسیال ناسیونالیست سوری انجام داد ، این حوادث نیز بی نتیجه ماند.
حتی در شکست، هر یک از اینها عواقب گسترده ای داشت. اپیزود ۱۹۴۹ را در نظر بگیرید: در ژوئن همان سال ، حسني الزعيم ، حاکم سوریه ، به آنتون سعاده خوش آمد و قول های تسلیحات علیه مقامات لبنان را داد.
این امر سعاده را ترغیب کرد تا علیه آنها اعلان جنگ کند و برای سرنگونی دولت گام بردارد. اما زعیم در جولای ۱۹۴۹ به سعاده خیانت کرد و او را تحویل پلیس لبنان داد و بلافاصله او را اعدام کرد. خیانت زعیم پیامدهای گسترده ای در سوریه و لبنان داشت. در سوریه ، یک ماه بعد این به سرنگونی زعیم کمک کرد، زیرا بسیاری از سوری ها از نقض وعده زعیم آزرده شدند. شیشکلی، مدیرکل پلیس زعیم ، کمک مهمی به کودتا کرد و بلافاصله پس از آن شخصاً قدرت را به دست گرفت. زعیم به دست سربازی که از طرف سعاده انتقام کشید زندگی خود را گم شد. در لبنان ، رياض الصلح، یکی از بزرگان سیاست لبنان و نخست وزیر در زمان مرگ صعده ، در ژوئیه ۱۹۵۱ توسط یکی از اعضای حزب سوسیال ناسیونالیست سوری قتل شد. روابط لبنان و سوریه برای سالها خسارت زد. در هر دو کشور، حزب سوسیال ناسیونالیست سوری از واکنش همدردی بهره مند شد.
تلاش حزب سوسیال ناسیونالیست سوری برای سرنگونی دولت سوریه در آوریل ۱۹۵۵ ناکام ماند (البته) ، اما نقش مهمی در چرخش بعدی دمشق به سمت اتحاد جماهیر شوروی داشت. این حزب سهم برجسته ای در وقایعی داشت که منجر به آغاز جنگ داخلی لبنان در سال ۱۹۷۵ شد.
از اواخر دهه ۱۹۴۰ به بعد، حزب بعث نزدیکترین رقیب حزب سوسیال ناسیونالیست سوری در سوریه بود. این یک مجموعه جلب ها مشابه به همان حوزه انتخاباتی ارائه می دهد. اغراق نکنیم تاریخچه این دو حزب درهم است. شاید بارزترین نکته این است که ، پس از مشارکت در رقابتی که در اواخر دهه ۱۹۵۰ با درگیری آشکار به اوج خود رسید ، آنها بیست سال بعد متحدین ثابت قدم شدند.
حزب بعث در دهه ۱۹۴۰ توسط دو معلم سوری از دمشق ، میشیل عفلق و صلاح الدین البیطار تاسیس شد. این حزب ایدئولوژی رادیکال پان عربیستی را ترویج کرد و خواستار حذف کشورهای عربی موجود و جایگزینی آنها با یک کشور واحد عربی بود. بعث در سال ۱۹۵۷ به عنوان یک نیروی اصلی در سوریه ظهور کرد و اعضای حزب از سال ۱۹۶۳ (و عراق از ۱۹۶۸) سوریه را اداره می کنند.
حزب سوسیال ناسیونالیست سوری و حزب بعث در سالهای ابتدایی خود دارای پایگاه مشابهی از عضویت و روشهای جذب بودند. آنها اساساً در میان اقلیت های غیر سنی تحصیل کرده و فکری رادیکال برای پیروان به رقابت پرداختند. اعضا معمولاً دانشجویانی از طبقه متوسط به پایین بودند که دارای پدران دهقانی سابق بودند و به تازگی وارد یک شهر شده اند. این گفت ، به نظر می رسد بعث از آرایشی شهری و سنی بیشتری برخوردار بوده است.
هر دو در دبیرستان های منطقه دولتی (که در آن زمان موسسات نخبه ای بودند) به ویژه در منطقه عمدتا 'علوی لاذقیه و منطقه دروز از جبل دروز استخدام می کردند. گاهی اوقات ، مانند لاذقیه در دهه ۱۹۴۰، دو حزب از دبیرستان های رقیب حمایت مالی می کردند. هر دو برای انتشار ایده های خود به معلمان اعتماد داشتند. بعث ادعا کرد که حدود سه چهارم دانش آموزان دبیرستانی حلب اعضا بودند و سلول های آن در اواخر دهه ۱۹۴۰ در تمام نقاط کشور فعال بودند. بین آنها، همه دبیرستانهای سوریه را طی کردند.
به گفته مایکل اچ ون دوسن، "در اوایل دهه ۱۹۵۰، حتی یک دانش آموخته دبیرستانی وجود نداشت که در حین تحصیل در معرض حزب بعث یا حزب سوسیال ناسیونالیست سوری قرار نگرفته باشد."
هر دو حزب از برنامه ای خواستار سکولاریسم و كنترل دولت بر اقتصاد بودند. سکولاریسم برای افرادی که مدتهاست به دلیل اعتقادات مذهبی خود مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند جذابیت آشکاری دارد. كنترل دولت بر اقتصاد (خواه نسخه فاشیستی حزب سوسیال ناسیونالیست سوری یا سوسیالیسم بعث) نوید فرصت اقتصادی را داد.
این دو مورد مشترکات مشترک دیگری داشتند ، از جمله: عضویت نخبگان ( تا اواخر۱۹۶۳طبق گزارشات بعث فقط ۴۰۰ عضو داشت), اعتماد به روش های توطئه آمیز, چشم انداز اتصال دهقانان به طبقات متوسط از طریق صنعتی شدن.و امید دامن زدن انقلاب با بسیج و حق رای دادن به محرومان, و آنچه برای آینده سوریه بسیار مهم است، هر دو تاثیر بر روی افسران نظامی که به عنوان دانش آموز دبیرستان عضو حزب بوده اند، ادامه دادند. در حالی که رده های پایین بیشتر از حزب سوسیال ناسیونالیست سوری حمایت می کردند ، افسران به سمت بعث گرایش پیدا کردند.
اعضای جوامع مذهبی فقیر و ضعیف تر در لبنان و سوریه این دو حزب را جذاب قلمداد کردند و به تعداد نامتناسبی به آنها پیوستند. در واقع، غیر معمول نبود که اعضای یک خانواده بیعت را بین حزب سوسیال ناسیونالیست سوری و بعث تقسیم می کردند. جدیدها ، یک خانواده علوی ، نمونه برجسته ای بودند. دو برادر، غسان و فواد ، در آوریل ۱۹۵۵, حزب سوسیال ناسیونالیست سوری قتل یک افسر بعث، عدنان المالكي، که منجر به کشتن غسان و زندانی شدن فواد شد، شرکت کردند. برادر سوم ، صلاح ، ظاهرا قبل از پیوستن به حزب بعث و ظهور به حاکمیت سوریه در اواخر دهه ۱۹۶۰ عضو حزب سوسیال ناسیونالیست سوری بوده است.
در ابتدا ، حزب سوسیال ناسیونالیست سوری موفقیت بیشتری نسبت به بعث داشت ، زیرا در حالی که هر دو مورد حمایت علوی قرار گرفتند، حزب سوسیال ناسیونالیست سوری مسیحیان ارتدکس را نیز به خود جلب کرد. در اوایل دهه ۱۹۵۰ عضویت و نفوذ هر دو حزب گسترش یافت. بعث در این زمان به مرحله حزب سوسیال ناسیونالیست سوری رسید و چند سال بعد از آن پیش افتاد. از این پس اختلافات بیشتر شد ، در حالی که بعث در نهایت به حزب حاکم در دو ایالت تبدیل شد در حالی که حزب سوسیال ناسیونالیست سوری یک جنبش کوچک و کاملاً تحقیر شده بود. با نگاهی به گذشته ، به نظر می رسد که حزب بعث در نهایت باید حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را شکست می داد. عوامل مزاجی ، فکری ، سازمانی و تاکتیکی به توضیح موفقیت بیشتر آن کمک می کند.
از نظر مزاجی، دو طرف در تمایل خود برای همساز کردن مردم گسترده تر، به ویژه اهل سنت اختلاف نظر داشتند. در حالی که سعاده از منطق خود به نتیجه گرای پیروی می کرد ، عفلق و بیطار ایدئولوژی خود را به جریان های غالب رساندند. رهبران بعث تلاش زیادی برای جذب مسلمانان سنی انجام دادند. حزب سوسیال ناسیونالیست سوری این کار را نکرد. به همین دلیل ، اکثر اهل سنت حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را دوست نداشتند. پیوستن به حزب سوسیال ناسیونالیست سوری همیشه اقدامی رادیکال تر از پیوستن به بعث بود زیرا حزب سوسیال ناسیونالیست سوری سنت را به طور کامل در تلاش برای نظم جدید رد کرد. این تقابل را می توان با توجه به پان عربیسم ، اسلام و نقش دین در سیاست مشاهده کرد.
رد قاطع حزب سوسیال ناسیونالیست سوری از ناسیونالیسم پان عربیست از جذابیت آن بسیار کاست. پان عربیسم برای اهل تسنن خوب احساس می کند. بیشتر قرعه های آن در سازش که پان عربیسم بین ارانه دهد بین آرمان قدیمی برای همبستگی اسلامی و انگیزه مدرن برای رسیدن به ملت است. ناسیونالیسم پان عربی مسلمانان را کمتر از سایر ناسیونالیسم (از جمله انواع پان سوری) ناراحت می کند ، زیرا با بسیاری از نظرات معمول در میان مسلمانان مطابقت دارد و می تواند ناشی از حساسیت های اسلامی زمین گیر شد. پان عربیسم که از کاریزمای ناصر پشتیبانی می شود ، در دهه ۱۹۵۰ محبوبیت زیادی پیدا کرد و بعث نیز به همین ترتیب به دست آورد.
رفتار دو طرف با اسلام تضاد آشکارتر در نگرش نسبت به مشارکت اهل سنت ایجاد می کند. حزب سوسیال ناسیونالیست سوری اسلام را به چیزی غیر قابل تشخیص برای یک مسلمان تبدیل کرد. از نظر سعاده ، اسلام دو نمود دارد ، مسیحیت و محمدیسم. این دو دین متمایز نیستند بلکه دو نسخه از یک دین هستند. سعاده آموزه های معمول اسلام را بر اساس اصول جدید ناسیونالیسم اجتماعی جایگزین آموزه های معمول کرد. این دین هیچ چیز با جریان اصلی اسلام مشترک نیست. این دیدگاه عجیب و غریب ، که سعاده توضیح داد در اسلام در دو پیام آن : مسیحیت و محمدیسم ، تلاش کرد تا مسیحیان و مسلمانان را همزمان گرد بیاورد ، در حالی که اعتقادات آنها را تحقیر می کند.
برای مقایسه ، دیدگاه بعث در مورد اسلام تقریباً متعارف بود. عفلق محمد پیامبر را نه به عنوان یک رهبر مذهبی بلکه به عنوان یک شخصیت برجسته ملی عرب می دید و بر نقش اساسی اسلام در شکل گیری فرهنگ عرب تأکید کرد. این تفسیر، که اسلام را به یک سنت غیر معنوی تقلیل داد ، مسلمانان متدین را آزرد. اما اسلام را به طور مرتب در پان عربیسم ادغام کرد. بعلاوه، اعراب غیر مسلمان را مجبور به ادای احترام به فرهنگ اسلامی کرد و از این طریق این دو را به هم نزدیک کرد. بنابراین بعث نسبت به اسلام احترام گذاشت و خود را با حساسیت های مسلمانان همسو کرد. برنامه حاصله نسبت به احساسات اهل سنت بسیار کمتر اهانت آور بود ازآن حزب سوسیال ناسیونالیست سوری.
آموزه های سکولاریست بعث و حزب سوسیال ناسیونالیست سوری نیز اکثریت عرب سنی را دفع کردند ، زیرا سکولاریسم مغایر با تفسیر سنتی اسلام است. اما دوباره بعث با احساسات مسلمانان سنی هماهنگی بیشتری داشت. حزب سوسیال ناسیونالیست سوری هرگز سکولاریسم سختگیرانه ضد دین و رادیکال خود را از بین نبرد. در مقابل ، عفلق روح اسلامی را تأیید کرد و سعی کرد با آن را سازگار کند. همه این دلایل باعث شد که حزب سوسیال ناسیونالیست سوری به عنوان یک حزب اقلیت باقی بماند، در حالی که بعث تعداد زیادی از اهل سنت را به خود جلب کرد.
پان سوریانیسم خالص از فقر فکری رنج می برد. پان عربیسم (اعم از رادیکال یا معتدل) بسیاری از اندیشمندان را به سمت خود جلب کرد که استدلال قدرتمند و ظریفی را برای ملت عرب ایجاد کردند. در مقابل ، پان سوریانیسم خالص فقط توسط آنتون سعاده و گروه پیروان منحصر اگر با استعداد باشد, به فرد وی ، ، ترویج شد. این عدم مفصل بندی تا حد زیادی توضیح می دهد شکست پان سوریانیسم خود را تاسیس کند به عنوان یک ایدئولوژی معتبر و جذب طرفداران زیادی است.
آدم میتوان تا آنجا پیش رفت که بگوییم موقعیت ضد حزب سوسیال ناسیونالیست سوری بهتر از موقعیت حزب سوسیال ناسیونالیست سوری بیان شد. به عنوان مثال به مورد ابو خلدون ساطع الحصري توجه کنید. حصری، شاید مهمترین تئوریسین برجسته و نماینده پان عربیسم ، مدتها به حزب سوسیال ناسیونالیست سوری علاقه داشت. او با سعاده ملاقات کرد و حتی کتابی در مورد ایدئولوژی حزب سوسیال ناسیونالیست سوری نوشت. او مطمئناً با پان سوریانیسم خالص مخالف بود ، اما حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را جدی گرفت و با احترام آن بحث کرد. اما حزب سوسیال ناسیونالیست سوری ، که چرخش از کودتای نافرجام خود در سال ۱۹۵۵ در سوریه ، حصری را تحریک کرد و او در سال ۱۹۵۶ با یک تکذیب شریر حزب سوسیال ناسیونالیست سوری پاسخ داد و آن ضربه سختی به حزب بود. بسام تیبی اهمیت این واقعه را توضیح می دهد: "حمله گسترده چنین نویسنده سیاسی با نفوذی مانند الحصری به حزب سوسیال ناسیونالیست سوری، که هنوز جای پایی محکم نگرفته بود ، پیشرفت آن را به شدت آسیب رساند. انتقاد حصری توسط همه مخالفان حزب مورد استفاده قرار گرفت."
حزب سوسیال ناسیونالیست سوری هرگز موفق به جذب بسیاری از پیروان خارج از لبنان و سوریه نشد. در مقابل ، حزب بعث در عراق ، اردن و سایر کشورها پشتیبانی قابل توجهی به دست آورد که همه اینها بر قدرت آن افزود.
در سطح تاکتیکی ، بعث حیله گری و انعطاف پذیری از خود نشان داد ، همانطور که در آن لحظه مناسب بود ، با دیگران (الحوراني، ناصر) پیوست یا آنها را کنار گذاشت. در مقابل ، حزب سوسیال ناسیونالیست سوری اتحاد های کم تشکیل داد ، در میان دشمنان منزوی ماند و مورد آزار و اذیت مداوم قرار گرفت.
چابکی بیشتر بعث به ویژه در مرحله در مبارزه خود با حزب سوسیال ناسیونالیست سوری در سال ۱۹۵۵ آشکار شد. در جریان تلاش برای کودتا ، یک عضو حزب سوسیال ناسیونالیست سوری سرهنگ عدنان المالكي را، یک بعثی برجسته و یکی از قدرتمندترین افسران در ارتش سوریه به گلوله بست. مرگ مالکی ضربه جدی بود اما رهبران بعث از گشودگی سیاسی ایجاد شده در آن نهایت استفاده را بردند. آنها یک نمایش دادگاه از حزب سوسیال ناسیونالیست سوری ترتیب دادند که تمام فعالیت های حزب - از جمله برنامه و اهداف آن - را تحت بررسی قرار داد. پس از دادگاه ، اذیت حزب سوسیال ناسیونالیست سوری آغاز شد. این امر غیرقانونی اعلام شد (و تاکنون نیز چنین است). افسران غیر بعثی با بعثی در زدودن اعضای حزب سوسیال ناسیونالیست سوری از دولت و نیروهای مسلح پیوستند ، جایی که تعداد آنها حدود ۳۰ افسر و ۱۰۰ افسر درجه دار بود (که الحورانی، سابق حزب سوسیال ناسیونالیست سوری، هدایت این تلاش ها را به عهده داشته است, باید آنها را بیشتر وحشت زده شد) و مقامات سعی کردند همه اعضای حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را در سوریه بگیرند.
این مراحل تقریباً موفقیت کامل داشتند. حزب سوسیال ناسیونالیست سوری از زندگی سیاسی سوریه رانده شد و تعادل بین دو حزب برای همیشه تغییر کرد.
یک ابزاری دمشق
حزب سوسیال ناسیونالیست سوری و بعث گرچه رقبای دیرینه ایدئولوژیک بودند اما تنها پس از ماجرای مالکی دشمنان تلخی شدند. به نظر می رسید که خصومت بین حزب سوسیال ناسیونالیست سوری و بعث به طور نامحدود ، یا حداقل تا زمان له شدن مورد اول ادامه خواهد داشت. به عنوان مثال ، در طول جنگ داخلی لبنان در سال ۱۹۵۸، بعث با زهر مخصوص به دنبال حزب سوسیال ناسیونالیست سوری رفت. اما دشمنی آنها ادامه پیدا نکرد؛ در عوض ، دو حزب دچار تحولات عقیدتی و سیاسی شدند. در این فرآیند ، حزب سوسیال ناسیونالیست سوری در نهایت به ابزاری از بعث تبدیل شد، در حالی که بعث برخی از ایدئولوژی های حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را به عهده گرفت. این کراس اوور باعث شدن آنها متحدان احتیاطی به نتیجه رسید.
خرابی های دیدنی که در اواخر سال ۱۹۶۱ توسط هر دو بعث و حزب سوسیال ناسیونالیست سوری متحمل شدند این تغییرات را ایجاد کرد. ما قبلاً دیده ایم که چگونه تلاش نافرجام حزب سوسیال ناسیونالیست سوری برای سرنگونی دولت لبنان در ماه دسامبر منجر به انکار (پنهان کاری) پان سوریانیسم ناب و پناهنده شدن آن تحت پوشش پان عربیسم شد. یک نسل بعد، این انکار همچنان پابرجاست.
بعث تغییر و تحول کامل تری را تجربه کرد ، در باطن و همچنین در ظاهر تغییر کرد. در مورد آن، این تجزیه جمهوری متحد عربی در سپتامبر ۱۹۶۱ بود که تغییرات را تسریع کرد.جمهوری متحد عربی در سال ۱۹۵۸ به عنوان یک ادغام کامل در کشورهای سوریه و مصر تشکیل شد و سپس به سرعت شروع به شکست کرد. اما سه سال و نیم سپری شد تا افسران سوری کشور خود را از چنگ قاهره خارج کردند. فروپاشی جمهوری متحد عربی ، رویای قدیمی حزب بعث سوریه در مورد پان عربیسم رادیکال را بی اعتبار کرد. (شاخه های حزب بعث در سایر کشورها ، به ویژه عراق ، به همین ترتیب تحت تأثیر قرار نگرفتند.) پیامدهای اتحاد با مصر نشان داد که تشکیل اتحادیه پان عرب کار آسانی نیست ؛ بعلاوه ، حذف مرزهای بین کشورهای عربی دیگر چندان جذاب به نظر نمی رسید. نابودی جمهوری متحد عربی همچنین حس سوری بودن و اهمیت این هویت را تقویت کرد. پس از آزمایش جمهوری متحد عربی، بسیاری از شهروندان سوری که قبلاً کشور خود را بی معنی قلمداد می کردند از آن استقبال کردند.
در واقع، یک رشته تفکر جدید در حزب بعث - منطقه گرایی - ظهور کرد. منطقه گرایان سوریه (و نه ملت عرب) را زمینه اصلی توجه خود قرار دادند. آنها چنان تمرکز خود را بر سوریه متمرکز کردند که ساطع الحصری، نگهدارنده شعله پان عربیست، با نارضایتی در مورد "موضوع عجیب بعثی ها قبول کردن پان سوریانیسم" نوشت. میشیل عفلق، ایدئولوگ بعث، تا آنجا پیش رفت که منطقه گرایان را به پیروی از ناسیونالیسم محدود (اقلیمیا) شبیه به حزب سوسیال ناسیونالیست سوری متهم کرد. همانطور که پان عربیسم رادیکال از برنامه بعث در سوریه ناپدید شد ، و جای خود را به پان سوریانیسم عملی داد ، حزب حزب بازیگران کاملا جدیدی را به دست آورد به همین دلیل ، دانشمندان حزب پس از ۱۹۶۱ را نو بعث لقب دادند. تغییرات بیشتر در دولت فقط تحول دور از پان عربیسم را تأیید کرد. بیطار با دلیل مشاهده کرد که کودتای ۱۹۶۶ "پایان سیاست بعثی در سوریه." میشیل عفلق با همان احساس تندتر اظهار داشت: "من دیگر حزب خود را نمی شناسم!"
عجیب ، وقایع اواخر ۱۹۶۱ حزب سوسیال ناسیونالیست سوری و بعث را به تصاویر آینه ای از یکدیگر تبدیل کرد. حزب سوسیال ناسیونالیست سوری آموزه های واقعی خود را حفظ کرد اما پان عربیسم را برای پوشش پذیرفت. حزب بعث سوریه موضعی مشابه موضع حزب سوسیال ناسیونالیست سوری اتخاذ کرد اما ادعا کرد که ایدئولوژی اصلی خود را حفظ کند. حزب سوسیال ناسیونالیست سوری مانند بعث صحبت کرد، بعث مانند حزب سوسیال ناسیونالیست سوری عمل کرد. با این وجود ، یک سازگاری در این رفتار وجود داشت. هر دو طرف دستیابی به اهداف پان سوری را تحت پوشش سخنان پان عربیست به نفع خود یافتند. ناکامی های سال ۱۹۶۱ تأثیر کنجکاوانه ای را برانگیخت که هر یک از طرفین را مجبور به اتخاذ عناصری از ایدئولوژی طرف دیگر کند. دیوید رابرتز، سفیر پیشین انگلیس در سوریه و لبنان ، مشاهده می کند که "بعث از حزب سوسیالیست ترقیخواه جدا شد و در واقع آن را ممنوع كرد ؛ اما بی سر و صدا پیام خود را جذب كرده است." این کراس اوور زمانی به اوج خود رسید که تعداد قابل توجهی از اعضای حزب سوسیال ناسیونالیست سوری به بعث پیوستند. با این، نو بعث تقریباً از حزب سوسیال ناسیونالیست سوری قابل تشخیص نبود.
پذیرش پان سوریاییسم توسط دولت سوریه سپس روابط بین حزب سوسیال ناسیونالیست سوری و نو بعث را تقریباً فراتر از شناخت تغییر داد. تغییر آن به سمت پان سوریانیسم از سال ۱۹۶۱ آغاز شد و در سال ۱۹۷۴، چهار سال پس از به قدرت رسیدن حافظ اسد به اوج خود رسید. اسد از طریق یک پان سوریانیست عملگرا و نه خالص (و به همین ترتیب ، به طور بالقوه هنوز هم پان عربیست) ، در مورد بسیاری از امور اساسی سیاست خارجی با حزب سوسیال ناسیونالیست سوری توافق کرد. وی تلاش کرد هر چهار کشور تشکیل دهنده سوریه بزرگ را تحت حاکمیت دمشق قرار دهد. در حقیقت ، همانطور که جاه طلبی های قبلی نسبت به مصر و دیگر مناطق دوردست پژمرده شد ، این یک هدف اصلی در سیاست خارجی سوریه قرار گرفت. به گفته لوران و آنی شبری، دولت اسد "از فویل پان عربیسم استفاده می کند تا یک سیاست پان سوری را از نوعی که یک بار توسط حزب سوسیال ناسیونالیست سوری تبلیغ شد ، دنبال کند."
منافع متقابل باعث شد حزب سوسیال ناسیونالیست سوری مشتری دولت سوریه باشد و پس از دهه ها رقابت ، دو طرف در لبنان در ۱۹۷۶ با هم متحد شدند. علاوه بر سازگاری فکری فزاینده ، این ممکن است ارتباطات شخصی با مخلوف ها داشته باشد. ، خانواده انیسه ، همسر اسد، سابقه فعالیت با حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را داشتند. یکی از نزدیکان آنیسه، عماد محمد خیر بیگ ، تا قبل از قتل در سال ۱۹۸۰ از مقامات ارشد حزب سوسیال ناسیونالیست سوری بود. شایعات در سوریه حاکی از آن بود که انیسه طرفدار حزب است و بر اسد تأثیر می گذارد نه فقط برای همکاری با حزب سوسیال ناسیونالیست سوری، بلکه همچنین به نظر مثبت سوریه بزرگ.
همه عناصر در حزب سوسیال ناسیونالیست سوری حمایت از سوریه را قبول نکردند، و این منجر به ایجاد انشعاباتی شد که باعث شد حزب به چند جناح تقسیم شود: مائوئیست ، راستگرا (به رهبری جورج عبدالمسیح) و طرفدار سوریه. إنعام رعد چند سال رهبری آخرین جناح را بر عهده داشت. تحت فشار دمشق ، در جولای ۱۹۸۴ توسط عصام المحايري اولین رهبر حزب متولد سوریه و مسلمان این حزب جانشین وی شد. رعد به اندازه کافی مطیع بود و اجازه می داد خود را برای بازدیدکنندگان خارجی جلب کند (مانند کشیش جسی جکسون هنگام بازدید از سوریه در ژانویه ۱۹۸۴). اما محایری، وکیل دادگستری از یک خانواده برجسته دمشقی ، نماینده ای حتی با اراده بیشتر بود. محایری وقتی ملاحظه کرد که "روابط ما با رژیم سوریه [و] حزب بعث ... خوب است و در حال توسعه است," بسیار مورد کم گفت. در واقع، محایری برای مشورت و احتمالاً جهت گیری به دمشق رفت. در واقع ، گزارش شده است كه مقامات اسرائیلی معتقد بودند كه محایری مستقیماً از اسد دستور می گیرد و وزیر دفاع اسرائیل ، ییتزاق رابین ، به طور علنی حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را "كاملاً تحت كنترل اطلاعات سوریه" توصیف كرد.
با پول و سلاح سوریه ، شبه نظامیان حزب سوسیال ناسیونالیست سوری به یک بازیگر کوچک اما قابل توجه در جنگ داخلی لبنان تبدیل شدند. طبق اطلاعات اسرائیلی, نیروهای سوریه اجازه حرکت آزادانه غیرمعمول حزب سوسیال ناسیونالیست سوری در لبنان را دادند - این نشانه روابط نزدیک دو طرف است. به گفته حزب الله ، این دو حتی فعالیت های نظامی مشترکی را نیز ترتیب دادند. با یک تخمین ، قدرت حزب سوسیال ناسیونالیست سوری در سال ۱۹۷۵ بالغ بر ۳۰۰۰ نیرو بود که تعداد قابل توجهی در لبنان بود. و یک سلسله مراتب روشن و نظم و انضباط دقیق اثربخشی آن را افزایش می داد. یک ناظر در محل، هارالد ووک تا آنجا پیش رفت که شبه نظامیان حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را "قوی ترین واحد جنگی" نیروهای ضد دولتی و به دنبال الفتح، "مهمترین مخالف" مسیحیان خواند. این احتمالاً اغراق است ، اما پس از تخلیه سازمان آزادیبخش فلسطین در سال ۱۹۸۲ از لبنان ، شبه نظامیان حزب سوسیال ناسیونالیست سوری اهمیت بیشتری پیدا کردند. اینها دفاتر خود را در قلمرو تحت کنترل سوریه در دره بقاع افتتاح کرد و بخشی از خاک لبنان را در جنوب طرابلس اداره کرد.
اسد همچنین اجازه داد حزب سوسیال ناسیونالیست سوری از رسانه های سوریه برای تبلیغ پیام سوریه بزرگ خود استفاده کند. تعامل شوقی خیرالله به عنوان یک روزنامه نگار سوری نمونه بارز این امر بود. خیرالله در سال ۱۹۴۵ سردبیر مجله حزب سوسیال ناسیونالیست سوری بود و کودتای ۱۹۶۱ در لبنان را تصور کرد. سپس او از نظر ناپدید شد. در سال ۱۹۷۶، او شروع به نوشتن سرمقاله ها در رادیو و روزنامه های دولتی سوریه کرد که مفهوم سوریه بزرگ را تبلیغ می کنند، و کلمات را کم نمی آورد. در یک مورد او خواستار ادغام لبنان "در اتحادیه شام [مشرقی] ، که در حال حاضر توسط سوریه ، اردن و [فلسطین] بافته شده است." خیرالله همچنین استدلال کرد که بازگشت فلسطینی ها به وطن خود باید بر اساس درک "فلسطین جنوب سوریه" باشد.
در ازای این پشتیبانی، حزب سوسیال ناسیونالیست سوری تعدادی از خدمات را انجام داد. اینها کار با فراهم آوردن پایگاه دوستانه برای نیروهای سوریه در منطقه اصلی خود در شرق بیروت، به تلاش سوریه کمک کرد. اسد برای انجام عملیات ویژه در لبنان به متحدان حزب سوسیال ناسیونالیست سوری خود متکی بود. به عنوان مثال ، وی نیروهای حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را علیه حزب الله مورد حمایت ایران در ژوئن ۱۹۸۶ مستقر كرد. برای اطمینان از نتیجه مطلوب ، نیروهای سوریه موقعیت های نزدیک را به دست گرفتند و وقتی حزب سوسیال ناسیونالیست سوری کمک لازم داشت، مداخله كردند. نیروهای سوریه در لبنان به دنبال منافع حزب سوسیال ناسیونالیست سوری بودند. بنابراین ، در همان ماه پنج نفر از اعضای حزب الله به اتهام ترور یک مقام حزب سوسیال ناسیونالیست سوری دستگیر شدند.
این حزب همچنین اولین گروه (و فقط گروه در زمان نوشتن این مقاله) لبنانی بود که فراتر از حضور اسرائیل در لبنان نگاه کرد و خواستار حمله به داخل اسرائیل شد. حزب سوسیال ناسیونالیست سوری که "صهیونیسم را "جنبشی نژادپرستانه که می خواهد ما را به عنوان یک ملت به طور کامل نابود کند" خواند، "بدون توجه به احتمال عقب نشینی اسرائیل از لبنان یا سرزمین فلسطین" خود را "در یک جنگ مداوم علیه اسرائیل" اعلام کرد.
از همه مهمتر، حزب سوسیال ناسیونالیست سوری در اقدامات اصلی تروریستی شرکت می کند. تحت نظارت اسد خردان، "کمیسر امنیت" حزب ، حملات انتحاری گسترش یافت. ایهود یعاری (که حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را "قدیمی ترین سازمان تروریستی موجود" می نامد) این حزب را "قابل اعتمادترین ابزار تروریسم در سوریه" می داند، و سوریه این حزب استفاده برای عملیاتهای حساس و خطرناک خارج از قابلیت گروههای تروریستی فلسطین با دفتر مرکزی در دمشق است. "
بنابراین ، حبيب الشرتوني، شخصی که به جرم قتل رئیس جمهور منتخب بشیر جمیل در سپتامبر ۱۹۸۲ دستگیر شد، عضو حزب سوسیال ناسیونالیست سوری بود. گروهی که ادعا کرد بمب گذاری در پادگان تفنگداران دریایی ایالات متحده را در اکتبر ۱۹۸۳ اعلام کرد حمایت خود را از سوریه بزرگ اعلام کرد و این احتمال داد که حزب سوسیال ناسیونالیست سوری نقشی در این انفجار داشته باشد. این سازمان مسئولیت هشت مورد از هجده بمب گذاری انتحاری علیه اسرائیل در جنوب لبنان را بین مارس و نوامبر ۱۹۸۵ بر عهده گرفت.
نیروهای اسرائیلی با اشاره به حزب سوسیال ناسیونالیست سوری به عنوان "مسئول صحنه سازی حملات چشمگیر و اقدامات انتحاری" ، در اوت ۱۹۸۵ با تخریب مقر حزب سوسیال ناسیونالیست سوری در شتورا تلافی کردند. الیاس منصور، عضو حزب سوسیال ناسیونالیست سوری، در اوایل آوریل ۱۹۸۶ بمبی را روی هواپیمای TWA قرار داد که منجر به کشته شدن چهار مسافر شد. حزب سوسیال ناسیونالیست سوری همچنین به تلاش نزار الحندوی برای قرار دادن بمب در هواپیمای إل-عال، چند روز بعد، گره خورده است. این حملات نه تنها به تصمیم اسرائیل برای ترک لبنان کمک کرد ، بلکه آنها نقش مهمی در سیاست های لبنان داشتند: با نشان دادن اینکه دولت سوریه می تواند با وحشی بودن حملات بنیادگرایان شیعه به اسرائیل باشد، قامت دمشق افزودند. اهمیتی که اسد به حملات انتحاری قائل بود ، از توجهی که به آنها داشت ، مشخص بود. وی شخصاً در یک سخنرانی در ماه مه ۱۹۸۵ از اقدام به خودکشی حمایت کرد.
"من از جوانی به عظمت شهادت و اهمیت ایثار اعتقاد داشتم. احساس و اعتقاد من این بود که بار سنگین مردم و ملت ما ... فقط با از خودگذشتگی و شهادت برداشته و ریشه کن می شود. ... چنین حملاتی می تواند خسارات سنگینی به دشمن وارد کند. آنها از نظر به دست آوردن ضربه مستقیم ، گسترش وحشت در صفوف دشمن ، بالا بردن روحیه مردم و افزایش آگاهی شهروندان از اهمیت روحیه شهادت ، نتایج را تضمین می کنند. بنابراین ، امواج شهادت مردمی به طور پی درپی دنبال می شود و دشمن قادر به تحمل آنها نیست. ... امیدوارم که زندگی من فقط با شهادت پایان یابد. ... محکومیت من در شهادت نه اتفاقی است و نه موقتی. سالها این اعتقاد را تثبیت کرده است. "
با چنین حمایت مالی در بالا ، ممکن است فرقه ای برای خودکشی های حزب سوسیال ناسیونالیست سوری اجتناب ناپذیر باشد: مدارس ، خیابان ها ، میادین و موسسات عمومی در سراسر سوریه به نام بمب گذاران انتحاری نامگذاری شده اند و معروف ترین خواننده این کشور ، مارسل خلیفه، اخیراً بالای نمودار را با سرودش به خودکشی ها به انحصار خود درآورده است. نوارهای ویدئویی "وصیت نامه" بمب افکن ها در کیوسک های پیاده رو موجود است و فروش آن به طور مداوم سریع است.
به طور فزاینده ای و مطابق با ایدئولوژی حزب سوسیال ناسیونالیست سوری، برخی از خودکشی های حزب سوسیال ناسیونالیست سوری از سوریه آمده اند. هنگامی که از او سوال شد که چرا به یک جنبش لبنانی پیوسته است ، یک بمب گذار پاسخ داد ، "آیا تفاوتی بین لبنان و سوریه وجود دارد؟" برعکس ، یک دختر شانزده ساله لبنانی که در آوریل ۱۹۸۵ با یک اتومبیل پنهان تله به کاروان اسرائیلی حمله کرد و خود و دو سرباز اسرائیلی را کشت ، قبلاً نوار ویدیویی ساخته بود که در آن به "تمام مبارزان ملت من به سرپرستی رهبر راهپیمایی آزادی و پایداری، سپهبد حافظ الاسد.," سلام می گفت. او همچنین لبنان را بخشی از سوریه می دانست.
حزب سوسیال ناسیونالیست سوری همچنین خدمات به متحدان سوریه ارائه می داد. یکی از اعضای حزب در ژوئن ۱۹۸۳ دیپلمات ارشد لیبیایی عبد القادرغواقا را در لبنان شلیک کرد. وی بعداً به پلیس گفت که سرویس مخفی سوریه او را برای حمله به دستور قذافی، که فکر می کرد غواقا قصدش مرتد شدن را دارد ، استخدام کرد. پول لیبی در سال ۱۹۸۶ به میزان قابل توجهی افزایش یافت. ظاهراً قذافی امیدوار بود که استفاده کردن حزب, مانند اسد, و او را از مسئولیت مستقیم فعالیت های تروریستی مصون بدارد. این اتحاد در اکتبر ۱۹۸۷ عمومی شد ، زمانی که حزب سوسیال ناسیونالیست سوری اعلام کرد ۲۵۰ عضو برای جنگیدن حداقل شش ماه در جنگ قذافی علیه چاد ثبت نام کرده اند.
در بیشتر موارد ، اعضای حزب سوسیال ناسیونالیست سوری از روی آوردن رژیم سوریه به پان سورئالیسم خوشحال شدند. پس از دهه ها تنش با دمشق ، سرانجام در آنجا رهبر متعهد به ایدئولوژی پان سوری متحد یافته شد. رهبری حزب سوسیال ناسیونالیست سوری "نقش برادرانه و فداکاری سنگین سوریه" را ستود و نتیجه گرفت که اسد در واقع آرزوی اتحادیه سوریه بزرگ را دارد. یکی از اعضای آن به مصاحبه کننده گفت: "ما نمی توانیم فراموش کنیم که آقای حافظ اسد - جناب رئیس جمهور سوریه - بارها اعلام کرده است که لبنان بخشی از سوریه است ، فلسطین بخشی از سوریه است. و اگر ما اعتقاد داریم که ، و ما مجبوریم زیرا او همه علائم جدی بودن را نشان دهد - این بدان معنی است که علاقه او به لبنان بسیار واقعی است. او بسیار محتاطانه و هوشمندانه بازی را انجام می دهد. "
نتیجه گرای
میراث ناکامی آن اهمیت حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را که بی نظیر ایده های جدیدی را به خاورمیانه وارد کرده است ، بی اعتبار نمی کند. اینها شامل حزب ایدئولوژیک ، سکولاریسم کامل سیاسی ، مفاهیم فاشیستی از رهبری و وقف در سرنگونی مرزها بین دولت ها است. این حزب نسلی از رهبران لبنان و سوریه را جذب و تحت تأثیر قرار داد. چالشهای مکرر آن برای دولت لبنان ، اعتبار و منزلت مقامات را تحقیر می کند. و شبه نظامیان آن نقش اساسی در جنگ داخلی لبنان داشتند. با نگاهی به بیش از نیم قرن آشفتگی ، دیوید رابرتز خاطرنشان می کند که "حزب سوسیالیست ترقیخواه از طریق دسیسه ها ، قتل ها و ایدئولوژی ای که به درستی پیش بینی میکرد چه عواملی در شام وجود دارد ، نفوذ بسیار گسترده ای داشته است."
به یک معنا ، حزب سوسیال ناسیونالیست سوری در دهه ۱۹۸۰ قوی تر از هر زمان دیگری شد. دیگر نیازی به پنهان سازی و طرح کودتاهای مخفی نبود. در عوض ، این کشور از حمایت یکی از قدرتمندترین کشورهای خاورمیانه برخوردار شد و در آنارشی لبنان آزادی مانور پیدا کرد. کمک سوریه حزب را از یادگاری پنهان به یک نیروی پویا تبدیل کرده است. ایهود یعاری می نویسد که "مردانی که از دهه ۱۹۴۰ یا ۱۹۵۰ فراموش شده بودند اخیراً در نقش مربی ظاهر شده اند ، مومیایی های سیاسی دوباره زنده میشوند. شعارهایی که مدتهاست از دیوارها کمرنگ یا کنده شده بودند با رنگ تازه بازسازی شده اند ، و هاله عملیاتی که حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را احاطه کرده است ، بار دیگر جوانان را به سمت نماد طوفان سرخ جذب می کند. " این حزب همچنین از منابع جدید اعضا ، از جمله شیعیان و دروزی ها استفاده کرد.
اما پیامدهای طولانی مدت اتحاد با سوریه برای حزب سوسیال ناسیونالیست سوری شوم به نظر می رسید. حمایت اسد قیمت سرسام آوری داشت. وی تلاش کرد این حزب را تحت کنترل دمشق درآورد و آن را پوسته ای برای عوامل سوریه و ابزاری برای سیاست سوریه قرار دهد. خطر بالقوه روشن است. این حزب با موافقت برای همکاری نزدیک با حاکمان سوریه ، حزب قدرتی را که باعث شده بود آن بودن نیرو در طول دهه ها, سیاست بصیر و استقلال طلبانه تبدیل شود ، از دست داد. موفقیت اسد در دیکته کردن شرایط ، توانایی حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را برای اقدام خودمختار محدود کرد. اگر پول و اسلحه از دمشق باعث می شد حزب سوسیال ناسیونالیست سوری به طور موقت شکوفا شود ، جذب در یک دولت پلیس آینده آن را تیره و تار می کند. اتحاد با دمشق شامل بذرهای احتمالی نابودی حزب سوسیال ناسیونالیست سوری بود.
شاخه ضد سوری حزب سوسیال ناسیونالیست سوری که شاید از این موضوع آگاه بود ، در ژانویه ۱۹۸۷ تلاش کرد تا عصام المحايري را به عنوان رهبر حزب برکنار کند. در کودتایی که جناحهای حزب سوسیال ناسیونالیست سوری در مقر حزب به سمت یکدیگر شلیک کردند ، جبران جوریش جای المحايري را گرفت و تهدید کرد برای محاکمه او در برابر شورای عالی حزب سوسیال ناسیونالیست سوری.
به نظر می رسد این شورش به طور خاص توسط تلاش سوریه برای استفاده از حزب سوسیال ناسیونالیست سوری برای مبارزه با دشمنان خود در لبنان - حزب الله ، دروزی ها ، فلسطینی ها و سنی ها تحریک شده است. اما المحايري با مراجعه به طرفداران سوری خود موقعیت خود را در سپتامبر ۱۹۸۷ برقرار کرد. علیرغم این اظهارات محدود استقلال، به نظر می رسد تأثیر حزب بیشتر در گذشته باشد.
تبصره ها و نظرات
این نامه در پاسخ به مقاله دانیل پایپس ، "سیاست رادیکال و حزب سوسیال ناسیونالیست سوری" است (IJMES، اوت ۱۹۸۸). به نظر می رسد مقاله پایپس بیش از تحقیق علمی بیشتر مبتنی بر شایعات و شنیده ها باشد. این یکی از مجلات متعدد در مورد تروریسم است که احساس گرایی و شعار و نه بورس تحصیلی جدی تأکید می کند.
پایپس ادعا می کند - در آنچه او "تبصره احتیاط" می نامد (ص ۳۰۴) - سعاده کلمه اجتیمایی را به معنای اجتماعی و نه سوسیالیستی به کار برد. اگر پایپس منابع عربی را که ادعا می کرد خوانده است ، می دانست که واژه اجتماعیه زمانی توسط برخی بعنوان ترجمه ای برای واژه سوسیالیسم استفاده می شده است.
تحلیل او از جذابیت حزب ، که همیشه محدود بوده است ، ناقص است. وی اظهار داشت که "فاشیست ها و هواداران نازی به حزب سوسیال ناسیونالیست سوری سرازیر شدند" (ص ۳۰۲). با این حال ، این همدردی به توضیح جذابیت حزب ، که بیشتر مربوط به مشکلات ذاتی جامعه عرب و خطرات منطقه شام بود ، کمک نمی کند. این حزب پاسخ های ساده ای به مشکلات پیچیده ای که مردم ناامید ، به ویژه اعضای نخبه فکری با آن روبرو هستند ، ارائه داد.
استنادات پایپس اغلب نادرست است. به نظر می رسد که وی به جای اینکه اساس گفته های خود را بر اساس خوانش جامع منابع عربی قرار دهد، جملات را برای درج کردن تبصره ها انتخاب می کند. وی برای تأیید ادعای خود مبنی بر مخالفت سعاده با "دولت مصنوعی و بی معنی" (ص ۳۰۵) لبنان ، وی به بیانیه سعاده استناد می کند که در آن او به "تجزیه طلبی لبنان" اشاره کرده است ، اصطلاحی که سعاده استفاده کرد به نسخه فالانژهای راست گرایانه از ملی گرایی لبنان مراجعه کنید و نه به موجودیت لبنان فی نفسه. او همچنین مواضع حزب در مورد مسئله فلسطین را با حفظ اینکه درگیری با اسرائیل ، از نظر حزب ، "یک امر داخلی سوریه است که اعراب در آن تجارت ندارند" ، نادرست توصیف می کند (ص ۳۰۶). فقط شخصی که درک کمی از ایدئولوژی حزب دارد چنین ادعایی می کند.
پایپس علاوه بر این اشتباه می کند که ادعا می کند حزب "عقاید فاشیستی را کنار گذاشت و سخنان قابل قبول تر چپ را پذیرفت" (ص ۳۱۰). گرچه درست است که حزب در دهه ۱۹۶۰ دچار تحول سیاسی جزئی شد، اما این واقعیت نیز وجود دارد که این حزب هرگز آموزه های فاشیستی خود را از طبقه بندی های نژادی ، پرستش الزعیم تا سازمان داخلی فاشیست کنار نگذاشت. وی برای حمایت از ادعای خود مبنی بر اینکه حزب سوسیال ناسیونالیست سوری به یک حزب چپ تبدیل شده است ، فقط اظهار داشت که رئیس حزب سوسیال ناسیونالیست سوری "در جشن سالگرد حزب کمونیست لبنان شرکت کرد" (ص ۳۱۰) ، جشنی که ده ها حزب سیاسی در آن حضور داشتند.
در صفحه ۳۱۱ ، پایپس اسامی شخصیت هایی را لیست می کند که از نظر وی اعضای حزب سوسیال ناسیونالیست سوری بودند. وی شامل إيلي سالم، وزیر خارجه پیشین لبنان است ، اگرچه هیچ مدرکی دال بر این که سالم هرگز عضو حزب یا عضو هیچ احزابی بوده باشد وجود ندارد. اگر پایپس مدرکی دارد ، باید آن را ارائه می داد. شگفت آورتر اینکه ، پایپس شامل صلاح جدید ، حاکم سابق سوریه است که وی می گوید "احتمالاً عضوی از حزب بوده است". هیچ مدرکی وجود ندارد که صلاح جدید هرگز عضو حزب سوسیال ناسیونالیست سوری باشد. شاید پایپس صلاح جدید را با برادرش اشتباه گرفته باشد.
پایپس عضویت در تیپ های انقلابی مسلح لبنان را اشتباه توصیف می کند - نه "فراکسیون". بیشتر اعضای تیپها از سازمانهای فوق چپ کمونیست آمدند نه همانطور که پایپس در صفحه ۳۱۱ ادعا می کند ، از حزب سوسیال ناسیونالیست سوری، به منظور اغراق در نفوذ حزب ، پایپس همچنین ادعا می کند که حزب فالانژها "بسیار از حزب سوسیال ناسیونالیست سوری اقتباس کرد "(ص ۳۱۱). در حقیقت ، همانطور که هر دو حزب در یک دوره تاسیس شده اند ، هر دو تحت تأثیر جنبش نازی قرار گرفته اند و از یکدیگر تأثیر ندارند.
در صفحه ۳۱۲، پایپس ادعا کرده است که "ميشيل عفلق و صلاح الدين البيطار ظاهراً قبل از تأسیس حزب بعث مکالمه طولانی با سعاده داشته اند." برای این اطلاعات پایپس به کتابی از نویسنده لبنانی مصطفی جحی تکیه می کند ، که نمی تواند منبع معتبری در این زمینه یا هر موضوع در نظر گرفته شود. کتابهای وی مدتهاست توسط نیروهای امنیتی لبنان به دلیل دروغهای منحرف در آنها ، مانند بدراهی جنسی حضرت محمد (ص) ممنوع شده است. وی همچنین با جناح های فوق راست در لبنان متحد است و علیه ائتلاف چپ ، نشریات تبلیغاتی می نویسد. جحی هرگز هیچ یک از افراد مورد نظر را نشناخته است و باید حساب وی از دست روانه کرد.
نادرست است همانطور که پایپس (ص ۳۱۲) می گوید که حزب سوسیال ناسیونالیست سوری "نقش مهمی در هر دو جنگ داخلی لبنان" ایفا کرده. در واقع ، نقش حزب در هر دو جنگ در مقایسه با مشارکت سایر احزاب بزرگ حاشیه ای است. همچنین سوال برانگیز است که "این حزب در وقایع منجر به جنگ داخلی لبنان در سال ۱۹۷۵ سهم برجسته ای داشته است" (ص ۳۱۳).
پایپس همچنین وقتی استدلال می کند که حافظ الاسد ایدئولوژی حزب را در پیش گرفته است ، قانع کننده نیست. وی به جای درک سیاست های اسد از نظر سیاست واقعی، اصرار دارد که سیاست های خود را به ایدئولوژی حزب نسبت دهد. او این کار را با استفاده از اطلاعات بدون هیچ گونه مدرک و استنادی انجام می دهد. به عنوان مثال ، وی می گوید: "شایعات در سوریه حاکی از این بود که آنیسا [همسر اسد] طرفدار حزب است و بر اسد تأثیر می گذارد نه تنها برای همکاری با حزب سوسیال ناسیونالیست سوری، بلکه همچنین به سوریه بزرگ خوشوقت نگاه می کند" (ص ۳۱۸). هیچ مدرکی برای چنین ادعایی پوچ ارائه نشده است. هیچ اشاره ای به آزار و شکنجه اعضای حزب که علیه نیروهای ارتش متجاوز سوریه جنگیده اند، پس از ورود آن به لبنان در ۱۹۷۶، نبوده است.
ادعای پایپس مبنی بر اینکه حزب سوسیال ناسیونالیست سوری در بمباران پادگان تفنگداران دریایی ایالات متحده نقش داشته کاملاً بی اساس است. و این خلاف واقع است که جهاد اسلامی تاکنون از "سوریه بزرگ" یاد کرده است. نویسنده یا عربی را به اندازه کافی نمی داند، یا بیش از حد بی چون و چرا به منابع اسرارآمیزی که برخی ادعاهای عجیب و غریب را که در مقاله داده است ، اعتماد می کند، تکیه می کند. به طور مشخص، هیچ مدرکی وجود ندارد ، و پایپس هیچ ندهد بر اینکه حزب سوسیال ناسیونالیست سوری در قرار دادن بمبی روی هواپیمای TWA در آوریل ۱۹۸۶ دخیل بوده است ، وجود ندارد. پایپس نیز هیچ مدرکی برای ادعای وی مبنی بر دست داشتن حزب سوسیال ناسیونالیست سوری در تلاش نزار الحندوی برای قرار دادن بمب در هواپیمای ال عال ارائه نکرده است.
در بخش آخر مقاله آقای پایپس به سخنان طرفدار سوریه توسط برخی از لبنانی ها اشاره می کند تا بر درخواست تجدید نظر از حزب سوسیال ناسیونالیست سوری تاکید کند. وی باید بداند که این اظهارات به دلایل واضح توسط لبنانی هایی که در مناطق تحت سیطره سوریه زندگی می کنند ، هر روزه بیان می شود. از نظر پایپز ، بیانیه طرفدار سوریه مدرک غیر قابل انکاری از پیوند حزب سوسیال ناسیونالیست سوری است. وی همچنین هیچ مدرکی برای ادعای خود مبنی بر اینکه حزب سوسیال ناسیونالیست سوری در قتل عبد القادرغواقا، که از متحدان نزدیک حزب سوسیال ناسیونالیست سوری بود، دست داشته ، ارائه نمی دهد.
سرانجام ، عجیب است که پایپس اصرار دارد که از ساطع الحصری به عنوان " ساطع الحصری ابوخلدون" یاد کند. این مرجع برای هر شخصی که عربی می داند زائد است.
باید یک مرز محکم بین انبوه ادبیات "تروریسم" و بورس تحصیلی واقعی در مورد خاورمیانه ترسیم شود. جای تاسف است که این مرز در مقاله پایپس تار شده است.
اسعد ابوخلیل
آرلینگتون ، ویرجینیا
پاسخ:
انتقاد اسد ابوخلیل ، صحت مقاله من را در مورد نکات مختلف به چالش می کشد. بیشتر اختلافات وی (مانند دلایل درخواست تجدیدنظر حزب سوسیال ناسیونالیست سوری و تغییراتی که حزب در دهه ۱۹۶۰ انجام داد) موارد تفسیری است. خودم را فقط به سوالات واقعی محدود میکنم ، اجازه دهید تصدیق کنم که او در یک نمونه درست است. إيلي سالم هرگز عضو حزب سوسیال ناسیونالیست سوری نبود. از این خطا عذرخواهی می کنم
اما ابو خلیل در مورد سایر موارد واقعی خاص اشتباه می کند. البته ، از اجتیمایی زمانی به معنای "سوسیالیست" استفاده می شد ، اما نه در لبنان در دهه ۱۹۳۰ و نه توسط آنتون سعاده.
ابو خلیل به مشکل میخورد با ادعای من مبنی بر اینکه حزب سوسیال ناسیونالیست سوری درگیری با اسرائیل را "یك امر داخلی سوریه كه اعراب در آن کاری ندارند". پس چگونه را توضیح داده است كه سعاده نوشته است (به نقل از مقاله من، ص ۳۰۶) كه "دیگر نیازی به مشاركت مصر و اعراب در دفاع از فلسطین نیست"؟
همانطور که من نوشتم (ص ۳۱۱) "احتمالاً" صلاح جدید یکی از اعضای حزب سوسیال ناسیونالیست سوری بود؟ نمی توانم به طور قطعی بگویم ، اما اطلاعات من از جان دبلیو آموس دوم، مقاومت فلسطین: سازمان یک جنبش ملی (نیویورک: پرگامون پرس، ۱۹۸۰) ، ص ۳۸۲، تبصره ۵۶. آموس خاطرنشان می کند که صلاح جدید در جوانی "ظاهراً عضو حزب سوسیالیست ترقیخواه بود و بعداً به بعث پیوست." در تلاش برای بررسی صحت این گفته ، من در ۲۷ آوریل ۱۹۸۸ نامه ای به آموس نوشتم. متاسفانه پاسخی از وی دریافت نکردم.
در مورد جناح انقلابی مسلح لبنان (نام معمول در انگلیسی، و نه تیپ های انقلابی مسلح لبنان) ، من در مورد "بیشتر اعضا" چیزی نگفتم ، فقط اینکه جورج ابراهیم عبدالله ، بنیانگذار آن ، قبلاً عضو حزب سوسیال ناسیونالیست سوری بوده است. این مسأله بی چون و چرا است ، همانطور که ابو خلیل غیر مستقیم تصدیق می کند.
با دانستن چیزی از اعتبار دمدمی مزاج مصطفی جحی، اطلاعاتی از کتاب وی را با کلمه "ظاهرا" معرفی کردم ، سپس به آن استنادی ارائه کردم. اما کتاب او لبنان في ظِلالِ البعث مورد توجه بسیاری است. مطمئناً این واقعیت که سایر نوشته های وی به دلیل حاوی "دروغ های مخرب" توسط دولت خاورمیانه ممنوع شد ، دلیل بر نادیده گرفتن وی نیست. در صورت تصویب این معیار ، ما باید کتاب های علی عبدالرازق ، طه حسین ، فضل الرحمن ، صدیق العظم ، محمود محمد طاها و تعداد زیادی از متفکران برجسته را نیز نادیده بگیریم. به نظر می رسد که ممنوع شدن توسط مقامات خاورمیانه نشانه شجاعت و خلاقیت است.
با توجه به بمباران پادگان تفنگداران دریایی ایالات متحده ، ابو خلیل دانش من از زبان عربی را زیر سوال می برد و ادعا می کند که من را بیش از حد به "منابع مرموز" متکی می دانم. اما اگر او کمی به تبصره ۶۱ نزدیک کمتر ببینید ، می فهمد که مرجع من برای پیشبرد نقش حزب سوسیال ناسیونالیست سوری در این حادثه از خبرگزاری فرانسه است - نه عربی و نه مرموز!
ابو خلیل ممکن است بخواهد نقش حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را در بمباران هواپیمای TWA در آوریل ۱۹۸۶ انکار کند ، اما زنی که بمبی را در هواپیما پشت سر گذاشت ، می ایلیاس منصور، خودش عضویت در حزب را تایید کرده است.
ابو خلیل عجیب و غریب در نظر میگیرد که من از نام ساطع الحصری ابوخلدون استفاده می کنم و این را به عنوان مبنایی برای به چالش کشیدن دانش من از عربی استفاده می کند. این شاید عجیب ترین اعتراض او باشد ، زیرا خود الحصری معمولاً از نامی که من آورده ام استفاده می کند و من دقیقاً کاربرد او را دنبال کردم. برای مثال ، به صفحه عنوان کتابهای او ، دفاعاً عن العروبة ، يوم ميسلون و الإقليمية مراجعه کنید.
سرانجام ، من باید به موضوع شخصی اسفناکی که در سراسر نامه ابوخلیل وجود دارد ، بپردازم. اگر متخصصان بدون کیانه و بودن تند و زننده، اختلاف داشته باشند ، گام بزرگی در جهت پیشرفت در زمینه مطالعات خاورمیانه خواهد بود. مانند اکثر محققان ، من خوشحالم که از انتقاد سازنده درس می گیرم. اما به طور قابل ملاحظه ای کمتر خوشحالم که با تهدید مانند آنچه که ابو خلیل به آن نوشته است روبرو شوم.
و چرا اظهارات کنایه آمیز درباره دانش من از زبان عربی اظهار نظر می کند، خصوصاً وقتی ابوخلیل در خواندن متون من هیچ خطایی پیدا نکرده است؟ آیا این می تواند موردی باشد که بومی زبان در یک منطقه واحد کجا دارای مزیت است رتبه را بگیرد؟ بدتر اینکه ، آیا این یک تلاش ساده انگارانه است که نشان می دهد فقط عرب زبانان متولد شده می توانند تاریخ خود را مطالعه کنند؟
به ابوخلیل توصیه می شود به جای اینکه وقت خود و آن من را با این رژه چیزهای بی ارزش تلف کند، با نوشتن خود در مورد سازمان به دانش ما در مورد حزب سوسیال ناسیونالیست سوری اضافه کند.
دانیل پایپس
موسسه تحقیقات سیاست خارجی
فیلادلفیا
به روزرسانی ۱ ژانویه ۱۹۹۴: رعناابود ، نویسنده ای ناشناس، با اعتذاری حزب سوسیال ناسیونالیست سوری در "به دنبال حقیقت علمی ونه تبلیغ باشید" به این مقاله پاسخ می دهد. عجیب ، این در جلد ۲، شماره مجله ای به نام میدل ایست کوارترلی ظاهر می شود. عجیب است زیرا من سردبیر مجله جدیدی به همین نام هستم که اولین شماره آن چند هفته دیگر منتشر می شود. در هنگام نامگذاری آن ، تصوری از وجود یک مجله موجود به همین نام نداشتم.
بروزرسانی ۱ آوریل ۲۰۰۷: ایال زیسر تحلیلی مهم نوشته است ، "ققنوسسوریه: احیایحزبسوسیالناسیونالیستسوریدرسوریه" ، Die Welt des Islams،۴۷ (۲۰۰۷): ۱۸۸-۲۰۶. او با استدلال من موافقت می کند که حزب سوسیال ناسیونالیست سوری از نظر سیاسی باخته است اما از نظر ایدئولوژیک پیروز شده است ، با اشاره به
همگرایی شگفت آور بین رژیم حاکم بعث در سوریه و حزب سوسیال ناسیونالیست سوری، رقیب تلخ تاریخی آن. این همگرایی نتیجه حزب سوسیال ناسیونالیست سوری شناخت و پذیرش شکست در مبارزه سیاسی خود با بعث بود ، اما در عین حال ، آمادگی رژیم بعث برای اتخاذ بسیاری از دمرام ها ایدئولوژیک حزب سوسیال ناسیونالیست سوری ، به ویژه موارد "تاریخی یا سوریه بزرگ و" وحدت سوریه "، یا حتی" یک ملت سوریه "، به عنوان بخشی از تلاش های خود برای تقویت جایگاه خود در سوریه و نیاز به بازتعریف عقاید ایدئولوژیک خود. بنابراین ، در کنار این شکست سیاسی ، حزب سوسیال ناسیونالیست سوری از نظر ایدئولوژیک، به لحاظ چشم انداز ملت سوری, مطمئناً دست برتر را داشت ، اگرچه با روپوش عرب - کشوری با هویت متمایز از خود که از منطقه سوریه بیرون آمده است.
بروزرسانی ۱۷ فوریه ۲۰۰۹: حزب سوسیال ناسیونالیست سوری در دهه های اخیر تبدیل به مشتری رژیم سوریه شده است ، جایی که به نظر می رسد که برای مدتی باقی خواهد ماند.
اراذل و اوباش آن یک فرد مشهور غربی ، کریستوفر هیچنز را تحت تاثیر قرار داده است (که اختلافاتعمومیبامن اکنون تمام شد). به گفته اسعدابوخلیل، اکنون یک دانشگاهی در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا ، استانیسلاوس:
به دعوت گروه حریری-سعودی ، هیچنز به لبنان سفر می کند. منبعی برای من این نامه را ارسال کرده است: "من نمی دانم که آیا این خبر را شایسته می دانید یا نه ، اما کریستوفر هیچنز در حال حاضر در بیروت پشتیبانی میشود توسط همان گروهی که صاحب این شرور NOW Lebanon است. او چند شب پیش وارد آنجا شد و با کمال تعجب برای نوشیدن بیرون رفت. در حال بیرون آمدن از میله ، او یک پوستر حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را دید و روی آن نوشت: "Fuck the SSNP". اتفاقاً همان حوالی اراذل و اوباش حزب سوسیال ناسیونالیست سوری وجود داشتند - به احتمال زیاد از مردم شناسنامه می خواستند و به احتمال زیاد فایده ای نداشت - و و را در حال نوشتن بر روی پوستر دیدند و به الاغ خود لگد زدند. او هنوز با لنگی راه می رود. "
به روزرسانی ۱۸ فوریه ۲۰۰۹: گاردین جزئیات بیشتری راجع به این حادثه در مورد "حملهبهکریستوفرهیچنزدربیروت:" آنها مدام می آمدند. در ابتدا شش یا هفت."
بروزرسانی ۱ مه ۲۰۰۹: خود هیچنز این حادثه را در"سواستيكاوسدر" توصیف می کند.
به روزرسانی ۱۳ ژوئن ۲۰۱۱: علي قانصوه از حزب سوسیال ناسیونالیست سوری یک وزیر کابینه لبنان شده است.
بروزرسانی ۲۷ ژانویه ۲۰۱۷: نمی توان پیش بینی کرد که حزب سوسیال ناسیونالیست سوری کجا ظاهر می شود. امروز می فهمیم که آن حزب تولسىگابارد را (دموكرات هاوایی) در بازدید تملق آمیز با دیکتاتور سوریه ، بشار اسد را مورد حمایت و همراهی خود قرار داد.
بروزرسانی اوت ۲۰۱۷: یک آژانس اطلاعاتی خصوصی، SouthFront ، عکس های منتشر شده توسط حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را منتشر کرد که جنگ حزب سوسیال ناسیونالیست سوری را بهنمایندگیازرژیماسد در منطقه سویدا در جنوب غربی سوریه نشان می دهد. همانطور که SouthFront توضیح می دهد،
شاخه نظامی حزب سوسیال ناسیونالیست سوری یکی از مهمترین جناح های طرفدار دولت است که در درگیری های مداوم شرکت می کند. اعضای حزب سوسیال ناسیونالیست سوری در نبردهای مختلف در سراسر سوریه از جمله استان های لاذقیه ، حماه ، حلب ، حمص و سایر مناطق شرکت کرده اند.
بروزرسانی ۲۰ اوت ۲۰۱۷: موسی اوکبیر ، یکی از جهادی هایی که در ۱۸ اوت درکمبریلزاسپانیا به عابران پیاده حمله کرد ، یک سلفی آشکار با آرم حزب سوسیال ناسیونالیست سوری و کلمات "Yo Soy Siria" (من سوریه هستم).
به روزرسانی ۲۱ اکتبر ۲۰۱۷: شورای دادگستری لبنان ۳۵ سال پس از قتل در ۱۴ سپتامبر ۱۹۸۲ قاتلانحزبسوسیالناسیونالیستسوریرئیسجمهوربشیرجمیل را به طور غیابی به مرگ محکوم کرد.حبیب شرتونی (تصور می شود زنده است) و نبیل علم (تصور می شود درگذشته است) به اعدام محکوم شدند. منفجر شدن مقر حزب فالانژ باعث کشته شدن بسیاری دیگر نیز شد. عرب نیوز گزارش می دهد که جلسه شورای عدالت
تحت تدابیر شدید امنیتی در کاخ دادگستری بیروت برگزار شد. در این جلسه دو گروه حضور داشتند كه یكی از حزب سوسیال ناسیونالیست سوری پشتیبانی می کند و دیگری فالانژ و نیروهای لبنان. ... قبل از شروع جلسه ، طرفداران حزب سوسیال ناسیونالیست سوری به سمت کاخ دادگستری حرکت کردند. نیروهای امنیتی سدی آهنین ایجاد کردند تا آنها را از هواداران فالانژ و نیروهای لبنان جدا کنند.
برخی از معترضین گفتند كه قتل بشیر شخصی نبوده است ، بلكه به این دلیل بوده است كه وی با اسرائیل كار می كرد و به اشغال لبنان و قتل ها عام كمك می كرد. یکی از آنها گفت: "آنچه امروز اتفاق می افتد یک دادگاه سیاسی است." معترضین شعارهایی در حمایت از شرتونی ، سوریه و آنتون سعاده بنیانگذار حزب سوسیال ناسیونالیست سوری سر دادند. ...
وکیل شرتونی ریشار ریاشی گفت: "آنچه شرتونی انجام داد عملی مقاومتی است كه توسط قوانین بین المللی و منشور سازمان ملل محافظت شده است. آنچه او انجام داد واكنش به اشغال لبنان توسط اسرائیل بود." ریاشی افزود دادگاه "به حرف طرف متضرر گوش نداد." "این یک جرم سیاسی با انگیزه ای مناسب است. شرتونی هیچ پولی از هیچ حزبی دریافت نکرد."
به روزرسانی ۲۷ اکتبر ۲۰۱۷: حزب سوسیال ناسیونالیست سوری تصاویری از عوامل خود را در تئاترباستانپالمیرا منتشر کرده است.
به روزرسانی ۲۲ اوت ۲۰۱۹: عمروصلاحی به نقل از كلی استروم ، یك فعال با همبستگی سوری انگلستان در "تولسی اسد را دوست دارد: چگونه سوریه به موضوع مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا تبدیل شد":
مواضع تولسی گبارد به نظر می رسد نتیجه یک کارزار نفوذ سیاسی برهنه باشد ، جایی که سفر وی به سوریه با حمایت اعضای حزب سوسیال ناسیونالیست سوری، یک حزب سوریه طرفدار اسد مانند نازی ها صورت گرفت. یک کمپین نفوذ مشابه در انگلستان انجام شده است ، و رهبر حزب سوسیال ناسیونالیست سوری علی حیدر در سازماندهی سفر به دمشق برای شخصیت های مختلف در انگلستان ، به ویژه بارونس کاکس و گیلس فریزر، نقش مهمی داشته است.